ای گُلِ شوخ که مغرورِ بهاران شدهای
خبرت نیست که در پِی چه خزانی داری؟!
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
میاور حرفِ ناسنجیده از دل بر زبان صائب!
که کوه از پوچگوییها، سبک چون کاه میگردد
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
تویی در دیدهام چون نور و محرومم ز دیدارت
نمیدانم؟ ز نزدیکی کُنم فریاد، یا دوری
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
به دادِ من برس ای عشق، بیش از این مَپسند
که زندگانیِ من، صرفِ خورد و خواب شود
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
آنچه ما از دل سیاهی با جوانی کرده ایم
هر چه با ما می کُند پیری سزاواریم ما
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
.
ای گُل که موجِ خندهات از سرگُذشته است
آماده باش گریه ی تلخِ گُلاب را
#صائب_تبريزي
@robaiiyat_takbait
هدایت شده از کافه شعر
خانه ی اهل ڪرم نیست ز مهمان خالی
دل عشاق محال است ڪه بی غم باشد
#صائب_تبریزی
دلهایِ خام را به خرابات راه نیست
انگور چون رسید به میخانه میرسد
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
از انتظار ،دیده یِ یعقوب شُد سفید
هیچ آفریده چشم به راهِ کسی مباد
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
دست از تعمیرِ تن بردار در پیرانهسر
راست نتوان ساختن دیوار چون مایل شود
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
در معرکه یِ عشق ز جرات خبری نیست
غیر از سپر انداختن اینجا سپری نیست
#صائب_تبریزی
@robaiiyat_takbait
هرکه از دامنِ او دستِ مرا کوته کرد
دارم اُمید که دستش به گریبان نرسد...
#صائب_تبريزی
@robaiiyat_takbait