مدیریت فرهنگی
برخی به دلیل عدم اشراف به قوانین و قواعد، بهخطا ادّعا میکردند، تنظیمگری و نظارت بر #شبکه_نمایش_خانگی ، نباید توسّط #صدا_و_سیما صورت پذیرد و باید محوّل شود به #شورای_عالی_فضای_مجازی .
اگر چنین تصمیمی گرفته میشد، پیشبینی تبعات محتملش، مطابق الگوی تصمیمگیری مصوّبه اخیر شورا، سخت نیست.
معمولاً این ترفند توسّط افکار بیریشه و افراد بیاصول، به کار گرفته میشود که مسمومترین محصولات را تولید میکنند ولی پیش از آن، برای آنکه معترضان احتمالی به محتواهای آتی را خنثی کرده باشند، با روشهایی مثل تمسخر #ممیزی و مدیریت فرهنگی؛
در واقع، سامانهی ایمنی (سیستم دفاعی) جامعه را تضعیف میکنند تا هنگام وارد کردن میکروبهای «فرهنگی-هنری»شان، با مقاومتی از سوی مخاطبین، مواجه نشوند.
از یک سو میگویند ممیزی سنگین است و از سوی دیگر، جنسیترین و زنندهترین محتواها را بدون مزاحمت تولید و منتشر میکنند؛
برای مثال، فارغ از قواعد و اصول ممیزی و نظارتی، اگر عرفی هم به ماجرا نگاه شود (گرچه عرفینگری، خلاف اصول حرفهای #مدیریت_فرهنگی است)، عقل سلیم جامعهی نجیب ایرانی، حتماً راضی نیست که #اینجام ، وارد گوشیها، خانهها شود و خانوادهها، با این جنس محتوا، سبد خوراک فرهنگی و بستهی سرگرمی خود را پر کند.
همچنین برای مخاطبین ممکن است این سؤال ایجاد شود که چطور، بدون هیچ مانعی، سازندگان چنین برنامهای، اجازه دارند، علی رغم ابتلای به مرض فرمهای مبتذل و محتواهای رکیک، کماکان به سمپاشی در زیستبوم فرهنگ و هنر کشور، ادامه دهند. چنین برنامهسازهایی، گویی افکار مردم و جامعهی ایرانی را، محل تخلیهی شذوذات فکری و فضولات شخصیّتی خود تصوّر کردهاند و این، از مصادیق تجاوز به #حُقوق_معنوی_مخاطب است.
#حکمرانی_یکپارچه_فرهنگی
#مدیریت_رسانه
برگرفته از سایت احسان رستگار