•|جان_فدا|•
#قاسم
#مکتب_سلیمانی
- چطوری آقا کوچولو؟
- من کوچولو نیستم. ابوالفضل قهرمانم. قاسم سلیمانی میشوم!
خادم حرم امام رضا (علیهالسلام) لبخندی زد. وارد حرم شدیم. جلوی ضریح که رسیدیم، ابوالفضل صورتش را سمت من چرخاند و گفت: "مامان یک چیزی بهت بگویم؟"
- بگو مامان!
- به امام رضا بگو، من قاسم سلیمانی بشوم.
- چرا خودت نمیگویی؟
- خودم میگویم. شما هم بگو.
رو به ضریح کردم و خواستهٔ بزرگ پسر چهارسالهام را به امام رضا گفتم. از لحظهای که خبر شهادت حاج قاسم را شنیدیم، در خانهمان مدام صحبت از سردار بود. ابوالفضل هم با دقت به حرفهایمان گوش میداد. از همان روز میگفت: من هم حاج قاسم سلیمانی هستم. همه بچههای ایران، قاسم سلیمانی هستند. مهر حاج قاسم به دلش نشسته است. هرگاه کسی او را به خاطر کارخوبی تشویق میکند، سریع میگوید: "آخه من قاسم سلیمانی هستم."
📚 کتاب رستم ایرانشهر
خاطرات مردم سیستان و بلوچستان
۱۳ روز تا سومین سالگرد شهادت حاج قاسم 🥀
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
•|جان_فدا|•
#قاسم
#مکتب_سلیمانی
حرفهای حاجی را در دهانم مزه کردم. عطرِ خاکِ باران خورده در دهانم پیچید: «باید شهید باشی تا شهید بشوی.» انگار خیلی قبلها شهید شده بود. عطر شهادتش بینمان پیچیده بود. شاید در سوسنگرد، در بُستان، در ساحل اروند خروشان، در جزیره فاو، در مجنون یا در بین شقایق های شلمچه شهید شده بود. چیزی را جا گذاشته بود و مرام هایی را با خودش آورده بود. شهید شده بود شاید آن زمان که همه در شهر دنبال قدرت میدویدند و او کناره میگرفت. وقتی پناه میبرد به بیابانهای رزم. وقتی هیچ میز کاری برای او در کار نبود. او هر بار که جلوی فرزند شهیدی زانو میزد شهید میشد. انگشترش را شبیه دعایی مستجاب پیششان به ودیعه میگذاشت. آمینهای کوچک بچه ها را مثل نقلهای شیرین در جیبش میریخت و میرفت. وقتی اشکهای دلتنگیِ دخترکان شهدا مثل پیچک دور انگشتهای مردانهاش میپیچید، انگار جان می داد. خودش گفته بود دیگر طاقت این ملاقاتها را ندارد. گفته بود نامه های فرزندان شهدا، حجت او نزد خدا هستند. کلمات کودکانه حجت مردی میشدند که دنیا نام بزرگش را با احتیاط میبرد...
📚 کتاب هزار جان گرامی
پروانه های منتظر
۱۲روز تا سومین سالگرد شهادت حاج قاسم🥀
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
•|جان_فدا|•
#قاسم
#مکتب_سلیمانی
نمازِ ظهر را توی مسجدی که از تو به یادگار مانده میخوانیم و مینشینیم پای صحبت یکی از هم بازیهای دوران کودکیات. رضا دوست محمدی. او از آن روزها میگوید و من بغض می کنم. من و قاسم و سهراب، روزهای تابستان، گوسفندها را میبردیم اطراف تنگل که بچرند. مثل همه بچهها، گاهی بر سر موضوعی با هم دعوایمان میشد. یک روز، سهراب با قاسم دعوایش شد. من شدم طرفدار سهراب و دو نفری قاسم را زدیم. (بغض مینشیند توی گلوی رضا) بعد از دعوا، قاسم همینطور که داشت لباسهای خاکیاش را میتکاند گفت: منه به نامردی زدین! شما دو نفر بودین من یه نفر، ولی یادتون باشه هر دوتاتونه یکی یکی میزنم!
من از تهدیدِ قاسم ترسیدم. راست میگفت. از عهدهی هر دوی ما بر میآمد. روز بعد که گوسفندها را میبردیم چرا، به قاسم نزدیک شدم و گفتم: بیا دعوا نکنیم. قاسم، مهربان بود. گفت: به خاطر مادرت که اقواممونه نمیزنمت. سهراب را هم بخشید و گفت: ولی یادتون باشه شما منه به نامردی زدین. حاج قاسم عزیز! صحبت دوستت که به اینجا رسید، نتوانستم جلوی اشکهایم را بگیرم. رفته بودم توی بَحر ماجرای شهید شدنت. آخرش هم به نامردی توی فرودگاه بغداد، بیخبر، از هوا با موشک زدنت...
📚 کتاب شاید پیش از اذان صبح
کادر دوازدهم
۱۱ روز تا سومین سالگرد شهادت حاج قاسم🥀
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
•|جان_فدا|•
#قاسم
#مکتب_سلیمانی
«اگر بدانیم که کشته خواھیم شد، آنگاه سوزانده خواهیم شد و خاکستر ما در باد پراکنده خواهد شد، و هزار بار این کار را با ما بکنند، دست از تو بر نخواهیم داشت ای حسین(علیهالسلام).»
دیوارنگارهی اتوبان شهید ابومهدیالمهندس (فرودگاه بغداد) بهمناسبت سومین سالگرد شهادت فرماندهان مقاومت
۱۰روز تا سومین سالگرد شهادت حاج قاسم🥀
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
•|جان_فدا|•
#قاسم
#مکتب_سلیمانی
حاجی جان، آن فیلمی که داری روی خاکریز، نزدیک خطِ مقدمِ داعش راه میروی، همیشه دل مرا آتش میزند. میدانی چرا؟ چون دستت را گرفته ای به کمرت و راه میروی. بعد از شهادتت فهمیدم که کمرت درد میکرد. طبیعی بود. تو از شصت سالگی عبور کرده بودی. قبول کن کوهها هم فرسایش دارند، چهل سال مبارزه کم نیست برادر!
چند هفته قبل از پرواز دمشق_بغداد، مصطفی موذن زاده که در والفجر هشت معاونت بود را دیده بودی. کسالتی داشت. احوالش را پرسیده و گفته بودی: «مصطفی، من هم دستم درد میکنه، ولی بهش گفتم ببین رفیق! اذیت نکن باید منو تحمل کنی. به مریضی هم گفتم مجبوری تحملم کنی!»
حاجی چه خوب که توصیهی بعضی از اطرافیانت رو گوش ندادی. میخواستند رئیس جمهورت کنند. میدانستند تو اینقدر عزیزی که بی برو برگرد رأی میآوری ...
سال ۹۶ نامهای به دستت رسید که نویسنده خواهش کرده بود برای ریاست جمهوری کاندیدا بشوی. نویسنده نامه جوان بود و تو نتوانستی نامه اش را بی پاسخ بگذاری و در جوابش نوشتی: « برادر بزرگوارم از محبتِ شما عزیزِ گرانقدر سپاسگزارم. الحمدلله در کشور ما، آنقدر شخصیتهای مهم و ارزشمندِ گمنام و بانامی وجود دارد، که نیاز نیست سربازی، پُستِ سربازی خود را رها کند. افتخارم اینست که سربازِ صفر، بر سر پُست دفاع از ملتی باشم که امام فرمود: «جانم فدای آنها باد». رها کردنِ این پُست را در شرایطی که گرگانی در کمین هستند، خیانت میدانم.»
📚 کتاب شاید پیش از اذان صبح
دست به کمر
۹ روز تا سومین سالگرد شهادت حاج قاسم🥀
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/join
•|جان_فدا|•
#قاسم
#مکتب_سلیمانی
سالهای ۷۱ به بعد که من دانشجوی زبان و ادبیات انگلیسی بودم، توی همان دانشکده ادبیات، رشته علوم اجتماعی میخواندی. فرمانده لشکر ثارالله هم بودی. مثل یک دانشجوی معمولی میآمدی سر کلاس و میرفتی. حواست به بچه رزمندههای دانشگاه هم بود. حسینعلی محمدی جانباز قطع نخاعی همکلاسیات بود. جنگ که تمام شد، بچه رزمندهها رفتند دنبال درس و مدرسه و دانشگاه و حالا فرمانده لشکر و بسیجی ویلچرنشین، توی یک کلاس، کنار هم مینشستند. به رئیس دانشگاه سفارش کرده بودی دستور بدهد، طبقه اول دانشکده ادبیات، اتاقی برای دانشجویان جانباز و حسینعلی درست کنند که بین کلاسها با ویلچرش آواره راهروها نشود. جایی که تا شروع کلاس بعدی استراحت کند. یکبار که دیده بودی چهار نفر از دانشجویان، به زحمت، حسینعلی را با ویلچرش از راه پلهی دانشکده برای شرکت در کلاسی که در طبقه دوم برگزار میشد بالا می برند، پیگیری کردی که آسانسوری برای امثال حسینعلی بسازند و ساختند. وقتی تو رفتی، جگر سوختهترین بازماندههای فراق، همین جانبازانِ قطع نخاعی بودند که در سفرهای کرمان، میآمدی، مینشستی کنار تختشان، احوالشان را میپرسیدی و مشکلاتشان را پیگیری میکردی.
📚 کتاب شاید پیش از اذان صبح
هم دانشگاهی
۸ روز تا سومین سالگرد شهادت حاج قاسم🥀
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
•|جان_فدا|•
#قاسم
#مکتب_سلیمانی
از کسی که حاج قاسم رو دفن کرده بود پرسیدم حاجی رو ندیدی؟
گفت: توی خواب دیدمش، ازش سوال کردم لحظه انفجار چه حالی داشتی؟
حاجی گفت...❤️🍃
#به_وقت_دلتنگی
۶روز تا سومین سالگرد شهادت حاج قاسم🥀
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
#جان_فدا
#عکس_نوشت
#قاسم
#مکتب_سلیمانی
تکفیری ها با تمام توانشان آمده بودند
و کار گره خورده بود!
همان لحظه ها دید موتور سواری که رویش را
پوشانده،با سرعت از کنارشان رد شد رو به جلو!
فرمانده سوری به نیروهایش دستور داد
تا موتور را متوقف کنند...
#دهه_مقاومت
#حوزه_حضرت_مریم_س
#فرهنگ_اراک
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
•|جان_فدا|•
#قاسم
#مکتب_سلیمانی
لبه خیابان، منتظر شروع مراسم حسینیه ثارالله نشستم. پسر بچهای با لباس سپاه، همراه مادرش کنارم نشست. پسر مدام چادر مادرش را تکان میداد و میگفت: "عکس بابا را بیاور".
قصه اصرار پسر را از مادرش پرسیدم. گفت: "صبح که بیتابی ما رو دید، علتش رو پرسید." گفتم: "ما بابامون رو از دست دادیم و به زبون کودکانه، براش از خوبیهای سردار گفتم."
توضیح مادر تمام نشده، پسر کوچولو دوباره درخواستش را تکرار کرد: "مامان، عکس بابا رو بیار. من عکس بابا رو دوست دارم."
کتاب بر شانههای کارون
۶ روز تا سومین سالگرد شهادت حاج قاسم🥀
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
#سرباز_وطن
#عکس_نوشت
#قاسم
#مکتب_سلیمانی
موتور که ایستاد،
سوار که صورتش را باز کرد،
فرمانده سوری حاج قاسم را که دید،
متحیر گفت: وای حاجی شما این وسط معرکه چکار می کنید؟!...
ادامه دارد...
#دهه_مقاومت
#حوزه_حضرت_مریم_س
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
•|جان فدا|•
#قاسم
#مکتب_سلیمانی
شهید شد اگر سردار، انتقام میگیریم
تیغه کینه را بردار، انتقام میگیریم
دیدهای پر از اشک و دیدهای پر از خون است
پای بر زمین بفشار، انتقام میگیریم...
ملک او دل ما بود، این نگینْ سلیمانی است
دیو و دد دمی زنهار، انتقام میگیریم
گرچه مرگ در بستر، شأن شیر مردان نیست
آی گله کفتار،انتقام میگیریم...
رفته است با مهدی(عج)،جعه ای بیاید باز
با امید آن دیدار، انتقام میگیریم
۵روز تا سومین سالگرد شهادت حاج قاسم🥀
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac