چکیده:
«آخرین فرصت» روایت دوست داشتن و اوج است که از عشق و پرواز شهید علی کسایی مربی و مسئول عقیدتی سیاسی مرکز پیاده ارتش شیراز حکایت دارد. مردی که در ۱۴ آذر ۱۳۳۴ مصادف با عید غدیر در شیراز به دنیا آمد، در سن ۲۵ سالگی و در روز عید غدیر و در محضر مبارک حضرت امام خمینی «ره» پیمان زناشویی را با شریک زندگیاش امضا کرد و در آستانه عید غدیر از فرماندهاش خواست که اجازه رفتن به جبهه را به او بدهد و یادآور شد که این آخرین فرصتش برای رفتن به جبهه است.
صفحات کتاب با روایت صمیمی رفعت قافلانکوهی، همسر شهید از آشنایی تا ازدواج شهید همراه است تا به اولین چالش یعنی ترور قهرمان اثر توسط منافقین و مجروح شدن او میرسد.
«طرفای فلکه هنگ میرفتم که یه پاترول اومد نزدیکم. همین که دیدم شیشههاش دودیه شک کردم. گاز موتور رو گرفتم و دور شدم. اونم شتاب گرفت و پشت سرم اومد. یه دفعه دیدم یه نفر از شیشه ماشین تا نیمتنه اومد بیرون و شروع کرد به تیراندازی. نفهمیدم چطور جاخالی دادم و ازش فاصله گرفتم. همینطور پشت سرم میاومد. یه آن نگاه کردم دیدم فاصلهمون با هم خیلی کم شده. گفتم الان که مغزم رو بریزه کف خیابون، ولی خیلی عجیب گلولهها بهم نمیخورد. تا اینکه یک دفعه، پهلوم بدجوری سوخت و با موتور نقش زمین شدم… همین که اسم سوختن پهلو را آورد به یاد شهادت حضرت زهرا (س) افتادم. اشک توی چشمانم جمع شد.»
ایثار درسآموز
آنچه در روایت همسر شهید جالب توجه و حقیقتاً درس زندگی است، روایت احساسات عاشقانه در کنار مشکلات زندگی با یک سرباز ایران است، مانند لحظات حضور همسر شهید در بیمارستان و پرستاری از ایشان. خصوصیات شهید مانند علاقه به کتاب و مطالعه و توصیه به دیگران در این زمینه هم در کتاب با دقتی ستایشبرانگیز تحریر شده و همچنین ایثار درسآموز شهید:
«علی اینقدر به زبان عربی مسلطه که راحت آزمون کارپردازان حج رو قبول شد. میتونست تا ده سال بدون هیچ خرجی بره مکه و حقوق هم بگیره، اما فقط همون سال اول رفت که حج واجبش بود. سال بعد مافوقش، حاج آقا فاطمی، با رفتنش مخالفت کرد و گفت حضورش تو ارتش بیشتر لازمه. علی هم دیگه انصراف داد. حاج آقا فاطمی وقتی فهمید خیلی تعجب کرد چطور تونسته از همچین موقعیت لذتبخشی بگذره.»
اخلاص بینظیر
از فرازهای شایسته تامل کتاب اخلاص بینظیر شهید است که میگوید: «ماموریتهایی که میریم جبهه رو جزو اضافهکاری حساب کردن و براش حقوق گذاشتن. هر چی گفتم آخه، جبهه رفتن وظیفه همه است، دیگه اضافهکاری حساب کردنش چیه، به خرجشون نرفت که نرفت....حالا خدا رو شکر که زود فهمیدم و حداقل نذاشتم حقوق خودم رو زیاد کنن.»
شهیدان زندهاند
۲۱ مرداد سال ۱۳۶۶ مصادف با عید غدیر این قهرمان ارتشی در منطقه سومار به شهادت رسید و حکایتش جاودان ماند.
پایان کتاب حکایتی است خواندنی از حضور همیشگی شهید در زندگانی دوستداران. یک روز همسر شهید متوجه میشود که در خانه نان ندارند. به نانوایی میرود تا نان بخرد که متوجه میشود نان تمام شده است. در راه برگشت به خانه به یاد همسرش میافتد و با خود نجوا میکند، کاش شهید در کنار من بود و شب خواب شهید را میبیند که برایش نان آورده است. صبح روز بعد:
«صبح، حدود ساعت نه، زنگ خانه، مرا از آشپزخانه بیرون آورد. در را باز کردم. یک سرباز ارتش جلوی رویم ایستاده بود. گفت، سلام ببخشید منزل شهید کسایی اینجاس؟ گفتم، بله بفرمایین. خم شد و از کیسه پلاستیک بزرگی یک بسته نان به طرفم دراز کرد. و گفت، یه نونوایی تو مرکز پیاده باز شده. تیمسار دادبین دستور دادن که از این به بعد هر روز براتون نون بیاریم. آنقدر حالم دگرگون شد که حتی نتوانستم از سرباز تشکر کنم. علی هنوز هوایم را داشت.»
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#سرشبکه_کتاب_بسیج
#مسابقه_کتابخوانی_رضوی
Ravibook.ir
@libbasijbousher
کتاب معبد زیرزمینی
نویسنده معصومه میر ابوطالبی انتشارات جمکران
خلاصه کتاب معبد زیر زمینی
داستان کتاب معبد زیرزمینی در مورد پسر جوانی است بنام الیاس که دچار سرخوردی شده است و سعی می کند باعث تغییر نظر اطرافیانش در مورد خودش شود. مخصوصا دایی الیاس، که بیشتر از بقیه باعث تنهایی و انزوای او می شود.
مادرش مانند بیشتر مادران توجه زیادی به فرزندش می کند و باعث می شود که همه او را بچه ننه مورد خطاب قرار دهند و او همه تلاشش را می کند که بچه ننه نباشد.
در همین حین «حاج غلامحسین» مقنی از قم به روستای محل سکونت آن ها میآید و راه های جدیدی را در مسیر الیاس قرار می دهد. آشنایی با «حاج غلامحسین» اتفاقات تازه و غیرقابل پیشبینی را در زندگی الیاس رقم میزند.
برشی از متن کتاب
هم سن و سال من زیاد بودند توی مینی بوس. پنج، شش تایی می شدند. اسم بعضی هایشان را حین صحبت هایشان شنیده بودم و بقیه را نه. اول که سوار شدم، یک سلام خفه ای کردم و چپیدم توی صندلی خودم. بعدتر هم فقط نگاهم از شیشه به بیرون بود. دوست پیدا کردن همیشه برایم سخت بود، حالا هم که افتاده بودم بین یک عالم آدم غریبه. یکی شان احمد بود، یکی شان صمد، یکی که بزرگ تر بود اکبر، یکی دیگر که مسن تر از بقیه بود حسن و حسین و علی. نمی دانستم این اسم ها برای کدامشان هست. یکی شان زد به شانه ام. از روی صندلی تکی مینی بوس برگشتم و نگاهش کردم. یک لقمه نان گرفت طرفم.
-بخور. مادرم پیچیده
-ممنون. دارم خودم.
شانه بالا انداخت و در جا ساندویچش را گاز زد. یک لبخند کجوکوله تحویلش دادم و برگشتم به ساکم نگاه کردم. یک حس عجیب توی شکمم می پیچید و جرئت نمی کردم چیزی بخورم. بدماشین نبودم، یعنی توی ماشین حالت تهوع نمی گرفتم. با دایی خیلی اینطرف و آنطرف رفته بودیم برای کار، اما هیچ وقت این حس را نداشتم. مثل اینکه یک چیزی توی معده ام وول بخورد و بخواهد بیاید بالا، اما نیاید، یک چیز اضافه، یک موجود زنده... حاجی غلام حسین نشسته بود جلوی مینی بوس و با راننده صحبت می کرد. چندتا از جوان ترها رفتند جلوی مینی بوس و شروع کردند با حاجی صحبت کردن. سرک کشیدم ببینم چه خبر است. ازش می خواستند چیزی برایشان بخواند. خزیدم سر جای خودم و باز نگاهم را انداختم به بیرون که یک دفعه
لینک پویش کتابخوانی خط امین avibook.ir
@libbasijbousher
#سپاه_امام_صادق_استان_بوشهر
#سرشبکه_کتاب_بسیج
#مسابقه_کتابخوانی_خط_امین
#گزارش_تصویری
#سنت_حسنه_قربانی
#کار_جهادی
🚩قربانی آذر ماه
برای سلامتی و فرج آقا امام زمان(عج)، صدقه سر سلامتی حضرت، سلامتی رهبر عزیزمان، همه مسلمانان جهان ویژه شیعیان امیرالمؤمنین(ع) و رفع مشکلات اقتصادی، بلایا، فتنهها و گرفتاریها از بلاد مسلمین، نظام جمهوری اسلامی ایران و پیروزی مردم مظلوم فلسطین و لبنان بر رژیم غاصب صهیونیستی قربانی انجام گرفت
🪴یک راس گوسفند به مبلغ(یازده میلیون وپانصد هزار تومان)
ذبح ودربین فقرا ونیازمندان توزیع گردید
🔹بیمنه رزق الوری
به یمن وجود با برکت شماست که روزی میرسد
🔹خدایا دست تو با جماعت است
از این جماعت بی ریا بپذیر
و باقی مانده غیبت حجتت را برما ببخش
#سپاه_امام_صادق_ع
#شهرستان_جم
#حوزه_زینب_کبری_س
#پایگاه_مقاومت_بسیج_فاطمه_الزهرا
#گزارش_تصویری
#محله_های_اسلامی
#بانوان_مقاومت
💢ما زنان بسیجی ومسجدی در جلسات خانگی قران، با دلهایی پر از عشق و ایمان، در سرزمین مان ایران علیرغم تمام چالشهایمان، با زنان دیار شهید نصرالله، که قهرمانانه در نبرد حق علیه باطل ایستادهاند همدلی میکنیم .
ما شاکریم که سایه مقام معظم رهبری بر سر ما مستدام است.
ما با هم در این مسیر پیش خواهیم رفت، تا طنین آرمانهای شهیدان را زنده نگهداریم و همواره در راه حق گام برداریم و پیروزیمان را جشن بگیریم✌️✌️
🔅برگزاری جلسات مستمر قران وعترت همراه با تفسیر آیات نورانی قرآن،سبک وسیره زندگی اسلامی، با موضوع ازدواج آسان
#سپاه_امام_صادق_ع
#شهرستان_جم
#حوزه_زینب_کبری_س
#پایگاه_مقاومت_بسیج_فاطمه_الزهرا
📱 جلسه #ارتباط_تصویری
سردار مقواساز، معاون فرهنگی هنری و
سردار بابااحمدی، معاون بسیج مساجد و محلات
سازمان بسیج مستضعفین
🔻با فرماندهان و بسیجیان حوزه ها و پایگاه های مقاومت بسیج
🔴موضوع:
1- نمایشگاه سراسری اسوه
2- جشنواره سراسری اسوه 1403
3- دهه بصیرت و هفته مقاومت
4- پویش ملی کتابخوانی خط امین
🕓 زمان: یکشنبه ۲5 آذرماه؛ ساعت ۱۶
⭕️ در کانال ایتا و روبیکای بسیج مساجد و محلات به آدرس:
🆔️ @basijmasajed_ir
•┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈•
🔶 بسیج مساجد و محلات کشور
گزارش تصویری:
برگزاری مراسم روز جهانی معلولین و اهداء هدایا به معلولین
مکان برگزاری: حسینیه سیدالشهداء شهر کلمه
#سپاه_امام_صادق_ع
#شهرستان_دشتستان
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_رقیه_بخش_بوشکان
#پایگاه_ام_کلثوم_شهر_کلمه
#مسابقه_بزرگ_کتابخوانی_خط_امین
گزارش تصویری:
برگزاری مراسم روز جهانی معلولین و اهداء هدایا به معلولین
مجری:سرکار خانم سمیه اسپویی
مکان برگزاری: حسینیه سیدالشهداء شهر کلمه
#سپاه_امام_صادق_ع
#شهرستان_دشتستان
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_رقیه_بخش_بوشکان
#پایگاه_ام_کلثوم_شهر_کلمه
#مسابقه_بزرگ_کتابخوانی_خط_امین
گزارش تصویری: اجرای نمایش و سرود خوانی دختران مدرسه رفعت کلمه در
مراسم روز جهانی معلولین
مکان برگزاری: حسینیه سیدالشهداء شهر کلمه
#سپاه_امام_صادق_ع
#شهرستان_دشتستان
#حوزه_مقاومت_بسیج_حضرت_رقیه_بخش_بوشکان
#پایگاه_ام_کلثوم_شهر_کلمه
#مسابقه_بزرگ_کتابخوانی_خط_امین
هدایت شده از کانال گروه سرود ثارالله شهرستان دشتی
فراخوان عضویت در گروه سرود ثارالله شهرستان دشتی
برای اطلاعات بیشتر تماس بگیرید
۰۹۱۷۵۸۷۸۷۰۵
یا به #پایگاه_مقاومت_بسیج_شهید_عاشوری_مسجد_جامع مراجعه نمایید.
#سرود
#پامنبری
#تواشیح
#آکاپلا
#صداسازی
#مداحی
https://eitaa.com/joinchat/216334651C38cfa41b89