eitaa logo
کانال رسمی محمدحسین ملکیان
642 دنبال‌کننده
47 عکس
45 ویدیو
0 فایل
شاعر و نویسنده
مشاهده در ایتا
دانلود
39.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بدرقه ی تماشایی تیم ملی فوتبال ⚽ 🇮🇷 « قهرمانی ای وطنم » شاعر: محمدحسین ملکیان با اجرای گروه هم آوایی الغدیر طهران @farazmalekianpoet ____________________________________________ در آپارات ، باکیفیت ببینید: https://www.aparat.com/v/hCE0j ____________________________________________
قناری چه لحنی عوض کرده امشب چه زیباست رقصیدن پرده امشب چه گرم است، سرما کم آورده امشب چه کرده ست عشق تو با خلق و خوها؟ به جز من، که یاد تو افتاد امشب؟ که دنیا شده عشق آباد امشب چه بوی خوشی می دهد باد امشب کجا برده ای دست را بین موها؟ خودم را در آیینه دیدم، تو بودی صدای خودم را شنیدم تو بودی پی تو به هرکس رسیدم تو بودی تو بودی سرانجام این جستجوها به فکر قراری صمیمانه هستم تو گنج منی بی تو ویرانه هستم بیا هر زمان آمدی خانه هستم بیا بی تو تلخ است کام سبوها حدیثی ست هر تار موی سفیدم بیا تا بگویم چه دردی کشیدم شکستم... بریدم... به آخر رسیدم گمت کردم آخر در این کورسوها کجایی؟ دل من همانجاست هرشب کجایی؟ یکی بی تو تنهاست هرشب بیا که بدون تو یلداست هر شب بیا آرزوی شب آرزوها محمدحسین ملکیان @farazmalekianpoet
با امکان شعرخوانی شاعران جوان @farazmalekianpoet
🔹انّا فَتَحنا🔹 وقتی مساجد تشنۀ یک ختم قرآنند در گیر و داری که خیابان‌ها چراغانند وقتی برای بستۀ درها کلیدی نیست وقتی تمام قفل‌ها سر در گریبانند می‌آیی و «اِنّا فَتَحنا» روی لب داری یعنی برایت کارهای سخت آسانند ارباب‌ها و خواب‌های بر پر قوشان از چند شب قبل از ظهور تو پریشانند احوالشان آن لحظه باید دیدنی باشد وقتی مُعبّرها تو را «منصور» می‌خوانند می‌آیی و یک عده بر خود سخت می‌لرزند می‌آیی و یک عده قَدرت را نمی‌دانند من در خیابان‌هایمان گَز می‌کنم نذرت! وقتی تمام چشم‌ها دنبال مهمانند 📝 🆔@faraz_malekian
49.83M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎦 نماهنگ 🎙 📝شاعر:محمدحسین ملکیان 🎵موسیقی: حسن دینا 🎬کارگردان: حسن آزادگان 📹تهیه کنندگان: هادی بادینلو - محمد توکلی 🔻مدیر تولید: محسن سروش 🆔️@faraz_malekian
اطلاع رسانی قابل توجه علاقمندان
هر سال این موقع ها، بابا دستمونو می گرفت می برد بازار. قربون دستای سردش برم، یه جوری با ذوق و شوق دستمو می گرفت و می برد از این مغازه به اون مغازه که انگار یکی بهش گفته بود فقط امروز وقت داری هرچی دلت می خواد بخری مهمون من. بابام همیشه کش دور پولاشو آروم در می آورد، پولشو می شمرد جدا می کرد، کشو آروم مینداخت سر جاش. حالا گاهی وقتا یکی دو دور بیشتر دور پولاش می گردوند. اما عیدای نوروز که نزدیک می شد، وقتی می رفتیم بازار، بابا کش دور پولاشو همون مغازه اول پاره می کرد می نداخت دور. مرد باشی می فهمی همون اول، پاره کردن کش یه دسته پول یعنی چه. کارگر بود بنده خدا. مگه چقد بهش می دادن؟ ولی بابا مرد بود. حتی یه پول تو جیبی به خودش نمی داد! یاد ندارم یه بار یه چیزی برا خودش خریده باشه. چرا! گاهی یه انگشتر می خرید، گاهی عوض می کرد. هرچی داشت می ذاشت سر سفره. آخ که بوی بازارای دم عید نوروز داره دیوونه م می کنه. که توی هر بازار و پاساژی بو می کشم اون بو را نمیده. شایدم فقط برای من این طوره. بابا دستاش سرد بود خب. سردم می شد. ترجیح می دادم دستشو نگیرم. یا از سر کار که میاد منو نبوسه. عیدای نوروز، واسه خرید عید که می رفتیم بازار،لمس سردی دستای بابام لذت بخش ترین حس دنیا بود. لباسایی که خریده بودم را از ده دوازده ساعت قبل سال تحویل می پوشیدمشون. کفش، جوراب... هرچی خریده بودیمو می پوشیدم. تااااااا لحظه ی تحویل سال. بعدش طوری که کمترین غبار به کفشام بشینه پامو از در خونه می ذاشتم بیرون و منتظر می شدم تا بقیه بیان بیرون و بریم دیدن آقاجون و خانم جون. خواهرام میومدن بیرون. یکی یکی. سر تا پا نو. بعد مامان میومد بیرون. با چادر نو، روسری نو، کفش مجلسی پارسالش. بعد بابا میومد بیرون. پشتشو به ما می کرد. کلیدشو مینداخت توی قفل و سه چهار باری می چرخوند. یه ذکری هم زیر لب می گفت. بعد رو به ما می کرد. کمر شلوارشو که یه کم مثل هر سال گشادتر شده بود یه کم می کشید بالا و می‌گفت بریم بابا. مامان هم میومد جلو یقه ی کت بابا را صاف می کرد و می گفت: دوباره این کتتو پوشیدی؟ بابا هم می گفت تو این راحت ترم. بعد همه با هم پیاده راه می افتادیم به سمت خونه خانم جون و من دیگه فهمیده بودم تو این راحت ترم یعنی چی. سلامتی باباهایی که هنوز نفس می کشند. بهشت گوارای باباهایی که رفتند ولی خیلی چیزا از خودشون برامون گذاشتند. محمدحسین ملکیان @faraz_malekian
امشب در سرزمین شعر میهمان نگاه ارزشمند شما خواهم بود
همراهان عزیز در صورتی که شعر امشب را پسندیدید نام محمدحسین ملکیان را به شماره ۳۰۰۰۰۴۳ پیامک بفرمایید.
متن شعر اجرا شده در دور اول برنامه تلوزیونی سرزمین شعر: جنگ یک جدول تناسب بود، تا جوابش همیشه این باشد پدرم ضربدر چهل درصد، حاصلش بخش بر زمین باشد عده‌ای را ضریب منفی داد، عده‌ای را به هیچ قسمت کرد تا هر آن کس که سوء نیت داشت، تا ابد زیر ذره‌بین باشد یک نفر فکر آب و خاک که نه، در پی نان و آب بود از جنگ   خطر جبهه را خرید به جان، تا پس از جنگ خوش‌نشین باشد یک نفر پشت خاکریز خودی، لشکرش را که در محاصره دید سر خود را گذاشت روی زمین، تا دعاگوی سرزمین باشد یک نفر فارغ از معادله‌ها، بی‌خیال تمام مشغله‌ها روی میدان مین قدم زد تا، ته این سطر نقطه‌چین باشد در جواب کسی که می‌گوید، پدر از جنگ دست پر برگشت هر دو تا آستین او خالی‌ست، تا جوابش در آستین باشد هم‌قطار پدر که عکاس است، گفت در هشت سال جبهه و جنگ حسرتش ماند بر دلم یک بار، پدرت رو به دوربین باشد محمدحسین ملکیان @faraz_malekian
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق آمد، عقل را ناچار بردم در مصافش... شعر انتخابی محمدحسین ملکیان در مرحله نهایی سرزمین شعر @faraz_malekian
"بدبیاری" مجموعه شعرهای عاشقانه محمدحسین ملکیان چاپ ششم نمایشگاه کتاب تهران
اعلام مراسم کربلای معلی
Ehsan Yasin - Az Sar Gozasht (128).mp3
2.6M
از سر گذشت تیتراژ پایانی برنامه "از سر گذشت" با صدای احسان یاسین شاعر: محمدحسین ملکیان @faraz_malekian
Ehsan Yasin - Az Sar Gozasht (128).mp3
2.6M
از سر گذشت تیتراژ پایانی برنامه "از سر گذشت" با صدای احسان یاسین شاعر: محمدحسین ملکیان @faraz_malekian
مراسم تشییع پیکر مطهر شاعر با اخلاص اهل بیت ، استاد محمد حسن زاده ( راضی ) صبح جمعه ، بعد از دعای ندبه ، خیابان هاتف ، از محل هیأت علوی اصفهان وعده رفقای شاعر : ساعت ۷:۳۰ صبح جمعه ابتدای خیابان هاتف روبروی آتشنشانی روحش شاد یادش گرامی
اعلام برنامه
هدایت شده از مرکز موسیقی ماوا
32.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥قطعه| بچه های خلیج فارس منتشر شد 🎙با اجرای:گروه سرود صدای انقلاب برازجان بوشهر 📝شاعر: محمدحسین ملکیان 🎬تهیه کننده و کارگردان: اسماعیل معنوی 👤سرپرست گروه سرود:علیرضا نبوی 🎼تهیه کننده صوت:احمد غدیریان 🎯مجری طرح:موسسه هنری آب و آیینه 🔰تهیه شده در شهر سرود ماوا 🔰شهر سرود ماوا را دنبال کنید🔰 تلگرام | بله | ایتا | روبیکا | اینستاگرام
نذر کرده ام هر بار به تهران می آیم روی دیوار سفارت انگلیس یک شعر بنویسم: شن های بیابان سربازهای ما و پرنده هایی که هر صبح پشت پنجره می بینید نامشان ابابیل است ما می آییم ما سوزیم که از لای پنجره می آییم سنگ های ما حافظه دارند ما نام تک تک شما را روی سجیل ها نوشته ایم با تک تک حروف زیارت عاشورا با تک تک حروف شهادتین به شما حمله می کنیم فاصحاب المیمنت حمله می کنند به اصحاب شمال و سلاما سلاما غزه ای شهر شهید! روی دیوار بعدی یک جوان آفریقایی ام که پوستر زانو زدن سربازان انگلیسی توی خلیج فارس را زده ام به دیوار اتاقم نگاه می کنم به رنگ پوستم پوستم این جلد رمان دوازده سال بردگی نگاه میکنم به کاخ سفید که نامش یک تبعیض نژادی ست نگاه می کنم به خلیج فارس و از پرواز مسافربری ایرباس دوازده تیر ۶۷ سوال می پرسم من احمدم در بوسنی مرا اعدام کردند چون نام من احمد بود احمد مطر یک دیوار اعدام می کشم احمد را می کشم که دارد سعی می کند شهادتین بگوید یک جوان افغانی ام زمستان امسال خواهرم آمنه مرد در هوای منفی دوازده درجه که حتی ویروس فلج اطفال می میرد با دغال گرم نوشتن شعار روی دیوارم تابوت شهید می کشم که در کوچه های لندن دارد تشییع می شود تکبیر می کشم با لهجه ای فرانسوی https://eitaa.com/mehdinezarati
اعلام مراسم