خاطره شهدا
#سربازامام_زمان
محمد رضا خیلی با حیا و عفت بود، نگاه و رفتار #حرامی نداشت.
یکبار صحبت خواستگاری محمدرضا شد من گفتم محمدرضا از فاصله خانه تا دانشگاه روزی صد تا عروس میبیند این جمله را که گفتم محمدرضا اینقدر مسخرهبازی و بگو بخند کرد و گفت «صدتا چیه دویست تا سیصد تا، بیشتر مامان چشماتون رو بستید؟» به #محمدرضا گفتم که وقتی بیرون میروی مگر چشم بند میبندی که اینها را نمیبینی؟ اما #محمدرضا طفره میرفت و خیلی پیگیر شدم تا آخر گفت« مامان به خدا قسم نمیبینم,اگر من بخواهم سرباز امام زمان شوم و با این چشمهایم صورت #امام_زمان را ببینم آیا با این #چشمهایم میتوانم آدمهای اینجوری را ببینم؟»
و وقتی این حرف را زد خیلی متعجب شدم و نتوانستم چیزی به او بگویم.
[مادربزرگوارشهید]
🌷 طلبه شهید #مدافع_حرم ، محمدرضا دهقان
#جوان_امروزی
#جوان_دهه_هفتادی