#خاطره
دوازدهم اردیبهشت امسال داشتم با عجله با موتور قراضه برای انجام کاری میرفتم. در کوچه ، صدایی شنیدم که میگفت: استاد، روزت مبارک. میخواستم توقف کنم و ببینم که صاحب صدا کیست؟ اما شیطان گولم زد و به راه خود ادامه دادم. با خودم گفتم که شاید با من نبوده و....
بعد از انجام کار که عقلم سر جایش آمد ، دیدم که دوازدهم اردیبهشت ، روز معلم بوده و من بی خبر. عذاب وجدان گرفتم که چرا توقف نکرده و از صاحب صدا که یکی از دانشجویان سابق و یکی از معلمان فعلی است، تشکر نکرده ام و....
بالاخره بعد از مدتها ، آن صاحب صدا را پیدا و معذرت خواهی کردم.
حقیقت این است که در درجه اول ، من مقصر بودم، اما در درجه دوم ، سیستم و نظام تعلیم و تربیت است که با این برنامه ریزی های دقیق و عالمانه خود، دل خوشی برای معلمان باقی نگذاشته که بدون هیچ دغدغه ای به شغل شریف خود بپردازند.
حقیقت تلخ این است که روز معلم در قلب و روح معلمان ، نهادینه نشده است. در حد شعار و تبریکات کلیشه ای و برنامه های تکراری باقی مانده است.
البته به قول معروف که کافر همه را به کیش خود پندارد ، شاید شادی این روز در من ، نهادینه نشده و بقیه همکاران در این روز از اعماق جان ، احساس شادی و نشاط میکنند!!!
#خاطره
✍ در دبیرستانی در شیراز که آقای دکتر "مهدی حمیدی" دبیر ادبیات آن بود ثبتنام کرده بودم. اولین انشاء را با این مضمون دادند:
دیوان حافظ بهتر است یا مولوی؟
🔹برداشتم نوشتم: من یک بچهی قشقایی از عشایر هستم.
بهتر است از بنده بپرسید: میش چند ماهه میزاید؟ اسب بیشتر بار میبرد یا خر؟ تا برای من کاملا روشن باشد...
و تقریبا شرح مفصلی از حیوانات که جزء لاینفک زندگی عشایر بود، ارائه دادم و قلمفرسایی کردم و در پایان نوشتم: من دیوان حافظ و مولوی را بیشتر در ویترین کتاب فروشیها دیدهام. چگونه میتوانم راجع به فرق و برتری این با آن انشاء بنویسم؟
🔸وقتی شروع به خواندن انشاء کردم، خندهی بچهها گوش فلک را پر کرد؛ ولی آقای حمیدی، فکورانه به آن گوش کرد و به من نمرهی بیست داد.
و در کمال تعجب و ناباوری گفت: اتفاقا این جوان، نویسندهی بزرگی خواهد شد...
📗محمد بهمن بیگی
پایهگذار آموزش عشایر ایران
نویسندهی کتاب ایل من بخارای من
برندهی جوایز یونسکو .
🔰 #خاطره | روایت آیتالله خامنهای از روز اول مدرسه
📝 «روز اوّلی که ما را به #دبستان بردند، روز خوبی بود؛ روز شلوغی بود. بچهها بازی میکردند، ما هم بازی میکردیم.
🔸 اتاق ما کلاس بسیار بزرگی بود - باز به چشم آن وقتِ کودکی من - و عدّه بچههای کلاس اوّل، زیاد بودند. حالا که فکر میکنم، شاید سی نفر، چهل نفر، بچههای #کلاس_اول بودیم. به هرحال و روز پُرشور و پُرشوقی بود...
🔸مدیر دبستان ما آقای «تدّین» بود... من در زمان ریاست جمهوریم ارتباطات زیادی با او داشتم. مشهد که میرفتم به دیدن ما میآمد...
عدّهای از معلّمین را یادم است؛ بله، تا کلاس ششم - دوره دبستان - خیلی از معلّمین را دورادور میشناختم.» ۱۳۷۶/۱۱/۱۴
+ به مناسبت آغاز سال تحصیلیِ جدید
#مــــاه_مــــــهــر
─┅═ঊঈ🍃🌸*🌸🍃ঊঈ═┅─
فرهنگیان آنلاین
🌴 دوران بازنشستگی نقطه اوج فرهیختگی است.🌴 🌸 بازنشستگی فصل نوینی از زندگی و آغازی برای زندگی با ش
#پیام_آشنا
هر کدام از این عزیزان
دارای تجربیات گرانسنگی هستند
به درازای ۳۰ سال زندگی و جوانی
به بلندای ۳۰ سال فراز و نشیب و گرم و سرد
به قیمت سپید شدن موهای سیاه
به بهای چروک افتادن بر پیشانی های
خدای منان قوتتان دهاد و
حضرت حق در تمام دوران پیش رو
حافظ و نگهدارتان باشد.
✍ بی صبرانه گوش به زنگیم 👂
بتوانیم بخشی از #خاطره های زیبای شما را
برای درج در تاریخ و استفاده آيندگان منعکس کنیم🙏