eitaa logo
『فࢪاموشمـ‌؛نکݩ"🇵🇸
600 دنبال‌کننده
937 عکس
139 ویدیو
0 فایل
بسم‌الله‌:) ایݩجا کسے بہ غیࢪ تو ما ࢪامحل ݩداد ما بݩده ۍ ٺوییم فࢪاموشماݩ ݩکݩ❤️‍🩹🩹. کپے؟همہجوره‌حلالہ🫴🏻💖 ولیےصلواٺهم‌فࢪاموش‌نشہ🤲🏻:) فࢪاموشم‌ݩکݩاسم‌یہگل‌هسٺ🥹🌸🌱:) کپی‌از‌شعࢪهای‌سࢪوده‌شده‌توسٺ خودم‌بہهيچ‌اݩواݩ🌝✨️>> اطلاعات؛ @etelat_m
مشاهده در ایتا
دانلود
شبی ز شرحِ فراقت به ابرها گفتم ... سحر نیامده دیدم چقدر باران ریخت
شبتون‌شهدایی خوب‌بخوابین‌که‌فردا‌باهم‌تیکه‌کتاب‌زیاد بخونیمم✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
<☁️✨🌱>
『فࢪاموشمـ‌؛نکݩ"🇵🇸
<☁️✨🌱>
📻🌱 عراقی ها بعد از مقداری عقب نشینی پشت تپه ی بزرگی سنگر گرفتند و از آنجا شروع به شلیک کردند. رزمنده های ایرانی نمیتوانستند کاری انجام دهند. وقت نماز صبح ناگهان ابراهیم از سنگر خارج شد و به سمت عراقی ها حرکت کرد. روی سنگی به سمت قبله ایستاد و با صدای بلند اذان گفت هر چه دوستانش گفتند: بیا عقب الان عراقی ها تو را میزنند. توجه نکرد. ابراهیم که شروع به اذان کرد. عراقیها هم دست از تیراندازی کشیدند. آخرهای اذان بود که تیری شلیک شد و به گردن ابراهیم خورد. ابراهیم را آوردند عقب و زخمش را پانسمان کردند. چند دقیقه بعد رزمنده ای فریاد زد: «حاجی حاجی عراقیها دست گذاشته اند روی سرشان و میخواهند تسلیم شوند. بعد از تسلیم شدن هجده عراقی فرمانده شان پرسید: «آن کسی که اذان میگفت کجاست؟ بعد هم اشک در چشمانش جمع شد و گفت: «به ما گفته بودند شما مسلمان نیستید و آتش میپرستید. امروز وقتی آن جوان اذان گفت و اسم حضرت علی را آورد فهمیدم که تا الان اشتباه میکردم. تسلیم شدم تا بار گناهانم سنگین تر نشود. آن سربازی را که به اذان گو شلیک کرد با خودم آورده ام. اگر دستور بدهید همین جا او را میکشم اسیرهای عراقی بالای سر ابراهیم آمدند و همگی دست او را بوسیدند. نفر آخر به پای ابراهیم افتاد و با التماس گفت: «من را ببخش من شلیک کردم.» --قسمتی‌از‌کتاب‌داداش‌ابراهیم-- •🗝𝐧𝐞𝐯𝐞𝐫 𝐟𝐨𝐫𝐠𝐞𝐭 𝐦𝐞💘•
چگونه تشنه نمیرم که هرچه می‌نگرم .... جهان و هرچه در او هست، نیست غیر سراب
مَردی‌که‌کنده‌بوددرِقلعه‌را‌زِجا ، وامی‌کندپس‌ازتو‌درِخانه‌را‌به‌زور .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا