فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹صبحها در دل من شور و نواے دگریست
🌹ڪے رِسد صبح، اذان سحرِ ڪربوبلا
🌹قامَت عشـق ببندیم به قد قامت یار
🌹همه پشت سَرهم در سفـر ڪرب وبلا
🌷السَّلامُ عَلَى الْحُسَیْنِ
🌷و عَلى عَلِىِّ بْنِ الْحُسَیْنِ
🌷و عَلى اَوْلادِ الْحُسَیْنِ
🌷و عَلى اَصْحابِ الْحُسَیْنِ
🌹اللهم ارزقنا ڪربلا...
✋السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَباعَبدِالله الْحُسَيْن (ع)
آقا جان به تو از دور سلام 🌸🍃
-------------------------------------------
💠 گروه واتساپ #پایداری
https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl
دل در بر من زنده برای غم توست
بیگانه خلق و آشنای غم توست
لطفیست که میکند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم توست
#حاج_قاسم_عزیز
هدایت شده از دفاع مقدس
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #ببینید | سلاح مومن در جهاد اکبر، اشک به درگاه خدا است💦
🌷شهیدآوینی:
🌴 اگر سلاح مومن در جهاد اصغر، دو دم است و تیر و تفنگ، سلاح او در جهاد اکبر اشک و آه و ناله به درگاه خداست.🤲💦🕊
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۱"
https://chat.whatsapp.com/C2cmirle7r2I68ULVJglLk
▫️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۲"
https://chat.whatsapp.com/KcGc5RPIVyd2LU8tjcgZK1
▪️ گروه واتساپ "دفاع مقدس ۳"
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
▫️تلگرام
https://t.me/Defa_Moqaddas
▪️ایتا
http://eitaa.com/DefaeMoqaddas
🌱 نشر مطالب، صدقه جاریه است🌱
15.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #ببینید | روایتگری سردار محمدرضا حسنی سعدی (آزاده جنگ با ۳۰۰۰ روز اسارات) درباره شهید #مدافع_حرم، سردار محمد جمالی
🌷شهیدی که سردار سلیمانی در هنگام تدفین پایش را بوسید.💕
-------------------------------------------
💠 گروه واتساپ #پایداری
https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl
7.67M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تمنای شاعرانه حاج قاسم برای شهادت:
رقص اندر خون خود "مردان" کنند....
مکن تهدیدم از کُشتن...
که من تشنه ی زارم
به خونِ خویشتن!
گر که ریزد خونِ من آن دوست روی
پای کوبان،جا برافشانم بر او
رقص جولان بر سرِ میدان کنند
رقص اندر خون خود،"مردان" کنند...
چون جهند از دستِ خود دستی زنند
چون رهند از نفسِ خود رقصی کنند...
#مکتب_حاج_قاسم
#سید_الشهدا_مقاومت
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
💠 گروه واتساپ #پایداری
https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl
🔹 #خاطره : از قاچاقچی تا بلدچی
همه هفته، هنگام نمازجمعه،در "چهارراه لشکر" (مقابل مسجد دانشگاه تهران که بچههای لشکر 27 زمان جنگ، همهی قرارها و دیدارشان آنجا بود. ) میدیدمش.
صدای گرمش در روایتفتح، آنقدر روحم را مدیون کرده بود که برای آشنایی با او، هر لحظه در پی فرصت باشم
روز جمعه 28 اسفند71 به آرزوی دیرینهام رسیدم. آرزویی که با دیدن اولین قسمتهای روایتفتح در سالهای گذشته، در وجودم شعله کشید تا بر دستان مبارک سازندگانش بوسه زنم
خودش آمد. من نخواستم. فکرش هم برایم مشکل بود. آمد کنارم. بله، درست کنارم روی لبهی باغچه نشست
چهارراه لشکر خلوت بود. نمیدانم چه شد که تصمیم گرفتم آخرین جمعهی سال را زودتر از دفعات قبل بهنمازجمعه بروم
سجاده را بر زمین گذاشتم و بر لبه باغچه نشستم.دقایقی نگذشت که او نیز آمد. اتفاق یا هر چه که بود،سجادهاش را کنار سجادهی من پهن کرد؛نگاهی به اطراف انداخت، کسی را نیافت. آمد طرف من. نزدیک که شد، به احترامش برخاستم. حیفم آمد چنین لحظهای را مفت از دست بدهم. دستم را دراز کرده و پس از مصافحه، روبوسی کردم. دست گرمش را فشردم. بیهیچ تکبّر،با اخلاصی بسیجیوار ولبخندی زیبا، جوابم را داد
نشست کنارم روی جدول.چشمانش ازلبانش تشنهتر بودند؛و گوشهایش هم.همه را میپایید
وقتی گفتم:
ـ آقاسید، نَفَسِت خیلی حقّه. صدات گرمه. خدا خیرت بده.
محجوبانه سرش را پایین برد و تنها عذرخواست و گفت:
ـ ما که کاری نکردیم...
هرکه را با دست نشان میدادم و از رشادتهایش درجنگ میگفتم،با چنان نگاه نافذی دنبال میکرد، پنداری دارد حرکاتش را ضبط میکند. خوب میشد از چهرهاش خواند با هر نگاه، برنامهای از روایتفتح در ذهنش نقش میبندد.
دوست داشتم در آغوش بگیرمش و رخسار خسته از جفای روزگارش را غرق بوسه کنم.چرا که سید،مثل دیگر بسیجیان، هنوز نان را به نرخ سال60میخورد
با همّتی که داشت،شاید که میتوانست تشکیلات بزرگ اقتصادی بزرگی راه بیندازد و سود سرشاری به جیب بزند؛ اما او، از همهی دنیا فقط جبهه را برگزید و از آدمیانش فقط بسیجیها را. او هم مثل امام و رهبرشان، مُشتی از خاک جبهه را به مُشتی طلا نمیداد و همان بود که لحظهای آرام و قرار نداشت
همینطور که نشسته بودیم و میگفتیم و میگفتم، از دور نمایان شد. سریع دم گوش سیدگفتم:
ـ آقاسید،حواسترو خوب جمع کن. این پیرمرده رو که داره میاد طرفمون،خوب بهش دقت کن
ـ مگه چییه؟
ـ بذار بیاد و بره،شما فقط بهش دقت کن من میگم
آمد. نزدیک شد.مثل همیشه، باخنده. چشمانی ریز که ازمیان پلكهایی نزدیک بههم، بهزور آدم را نگاه میکردند. طبق روال همیشه،دست در جیب کُت چروکیده و رنگ و رو رفتهاش برد و بهرکداممان یک شکلات داد. باهمان لهجهی غلیظ آذری، حال و احوال کرد و عید را پیشاپیش تبریک گفت.عمدا برخاستم و با او روبوسی کردم تا سید هم همینکار را انجام بدهد، که داد
وقتی از ما رد شد، سید با نگاهش داشت او را میخورد. دور که شد، مشتاقانه برگشت وگفت:
ـ اون کی بود؟
و گفتم:
ـ اون یه قاچاقچی بود. نه ببخشید، اون یه بلدچی بود. اون خوراک کار شماست.
وقتی داستان او را برایش گفتم، با حسرت، اورا از دور نگاه کرد وگفت:
ـ واقعا خوراک یه برنامهی خوبه. چهطوری میشه اون رو پیداش کرد؟
ـ همینجا. هر هفته همینجاست. خواستی، باهاش هماهنگ میکنم بشینید پای حرفاش
و رفت و قرار شد هماهنگ کنم که...
سید رفت که بیاید، ولی نیامد. در فکه پرواز کرد. آن پیرمرد نیز چندسال پیش، خسته و دلشکسته از روزگار، در گوشهای از این شهر غبار گرفته، خُفت و دیگر برنخاست وکسی از او نپرسید:
ـ حاجی، تو کی بودی؟
و این، همه آن چیزی است که آنروزجمعه،برای سیدمرتضی تعریف کردم. فقط اسمش را نپرسید که معذورم:
از قاچاقچی تا بلدچی
من نمیدونم. یعنی اصلا روم نشد از خودش بپرسم.آخه پیر بود. سنّش کم نبود. چه جوری برم بهش بگم:
ـ ببخشید برادر ... این بچهها راست میگن شما زمان شاه "قاچاقچی" بودی؟
خب فکر میکنید چی بههم میگفت؟
ـ به تو چه بچه...
ـ اصلا تو غلط میکنی درمورد من اینجوری حرف میزنی ...
ـ خجالت نمیکشی با من که همسن پدرتم، اینجوری حرف میزنی؟
ـ اصلا به شماها چه که من چیکاره بودم؟
ـ بودم که بودم ... امروز مثل همهی شما، مثل خود تو، لباس بسیج تنمه ...
ـ اصلا تو روت میشه توی روی کسی که اومده جبهه تا جونش رو فدا کنه، این حرفارو بزنی؟
خب ... خب.غلط کردم. اصلا ازش نپرسیدم.ولی خب قیافهش تابلو بود. موهای حنا زدهی ژولیده، چهرهی سیهچرده، سبیلهای سیخسیخی لای دندونایی که از بس لب به سیگار زده، سیاهِسیاه شده بودند ... اصلا اینها هیچی، دستاش ... از روی دستاش تا بالا، همهاش خالکوبی بود.
رستم وسهراب، زال و تهمینه ... خلاصه میشد یه شاهنامهی کامل روی بدنش خوند.کافی بود
📚نقل از کتاب: نامزد خوشگل من!
https://chat.whatsapp.com/LZc5irwIxpb63wUcYPa64A
⏳۴ شهریور ۱۳۹۹ - سالروز درگذشت روحانی انقلابی، روح الله حسینیان
▫️نماینده سابق مجلس شورای اسلامی و رییس سابق مرکز اسناد انقلاب اسلامی
◼️حجه الاسلام روحالله حسینیان (زاده ۱۳۳۴ در آباده ) رئیس مرکز اسناد انقلاب اسلامی بود و نمایندگی تهران را در مجلس هشتم و نهم بر عهده داشت
◼️وی پس از اتمام تحصیلات متوسطه در روستای صغاد آباده در ۱۵ سالگی به حوزه علمیه قم و مدرسه ولیعصر(عج) و سپس مدرسه حقانی رفت و طی هشت سال از آن فارغالتحصیل شد. اغلب آثار این مؤلف در زمینه تاریخ سیاسی و تشیع بودهاست
◼️وی از ابتدای دهه ۶۰ وارد دستگاه قضایی جمهوری اسلامی شد و در سال ۱۳۶۲ به سمت قائم مقامی دادستانی انقلاب اسلامی مشهد منصوب شد. جانشینی دادستانی تهران و سیستان و بلوچستان از دیگر پستهای وی بودهاست. دادستان دادگاه ویژه روحانیت تهران، رئیس شعبه ۴ دادگاه ویژه روحانیت از دیگر پستهای وی در دستگاه قضایی جمهوری اسلامی است. وی پس از حجه الاسلام سید حمید روحانی و تغییر هیئت امنای مرکز اسناد انقلاب اسلامی به ریاست این مرکز رسید.
💠 گروه واتساپ #پایداری
https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl
پایداری
⏳۴ شهریور ۱۳۹۹ - سالروز درگذشت روحانی انقلابی، روح الله حسینیان ▫️نماینده سابق مجلس شورای اسلامی و
🔻تجلیل رهبر انقلاب از "مواضع بحق" حجتالاسلام حسینیان
🔰پیام تسلیت رهبر معظم انقلاب اسلامی در پی درگذشت حجتالاسلام روحالله حسینیان
🔻به گزارش روابط عمومی مرکز اسناد انقلاب اسلامی به نقل از پایگاه حفظ و نشر آثار آیتالله العظمی خامنهای، رهبر معظم انقلاب اسلامی در پیامی درگذشت حجتالاسلام حسینیان رئیس فقید مرکز اسناد انقلاب اسلامی را تسلیت گفتند.
متن پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم
درگذشت روحانی مبارز و انقلابی جناب حجةالاسلام آقای حاج شیخ روحالله حسینیان رحمةاللهعلیه را به خاندان مکرم و بازماندگان و دوستان و همکاران ایشان تسلیت عرض میکنم. مقاومت و خستگیناپذیری و صراحت این روحانی مجاهد در مواضع بحق انقلابی، برجسته و نمایان بود. رحمت و رضوان الهی بر او باد.
سیّدعلی خامنهای 5 شهریور 1399
💠 گروه واتساپ #پایداری
https://chat.whatsapp.com/FtTlWgqrJRRAmwkRlYwWvl