#تلنگر #اندکی_تفکر 💡
✍ مردی شب هنگام قبل از سپیده دم در ساحل دریا نشست و کیسهای پر از سنگ یافت. پس دستش را داخل کیسه برد و سنگی از آن برداشت و به دریا انداخت. از صدای سنگ خوشش آمد که در دریا فرو میرفت لذا سنگی دیگر را برداشت و به دریا انداخت و همینطور به انداختن سنگهای داخل کیسه به دریا ادامه داد چرا که صدای سنگها به هنگام افتادن در آب ، این مرد را خوشحال میکرد و او را به وجد میآورد.
🌼 به کارش ادامه داد تا اینکه هوا رو به روشنایی نهاد و معلوم شد در کیسهای که کنارش قرار داشته فقط یک سنگ باقی مانده است
🍂 هوا کاملا روشن شد و آن شخص به سنگ باقیمانده نگریست و دید که یک جواهر است و متوجه شد تمام آنهایی که قبلا به دریا انداخته و فکر کرده سنگ هستند جواهر بودهاند!
🌱 لذا پیوسته انگشت پشیمانی خود میگزید و به خود میگفت : چقدر احمق هستم که آن همه جواهر را به دریا انداختم و فکر میکردم که همگی سنگ هستند آن هم بخاطر اینکه از صدای افتادن آنها در آب لذت ببرم!!
🌿 به خدا قسم اگر از ارزش آنها باخبر بودم حتی یکی از آنها را نیز از دست نمیدادم.
☘ همه ما مانند آن مرد هستیم :
👌 کیسه جواهرات همان عمری است که داریم ساعت به ساعت به دریا میاندازیم.
👌 صدای آب همان کالاها، لذتها، شهوتها و تمایلات فناپذیر دنیا است.
👌 تاریکی شب همان غفلت و بیخبری است.
👌 برآمدن روشنایی روز نیز آشکار شدن این حقیقت است که هنگام آمدن مرگ، بازگشتی در کار نیست،
👌 لذا از همین الآن بیدار شویدو اوقات گرانبهای همچون جواهر خود را بدون فایده از دست ندهیدچرا که پشیمان میشوید و پشیمانی هم سودی برایتان
ندارد
از عمر خود به بهترین وجه ممکن جهت رشد و تعالی و رسیدن به کمال مطلوب بهره بگیرید ، زیرا هدف خالق از خلقت بشر ، همانا رسیدن به کمال و قرب الهی بوده است