حرارت دادن عسل در آب جوش سرطان زاست!
🔹حرارت دادن عسل یا استفاده از آن در دمای بالا باعث تولید ماده سمی به اسم هیدروکسی متیل فورفورال یا HMF میشود. HMF یک ترکیب ۶ کربن جامد با رنگ زرد و دمای جوش پایین و محلول در آب است. این ماده سمی برای زنبورها کُشنده و برای انسان سرطانزاست.
🔹 این سم به راحتی از روده جذب و در بدن متابولیزه میشود و دارایی خاصیت جهش زاست، یعنی ایجاد سمیت ژنتیکی میکند. افرادی که این ماده را استفاده کردند، متابولیتهای ثانویه تولید شده از آن را میتوان از ادرارشان جدا کرد
میوه تازه رسید🌸🌷
سبزی خوردن تازه🍀🌱
خیار🥒🥒🥒
موز🍌🍌🍌
سیب قرمزوسفید 🍎🍏🍎🍏
پرتقال🍊🍊🍊🍊
سیب خاکی🥔🥔🥔🥔
پیاز🧅🧅🧅🧅
کاهو🥬🥬🥬🥬
بادمجان🍆🍆🍆🍆
گوجه🍅🍅🍅🍅
کیوی🥝🥝🥝🥝
هندوانه 🍉🍉🍉🍉🍉
ملون
گرمک
همه و همه در میوه فروشی اقا بزرگ😍😊
شماره تماس: ۰۹۱۳۶۹۵۴۰۵۱
مرد بزّازی بود که برای فروش پارچه به دهات اطراف میرفت و آنها را می فروخت. یک روز بزّازِ ، داشت از یک ده به ده دیگر میرفت، وقتی از آبادی خارج شد و به راه بیابانی رسید، سواری را دید که آهسته آهسته میرفت.
مرد بزّاز که بستهی پارچه ها را به دوش داشت، بسیار خسته بود پس به سوار گفت: "آقا، حالا که ما هر دو از یک راه میرویم، اگر این بسته را روی اسب خودت بگذاری از جوانمردی تو سپاسگزار خواهم بود ."
سوار جواب داد:"حق با تو است که کمک کردن ، کار پسندیده ای است امّا از این متأسّفم که اسب من دیشب، کاه و جو نخورده و تاب و توان راه رفتن ندارد."
مرد بزّاز گفت: "بله، حق با شماست." و چند قدم دیگر پیش رفتند که ناگهان از کنار جاده، خرگوشی بیرون دوید و پا به فرار گذاشت. اسب سوار وقتی خرگوش را دید، شروع کرد دنبال خرگوش تاختند.
مرد بزّاز وقتی دویدن اسب را دید به فکر فرو رفت و با خود گفت:"چه خوب شد که سوار،کوله بار مرا نگرفت وگرنه ممکن بود به فکر بدی بیفتد و پارچه های مرا بِبرد و دیگر دستم به او نرسد".
اسب سوار هم پس از اینکه مقداری رفته بود به همین فکر افتاد و با خود گفت:"اسبی به این خوبی دارم که هیچ سواری هم نمیتواند به او برسد، خوب بود بستهی بار بزّاز را میگرفتم و میزدم به بیابان و میرفتم".
سپس سوار، اسب را برگردانید و آرام آرام برگشت تا به بزاز رسید و به او گفت: "راستی هنوز تا آبادی خیلی راه داریم، خدا را خوش نمیآید که تو پیاده و خسته باشی و من هم اسب داشته باشم و به تو کمک نکنم، حالا بستهی پارچه را بده تا برایت بیاورم."
مرد بزّاز گفت : "برو ، آنچه که تو به آن اندیشیده ای ، من هم از آن غافل نبودهام."
Behnam Bani - Kojaye In Shahri (128).mp3
2.93M
🎤 #بهنام_بانی
🎧 کجای این شهری
🔴وقتی رضاخان از عجیده خاتون خواستگاری کرد این زن لر جوابی داد که هنوز هم تاریخ شکوه این زن و حقارت رضاشاه را روایت میکند
◾️در هنگامه کشف حجاب رضاشاه به لرستان سفر می کند. در مراسم استقبال رضاشاه از عجیده خانم مادر علیرضاخان بیرانوند میخواهد زن وی شود. داستان به این گونه است که عجیده خانم در مراسم استقبال جلوی رضاخان را میگیرد و از او درخواست میکند، رضا خان میپرسد کیستی و چکار داری، که عجیده خانم خود را چنین معرفی میکند: عجیده هستم. مادر علیرضا و یداله خان بیرانوند. شما آنها را دستگیر کردید. ( در آن زمان بسیاری از سران عشایر و مبارزان لرستانی توسط قشون پهلوی دستگیر شده بودند و بسیاری از آنها اعدام یا تبعید شدند.). رضاخان مکثی میکند(در مقابل جسارت زن لر تامل می کند) و میگوید: با خودم ازدواج کن تا خودم برای تو علیرضا و یداله بسازم. عجیده خانم در مقابل درخواست رضان خان جوابی کوبنده می دهد و میگوید: من زنش هستم که علیرضا و یداله را بیاورم اما تو آن مردی نیستی که چنین فرزندانی را درست کنی. (این پاسخ کوبنده و تاریخی عجیده خانم در جراید آن زمان به ثبت رسیده و سندی است بر بی باکی و دلاوری شیر زنان عشایر لر در مقابل شاهی ستمگر و دیکتاور میشود. پس از آن ماجرا عجیده خانم و خانوادهاش به کلات نادری تبعید شدند. پس از مدتی علیرضاخان بیرانوند فرزند علیمردان خان بیرانوند در زندان قصر قجر به همراه برادرانش اعدام شدند.
منبع:
۱_روزنامه رعد آن زمان
۲_کافه تاریخ
✍عالیه سادات
🇮🇷تحلیل سیاسی و جنگ نرم🇮🇷