شجاعت حسنی، گوهری کمیاب در همهی عصرها
شجاعت حسنی یعنی اسیر پیوندهای اجتماعیات نشوی؛ ملامت ملامتکنندگان تو را نگیرد و نگاه توبیخآمیز اطرافیان، تو را به عقب نراند.
شجاعت حسنی یعنی زنجیرهای اجتماعی را بشکنی و فقط بر اساس حق، تصمیم بگیری، سپس بر آنتصمیم، استوار بمانی.
«شجاعت حسنی»، یکی از کمیابترین گوهرها، در همهی عصرها
https://eitaa.com/farbehi
ذکر فضائل امیرمؤمنان، موجب خضوع و تبعیت
علی با حق بود و حق با علی،
علی با قرآن بود و قرآن با علی،
هیچ آیهای نازل نشد مگر اینکه علی میدانست دربارهی چهکسی و چه چیزی نازل شده،
خدا به علی قوهی ادراک بسیار فعال(قلب عقول) و زبانی گویا(لسان قائل) داده بود.
علی امیر کلام، و شاخههای کلام از او سرازیر بود.
و...
بیان فضائل امیرمؤمنان، موجب میشود تا ما، در مقابل آنحضرت سر تسلیم فرود آوریم، و او را میزان، معیار و صراط مستقیم خود بدانیم؛ علیابن ابیطالب بر اساس فضائلی که به تواتر به دست ما رسیده، مقام «مرجعیت» داشت و هر کس از این «باب» به سوی کمال حرکت کند، خدا هدایت و پاداشش را به عهده گرفته و هرکس در مقابل خلیفهی الهی سر تسلیم فرود نیاورد، خدا او را بیرون میکند ولو ششهزار سال عبادت کردهباشد.
ما در دنیای شیطانپرستی زندگی میکنیم؛ دنیایی که مرجعیت را از همه گرفته و تنها به هواهای نفسانی و انسانِ بریدهی از آسمان دادهاند، لذا گاه ذکر فضائل امیرمؤمنان بر منابر، برای آنها ناگوار بوده، و گاه آنرا مسخره میکنند، «فَحاقَ بِالَّذينَ سَخِرُوا مِنْهُمْ ما كانُوا بِهِ يَسْتَهْزِؤُن»
https://eitaa.com/farbehi
عبادت، شرط لازم برای تحصیل علمِ نافع
آیةالله مصباح یزدی در یکی از سخنرانیهایش، بر واجبِ عینیبودن تحصیل علم، تأکید کردهبود، برخی از طلبهها چنین برداشت کردند که اگر تحصیل علم، واجب عینی است، پس هنگام تعارض فعالیت علمی، با نماز جماعت، باید فعالیت علمی را مقدم کرد و به نماز جماعت نرفت!
یک روز ایشان را در بین راه دیدم، جلو رفته و جریان را گفتم، ایشان گفتند:
حضور در نماز جماعت و توجه به عبادات شرعی، شرط لازم برای تحصیل علم نافع و رسیدن به کمال است، از اینرو، ما باید توجه به امور معنوی و عبادی را در راستای تحصیل علمِ نافع به شمار آوریم نه در تقابل و تعارض با آن، در نتیجه، به طور کلی، توجه به امور معنوی از قبیل دعا، نمازهای مستحبی و امثال این امور را باید از باب مقدمهی واجب، واجب بدانیم و آنها را بهطور علیالبدل و مدیریت شده، جزء امور لازم و مقدمات ضروری برای تحصیل علممان به شمار آوریم؛ علمی که بتواند نجاتبخش باشد.
نکتهای که ایشان گفتند، مسألهی اولویت تحصیل علم در شب قدر را برایم حلّ کرد، و آن اینکه؛
گاه ممکن است به خاطر برخی شرایطخاص، لازم باشد شب قدر را به بررسی مسائل علمی بپردازیم؛ مانند مرزبانی که باید مرزبان حفرههای امنیتی باشد و البته به اندازهی امکان، واجباتش را انجام دهد، اما در غیر شرایطخاص، باید در شبهای قدر به فکر منشأ اثر شدن علومی باشیم که تحصیل کردهایم؛ دعایی بخوانیم و به حال زار خود گریه کنیم تا آنکسی که ارادهاش بر همهی اسباب، غالب است، دستگیری کند.
https://eitaa.com/farbehi
اختلافنظر ما با برخی روشنفکران در مصداق غلو
از جمله انتقاداتی که برخی روشنفکران، نسبت به مداحان و منبریها دارند، ذکر فضائل و مناقبی است که صاحب آن مناقب را در ذهن مخاطب، تبدیل به انسانی مقدّس میکند.
بدون شک باید از غلو نسبت به اولیاء الهی پرهیز کرد اما برخی از روشنفکران، دامنهی غلو را آنقدر گسترده کردهاند که حتی عصمت و مقامات معنوی آنها را هم انکار میکند.
غلو، نسبت به اولیاء الهی غلط است اما سخن در این است که چه چیزی دربارهی آنها غلو است.
https://eitaa.com/farbehi
مصداق حقیقی اصولگرائی
امسال روز قدس، نیروهای انقلابی به خیابانها نیامدند، زیرا کارشناسان بهداشتی گفتند، کار درستی نیست، در مساجد نیز از وقتی که برگزاری جماعتها مجاز شده، مردمِ مذهبی، به طور معمول، پروتکلهای بهداشتی را مراعات میکنند، شبهای قدر نیز مسائل بهداشتی را مراعات کردند؛
معنای اصولگرائی همین است.
اما گاه در بین نیروهای مذهبی و انقلابی، افرادی دیده میشود که اصول و ضوابط را مراعات نمیکنند؛ این کار بدون شک کار غلطی است، البته برخی از این افراد، گماشتهی جریان ضدانقلاباند، تا این ذهنیت را القا کنند که جریان مذهبی و انقلابی، جریانی سرکش است و متأسفانه برخی از خواص جامعهی دینی نیز، فریب این حرکتهای رسانهای را میخورند و گاه قلم بر میدارند و جریان مذهبی و انقلابی را تخریب میکنند بدون اینکه به نقد نفوذیهای دشمن هم همت بگمارند.
https://eitaa.com/farbehi
برخی از نقدهای غیرمقبول به مداحان
برخی روشنفکران، نقدهایی را به مداحان وارد میدانند که خود آن نقدها جای مناقشه دارد؛
1) گاه میگویند: کرامات و معجزات اولیاء الهی را نباید در منبرها و مداحیها گفت، اینها خرافات است!؛
این نقد وارد نیست زیرا از نظر فلسفی، وقوع امور خارقالعاده، امری ممکن، و صدور آنها به دست اولیاء الهی امری کاملا عادی است(شیخالرئیس، اشارات، نمط دهم)، و ذکر این کرامات برای بیان ارتباط آنها با ماوراء طبیعت و اثبات مرجعیت آسمانی آنها، امریست لازم؛ ما باید مدام به این جهات توجه کنیم تا اتصالشان را به علم و قدرت الهی فراموش نکنیم.
2) گاه میگویند: به گونهای سخن نگویید که گویا آنها از نظر فضائل اخلاقی و رفتارهای ارزشی، تافتهای جدابافتهاند!
این سخن نیز صحیح نیست زیرا آنها بندههایی هستند که خدا آنها را برای تحقق ارادهی خودش، ساخته و خالصکرده، از اینرو، میتوانند الگوهایی بیعیب و نقص برای تمام ابعاد و لایههای زندگی و برای همهی انسانها باشند؛ لذا باید مدام این جهت را یادآوری کرد تا نقش الگوبودن آنها زنده بماند در عینحال بشربودن آنها را نیز باید متذکر شد تا امکان وقوع آن صفات و افعال ارزشی توسط بشر نیز مورد توجه قرار گیرد؛ آنها بشرهایی هستند مؤیَّد از سوی خدا.
3) گاه میگویند: مداحی را به سیاست آلوده نکنید!
این سخن اگر بهاین معناست که از آلودگیهای سیاسی و جناحبازیهای باطل باید پرهیز کرد، سخن صحیحیاست اما اگر بدین معناست که از مداحی برای گسترش و تثبیت حاکمیت دینی و مبارزه با ظلم ظالمان در عصر حاضر، نباید استفاده کرد، سخن اشتباهی است زیرا همهی امامان معصوم بهخاطر حاکمیت دین و مبارزه با ظالمان به شهادت رسیدهاند؛ در حقیقت شهادتِ همهی آنها بهگونهای سیاسی بوده و معنا ندارد کسی بگوید: مراسمات آنها را سیاسی نکنید!، اساسا هرکس بخواهد حق آن مراسمات را ادا کند، بهطور طبیعی سیاسی میشود.
4) گاه میگویند: اصلا دستگاه مداحی را جمع کنید، و بهجای آن، جلسات تحلیلی بگذارید!
این سخن نیز صحیح نیست، مداحی و مرثیهخوانی، اهداف و محتوای دین را تبدیل به آرمان و مؤلفههای شخصیتیِ مخاطب، و آنرا در سرآپردهی ذهن و قلبِ مخاطب، نهادینه میکند از اینرو اگر ذکر مصائب اهلبیت علیهمالسلام با آداب و شرایطش انجام شود، میتواند موتور محرکهی مخاطب، برای انقلابهای درونی و بیرونی باشد؛ تحلیل بدون ذکر مصائب، در سطح ذهن میماند و به قلب و رفتارها نمیرسد.
5) گاه میگویند: ثوابها و فضائلی که دربارهی اشکریختن بر ائمهی اطهار در کتب روائی آمده را نباید در منابر و مداحیها گفت، اینها همه، جعلیات است!
این نقد نیز ناصحیح است زیرا اجمالا اصل ثوابها و فضائل مذکور، جزء متواترات و یقینیات است که صدور مضمون آنها از منابع وحی، قطعیتر از حرکت زمین به دور خورشید است، همچنین فلسفهی این اشکها، و نقش تربیتی و اجتماعی آنها نیز در جای خود بیان شدهاست؛ گریهی بر حسینبنعلی، ارزش و تأثیراتی دارد که بخشش همهی گناهانِ شخص، بخش کوچکی از آناست؛ البته واقعیبودن، و حفظ شرایط آن نیز، شرط تحقق آن ارزش و تأثیرات است.
6) گاه میگویند: این فریادها، ضجهها و بر سر و سینهزدنها به چه درد میخورد؟!
ولی حقیقت این است که اینها همگی بیان درد است همانند مادرِ فرزندمردهای که رفتارهایش، بیان دردهای درونی اوست؛ آنکه برای ابیعبدالله بر سر و سینه میزند، آتشی در درون دارد که نمود طبیعیاش همین است، و آنکه بر یاس کبود ضجه میزند، زخمی به سینه دارد، که ضجهاش اقتضای طبیعی آن زخم است؛
در عینحال ابراز این دردهای درونی، در صورتی که برای امور ارزشی باشد، عاملیاست برای انتقال آن دردها به جامعه، و سپس رساندن جامعه به بلوغ علمی و معرفتی؛ البته از رفتارهای غیرواقعی باید پرهیز کرد.
اینها بخشی از نقدهای روشنفکرانه است که با فلسفهی وجودی این مراسمات، سازگاری ندارد؛ مراسم عزاداری را با همان ساختار و نمادهایی که هر قومِ مصیبتزدهای، مصیبت خود را در آن آشکار میکند، باید حفظ کرد در آنصورت گناهان بخشیده و فرهنگ اسلام احیاء و ظالم نابود میشود.
https://eitaa.com/farbehi
اثبات ولایت فقیه، از مسیر اثبات ولایت قوانین الهی
اینکه فقیهِ جامعالشرایط، بر جامعه ولایت دارد یا ندارد، موضوعی است که عالمان دینی پاسخهای گوناگونی به آن دادهاند اما همهی آنها در یک مسأله اتفاقنظر دارند و آناینکه؛
«قوانین الهی بر همهی قوانین، ولایت دارد».
مرحوم امام، اثبات ولایت فقیه را دقیقا از همین مسیر پیش گرفت و در نتیجه، آن را یکی از بدیهیات اسلام به شمار آورد؛ زیرا بر پایهی باورهای قرآنی؛
«هر کس براساس ماانزلالله حکم نکند کافر، فاسق و ظالم است»(مائده/44،45،47)
و از سوی دیگر؛
«کسی میتواند بر اساس ماانزلالله حکم کند که نسبت به آن عالم و قادر باشد»
در نتیجه در رأس جامعهای که به قرآن و به اسلام اعتقاد دارند باید شخصی عالم به قوانین اجتماعی اسلام و قادر به اجرای آن؛ به هر اندازه که ممکن باشد، قرار گیرد، تا قوانین جامعه، در چارچوب قوانین اسلام قرار گیرد؛ ما به چنین شخصی «فقیه جامعالشرایط» گوییم.
روشن است که قرار گرفتن فقیه جامعالشرایط در رأس امور، کافی نیست و الا حکومت امیرمؤمنان، حکومتی بیعیب و نقص میشد، برای اینکه حاکمیتی دینی بشود، عوامل دیگری نیز دخالت دارد که از مهمترین آنها، «کارگزاران سالم» است.
ولایت فقیه به معنای «ولایت قوانین اسلام با نظارت فقیه جامعالشرایط»، یکی از بدیهیات اسلام، پس از باور به «ضرورت اجرای احکام و دستورات اسلام» است.
https://eitaa.com/farbehi
حکومت مبتنی بر قوانین الهی، تنها حکومت مورد قبول اسلام
برخی از افراد نسبت به نظریهی ولایت فقیه که مرحوم امام بیان کردهاند سوءبرداشت دارند و تصور میکنند نظریهی ولایت فقیه یعنی ولایت «خواست فقیه»، در صورتیکه اسلام اساسا «ولایت خواست و میل» را ولایتی باطل میداند چه خواستِ فقیه، چه خواستِ اکثریت مردم و چه خواستِ پادشاه؛ اسلام فقط حاکمیت قوانین صحیح در چارچوب قوانین و تأیید الهی را قبول دارد.
«اسلام نه حکومتِ مبتنی بر استبداد فردی را قبول دارد و نه حکومتِ مشروطه یا جمهوریتِ مبتنی بر قوانین بشری را، تنها حکومتی که اسلام قبول دارد، حکومت مبتنی بر قوانین الهی است و هیچکس حق ندارد بر اساس رأی خود حکمرانی کند.»(خمینی، کتاب البیع،ج2/619)
«حکومت اسلام حکومت قانون است، در این طرز حکومت، حاکمیت منحصر به قانون است، حاکمیت منحصر به خداست، و قانون، فرمان و حکم خداست، قانون اسلام یا فرمان خدا، بر همه افراد و بر دولت اسلامی، حکومت تام دارد، همهی افراد، از رسول اکرم صلیالله علیه و آله گرفته تا خلفای آن حضرت و سایر افراد تا ابد تابع قانون هستند»(حکومت اسلامی ص62 و نیز صحیفة نور ج7/201)
https://eitaa.com/farbehi
ولایت فقیه، لازمهی قبول احکام اسلام
مرحوم امام، ولایت فقیه را لازمهی قبول احکام اسلام میدانست؛ ایشان در این زمینه میگوید:
«هر كسي نگاهي اجمالي به گزارههاي وحيانيِ اسلام بياندازد، دريافت خواهد نمود كه اسلام ديني صرفا عبادي نيست بلكه همچنانكه مشتمل بر احكام عبادي است مشتمل بر قوانين جزايي، مالي، بينالمللي و ساير ابعاد اجتماعي نيز هست به گونهاي كه همهی شؤون اجتماعي را در بر گرفته» (كتاب البیع ج2 ص617)
«مانمیگوییم حکومت باید با فقیه باشد بلکه میگوییم حکومت باید با قانون خدائی که صلاح کشور و مردم است اداره شود و این، بی نظارت روحانی صورت نمیگیرد چنانچه دولت مشروطه نیز این امر را تصویب و تصدیق کرده است»(کشفالاسرار ص22 )
«شما نترسید از این چهار نفر آدمی که نمیفهمند اسلام چه است، نمیفهمند فقیه چه است، نمیفهمند که ولایت فقیه یعنی چه؛ آنها خیال میکنند که یک فاجعه به جامعه است؛ آنها اسلام را فاجعه میدانند نه ولایت فقیه، آنها اسلام را فاجعه میدانند؛ ولایت فقیه فاجعه نیست ولایت فقیه تبع اسلام است» (صحیفة نور، ج1ص251)
مرحوم امام از ابتدای طرح ایننظریه تا انتهای عمر شریفشان، معتقد به ولایت قوانین اسلام بود و معتقد بود که حاکمیت قوانین اسلام، بدون فقیهِ جامعالشرایط، امکانپذیر نیست.
https://eitaa.com/farbehi
نظریهی نصب، نظریهی فقهای شیعه
آقای منتظری در کتاب نظامالحکم فیالاسلام میگوید:
فقهای شیعه معتقدند، فقیه ولایتش از جانب ائمهعلیهمالسلام آمده و او از سوی آنها نصب شده، و انتخاب مردم در نصب فقیه هیچ نقشی ندارد.
آقای منتظری خودش این نظریه را قبول ندارد اما صادقانه میگوید این نظریه، همان نظریهای است که از سخنان اصحاب امامیِ ما به دست میآید؛
سخن آقای منتظری نشان میدهد نظریهی نصب، نظریهی فقهای شیعه است، نه نظریهی فلان عالمِ سیاسی؛ فقهای شیعه معتقدند، فقیه به هر اندازه که ولایت دارد، ولایتش از جانب خدا آمده و از سوی خدا، بهواسطهی امامان معصوم، حق اجرای قوانین الهی نسبت به دیگران را دارد نه اینکه چون مردم او را انتخاب کردهاند پس او حق دارد قوانین دینی را اجرا کند، البته اگر مردم ولایتش را نپذیرند، این جایگاه به فعلیت نمیرسد.
پینوشت؛
«أنّ الفقهاء في عصر الغيبة أيضاً نصبوا من قبل الأئمّة عليهم السلام لذلك.و ليس لانتخاب الناس أثر في هذا المجال أصلًا، فالحكومة الإسلامية تيوقراطية محضة، و هذا القول هو الظاهر من أصحابنا الإمامية»(نظام الحکم فی الاسلام ص138)
https://eitaa.com/farbehi
معنای ولایت مطلقهی فقیه
ولایت مطلقه، هرگز بدین معنا نیست که ولیّفقیه حق دارد هر کاری که دلش میخواهد انجام دهد؛ بلکه بدین معناست که ولیّفقیه حقدارد و موظف است هر چه پیامبرِ خدا، دربارهی حکمرانی گفت و یا به عنوان یک حکم دینی انجام داد را ملاک حکمرانیاش قرار دهد مگر اینکه دلیل خاصی داشتهباشیم که بگوید؛ پیامبر، اینگونه حکمرانی کرد اما شخص دیگری حقندارد اینگونه رفتار کند.
پینوشت؛
«أنّ ما ثبت للنبيّ (صلّى اللّٰه عليه و آله و سلّم) و الإمام (عليه السّلام)- من جهة ولايته و سلطنته ثابت للفقيه، و أمّا إذا ثبتت لهم (عليهم السّلام) ولاية من غير هذه الناحية فلا؛ فلو قلنا: بأنّ المعصوم (عليه السّلام) له الولاية علىٰ طلاق زوجة الرجل، أو بيع ماله، أو أخذه منه و لو لم تقتضه المصلحة العامّة، لم يثبت ذلك للفقيه،و لا دلالة للأدلّة المتقدّمة علىٰ ثبوتها له حتّى يكون الخروج القطعيّ من قبيل التخصيص.»(خمینی،البيع، ج2، ص: 655)
https://eitaa.com/farbehi