eitaa logo
فرهنگیان آنلاین
2.4هزار دنبال‌کننده
11.5هزار عکس
2.3هزار ویدیو
406 فایل
این کانال حاوی اخبار و اطلاعات تعلیم و تربیت و برای آشنایی فرهنگیان فرهیخته با شیوه های نوین آموزشی و پرورشی برای اعتلای رشد وخودباوری دانش آموزان و مطالبی متنوع و مفید برای اعضا می‌باشد. @Ghasem54 ╭━⊰🌼☘️🌼⊱━╮ 🆔 @farhanghian_online
مشاهده در ایتا
دانلود
💠 قـالَ عَلِىٌّ عليه السلام:  كانَ رَسُولُ اللّه صلي الله عليه و آله لَيَسُرُّ الرَّجُلَ مِنْ اَصْحابِهِ اِذا رَآهُ مَغْمُوما بِالْمُداعَبَةِ وَ كانَ صلي الله عليه و آله يَقُولُ: اِنَّ اللّهَ يُبْغِضُ الْمُعَبّـِسَ فى وَجْهِ اِخْوانِهِ.  ❇️ حضرت على عليه السلام فرموده اند:  پيامبر خدا صلي الله عليه و آله هرگاه يكى از اصحاب را غمگين مى ديد، با شوخى او را خوشحال مى كرد و مى فرمود: خداوند، كسى را كه با برادرانش با ترشرويى و چهره عبوس رو به رو شود، دشمن مى دارد. ✍شوخ طبعى و مزاح، در حدّ اعتدال و دورى از افراط، پسنديده است. سيره پيامبر و ائمّه عليهم السلامچنين بوده كه گاهى براى شاد كردن كسى يا زدودن غم و غصّه از او، شوخى مى كردند و سخنان شيرين و شوخى آميز مى گفتند. انسانهاى شوخ طبع به خاطر آن كه موجب شادى و نشاط ديگران مى شوند، محبوبيّت پيدا مى كنند و افراد عبوس و اخمو و بدخلق، از نظر خداوند هم مطرودند. امّا بايد حدّ و حريم ها حفظ شود و به زياده روى و افراط كشيده نشود و شوخى و مزاح، سبب رنجش ديگران و تحقير و استهزاى آنان نگردد.
 💠قـالَ عَـلِىٌّ عليه السلام:  كُنّا اِذا احْمَرَّ الْبَأْسُ وَ لَقِـىَ الْعَدُوَّ الْقَوْمُ، اِتَّقَيْـنا بِـرَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله فَما يَكُونُ اَحَدٌ اَقْرَبَ اِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ.  ❇️ مولای متقیان امام على عليه السلام:  وقتى كه آتش جنگ برافروخته مى شد و دو لشگر به هم مى رسيدند، همه ما به پيامبر خدا صلي الله عليه و آله و سلم پناهنده مى شديم و كسى نبود كه از آن حضرت به دشمن نزديك تر باشد. ✍رسول خدا صلي الله عليه و آله در عين حال كه پيامبر رحمت و رأفت و مهربانى بود و اخلاق نرم و حلم و مداراى فراوان داشت، از نظر شجاعت روحى و سلحشورى و بى باكى در مقابله با دشمنان و عرصه هاى رزم، بى نظير بود. هميشه شجاعت رهبر، به پيروان انتقال مى يابد و مردم از رهبران خود روحيه و الهام مى گيرند. در ميدانهاى نبرد و شرايط دشوار و پر خطر، پيامبر خدا صلي الله عليه و آله تكيه گاه مردم و مايه اميد ودلگرمى مسلمانان بود و به او پناه مى بردند.
💠  قالَ الصّادِقُ عليه السلام: ما صافَحَ رَسُولُ اللّه صلي الله عليه و آله رَجُلاً قَطُّ فَنَزَعَ يَدَهُ حَتّى يَـكُونَ هُوَ الَّـذى يَنْـزِعُ يَدَهُ منْهُ.  ❇️ امام صادق عليه السلام:  رسول خدا صلي الله عليه و آله هرگز با كسى دست نداد كه دستش را عقب بكشد مگر آن كه طرف مقابل دست خود را عقب ببرد. ✍مصافحه و دست دادن، يكى از آداب معاشرت در اسلام است كه نشانه صميميّت و دوستى است و سبب افزايش محبّت مى شود. بعضى ها وقتى به كسى علاقه نداشته باشند، يا دست نمى دهند، يا دست خود را زود عقب مى كشند و برخوردى سرد از خود نشان مى دهند. پيامبر خدا صلي الله عليه و آله براى اينكه طرف مقابل، احساس بى مهرى نكند، آن قدر دست خود را در دست طرف مقابل نگه مى داشت تا او دست خود را عقب بكشد و اينگونه آن حضرت، به افراد ديگر ابراز محبت مى كرد.
✍يا رسول اللّه! كلامت،روشن و فصيح بود؛به فراخور عقل و درك مخاطب سخن مى گفتى، گاهى سخنى را سه بار تكرار مى كردى، تا طرف خوب بفهمد. هنگام سخن،كلام را با لبخند مى آميختى، هرگز سخن كسى را قطع نمى كردى، زبان به بدگويى وعيبجويى از ديگران نمى گشودى. صدايت كه مى كردند، مى گفتى: لبيك! خطبه هايت،از همه كوتاهتر، ولى پرمايه تر بود. زبانت را از آنچه بى مورد و بيهوده بود، فرو مى بستى، همواره خدا را ياد مى كردى و استغفار بر زبان داشتى، چيزى مى گفتى كه دلها را به هم الفت دهد،نه آنكه ميانه ها را به هم بزند. با كسى مجادله و جرّ و بحث نمى كردى، هنگامى كه سخن مى گفتى، همه ساكت بودند،چنانكه گويى برسرشان پرنده نشسته است، سراپا گوش! نزد تو نزاع لفظى نمى كردند، به سخن ديگران، خوب گوش مى كردى. محكم و استوار راه مى رفتى، گام برداشتنت، چنان بود كه نشان مى داد ناتوان و كسل نيستى! آنچنان كه گويى سنگى از سرازيرى مى غلطد، استوار و چالاك! وقتى سواره بودى، اجازه نمى دادى ديگران، پياده پا به پايت بیايند. يا سوار بر مركب مى كردى يا بر سر موعدى، قرار مى گذاشتى. از گذرگاهى كه عبور مى كردى، عطرت نشان مى داد كه از آنجا گذشته اى.از هر جا مى گذشتى سنگها و درختان، تعظيمت مى كردند. در سفرها، آخرِ جمعيت راه مى رفتى، تا اگر كسى كمك خواست، كمكش كنى. گاهى سوار اسب مى شدى، گاهى بر قاطر و الاغ ، يا بر شتر، و گاهى نيز پياده! سواره كه بودى، ديگران را هم بر ترك مى نشاندى. اوقات داخل خانه را به سه قسمت تقسيم مى كردى: بخشى براى نيايش و عبادت و براى خدا، قسمتى براى خانواده و بخش ديگرى براى كارهاى شخصى خود. در خانه، با خانواده همكارى مى كردى، گوشت مى بريدى، شير مى دوشيدى، لباس وصله مى زدى، هر غذايى كه مى پختند، مى خوردى، از طعامى بد نمى گفتى، در را مى گشودى، كفش خود را مى دوختى. بر زمين مى نشستى و بر زمين غذا مى خوردى، به خدمتكار خانه وقتى خسته مى شد كمك مى كردى، زيراندازت عبايى بود و بالشى از پوست، پر شده از ليف خرما! بر حصير مى خوابيدى، هنگام خواب، مسواك مى زدى و دعا مى خواندى و چون از خواب بر مى خاستى، خدا را سجده مى كردى. كار مراجعه كنندگان را راه مى انداختى، نيازمند و سائلى را دست خالى ردّ نمى كردى. بنده شكور خدا بودى. نور چشمانت «نماز» بود. وقتى به نماز مى ايستادى، از خوف خدا رنگ از چهره ات مى پريد. در سينه، ناله هاى سوزناك و آواى حزينى داشتى. هنگام سجود، چنان بر زمين مى چسبيدى، كه گويا جامه اى بر زمين افتاده است. وقت نماز كه مى رسيد، ديگر كسى را نمى شناختى و به چيزى توجّه نداشتى جز به نماز! به نماز عشق مى ورزيدى. فرا رسيدن «وقت» نماز را انتظار مى كشيدى، و هنگام نماز كه مى شد، مى گفتى: اى بلال! خوشحالمان كن، هيچ چيز را بر نماز مقدّم نمى داشتى. مى فرمودى (به ابوذر): خداوند، فروغ ديدگانم را در نماز قرار داده است. آنگونه كه گرسنه، غذا را دوست مى دارد و تشنه آب را، من هم شيفته نمازم. بااين تفاوت كه گرسنه و تشنه، سير و سيراب مى شود، امّا من از نماز، سير نمى شوم. ركوعها و سجودهاى طولانى داشتى. به خدا عرضه مى داشتى: پروردگارا! دوست دارم يك روز سير باشم و شكرت كنم، روز ديگر گرسنه باشم تا از تو سؤال كنم. نشست و برخاستت، همراه با «ذكر خدا» بود. با آنكه «معصوم» بودى، ولى آن قدر از خشيت خدا مى گريستى كه مصلاّ و سجده گاهت خيس مى شد. هنگام دعا، همچون مسكينان نيازمند دستها را بالا مى گرفتى. «بنده خدا» بودى. يك بار كه بر زمين نشسته و با دست غذا مى خوردى، زنى گفت: يا رسول اللّه، چرا مانند بندگان نشسته و غذا مى خورى؟ و… فرمودى: واى بر تو! چه كسى بنده تر از من است؟ تو عبدِ خدا و رسولِ او بودى. چهره ات گشاده بود وخوش رو. به هر كس مى رسيدى سلام مى گفتى. با هر كه دست مى دادى، آن قدر صبر مى كردى كه او دستش را بكشد. به صورت كسى خيره نمى شدى. به هيچ كس، دشنام و ناسزا نمى گفتى. بر تندخويى و بداخلاقى ديگران صبر مى كردى. هديه مردم و دعوت بردگان را مى پذيرفتى، به عيادت بيماران و تشييع جنازه مى رفتى. از اصحاب، تفقّد و احوالپرسى مى كردى. دير غضبناك مى شدى، زود مى بخشودى، از همه بيشتر عذرپذير بودى. با بينوايان محروم، هم غذا و همنشين مى شدى. پيش ديگران، پايت را دراز نمى كردى. مزاح و شوخى مى كردى ولى جز «حق» نمى گفتى. با ياران، حلقه وار مى نشستى. خود را براى اصحاب مى آراستى و عطر مى زدى. بارى بر دوش مردم نبودى. در كارهاى اجتماعى مشاركت داشتى. بخشنده و سخى بودى. چيزى را از خواستاران مضايقه نمى كردى. به بزرگ هر قومى احترام مى كردى. ✍آرى… اى رسول خدا! وفاى به عهد، صدق و راستى، امانت و محبّت از ويژگيهاى تو بود. از مهمان كار نمى كشيدى، خُلف وعده نداشتى، مردم دار و اهل مدارا بودى، سعه صدر و وسعتِ نظر داشتى، اخلاقت قرآن بود! قرآنِ مجسّم بودى و آياتِ عينيّت يافته كلام اللّه!
۴۰ قسمت از نبوی برای تان گفتیم و امروز خلاصه ای از اخلاق و رفتار و منش آن وجودِ نازنین ختم الکلام این مبحث گشت. امیدواریم با اتکال به خدای سبحان و با مدد حضرات معصومین علیهم السلام از فردا بتوانیم به بررسی علیهم صلوات الله که ادامه دهندگان مسیرِ زیبای نبی مکرم اسلام ارواحنافداه هستند ؛ بپردازیم. ان شاءالله شما همراهان عزیز می توانید یاری گر ما باشید 🙏😊
از طریق هشتگ ۴۰ مورد از رفتار ،کردار و گفتار آقاجانمان حضرت رسول الله الاعظم صلی الله علیه و آله و سلم را مشاهده کنید. 🆔 @farhanghian_online
💠 قالَ رَسُولُ اللّه ِ صلي الله عليه و آله و سلم:  يا عَلِىُّ! اِنَّ اللّه َ جَعَلَكَ تُحِبُّ الْمَساكينَ وَ تَرْضى بِهِمْ أَتْباعا وَ يَرْضُونَ بِكَ اِماما.  ❇️ پيامبر گرامى اسلام صلي الله عليه و آله و سلم فرمود:  يا على، خداى متعال تو را چنين قرار داده كه بينوايان را دوست مى دارى و آنان را به عنوان پيروان خويش بپسندى و آنان هم تو را به پيشوايى و امامت بپسندند. ✍ در شيوه حكومت، سياستِ مردمى و جانبدارى از مظلومان و محرومان از اصول كلّى زمامدارى امير مؤمنان عليه السلام بود. او مردم را دوست داشت، مردم هم او را دوست داشتند. همدلى دو جانبه بين پيشوا و پيروان وجود داشت و اين از افتخارات آن امام عدل و اسوه جهاد و الگوى حكومت بود و تكيه اش بر همين توده هاى محروم و طبقات مستضعف بود كه هم هنگام نياز، در صحنه حاضرند و هم بار كمتر بر دوش حكومت به شمار مى روند. 🆔 @farhanghian_online
🍃ای سایه‌ات فتاده به روی سرم حسین 🍃معنای واقعی اصول الکرم حسین 💠 آنتوان بارا ؛ نویسنده مسیحی متولد سوریه و ساکن کویت: حسین (علیه‌السلام) راه رهایی را برای میلیون‌ها مسلمان روشن کرد، مسیر حرکت و گام برداشتن را به آنان شناساند و آنان را از افتادن در گودال ضلالت و سقوط در دام گناه و خفت برحذر داشت. با پرتو نور همیشه درخشان خود، راه حق را پیش چشم آنان آشکار کرد و نشانه‌های ترس و تنهایی را از این راه زدود و از آن پس انسان‌های مؤمن، با بهره‌گیری از نور شمعی که او با سوختن خود در سرزمین کربلا برافروخت و تا آن‌گاه که خداوند اراده کند، پرفروغ خواهد ماند، از این راه عبور خواهند کرد. 🆔 @farhanghian_online
شیوه و رفتار مولا علی علیه السلام با فرزندانش، بر همان مبنایی استوار بود که خود بر آن اساس از جانب پیامبر تربیت شده بود، به عبارت دیگر نوع آموزش و تربیتی را که قرآن و سنت برای فرزندان مقرر ساخته بود، به کار می‌بست و تصریح می‌کرد که فرزند را بر پدر و مادر و پدر و مادر را بر فرزند حقوقی است متقابل؛ حق فرزند بر پدر این است که بر او نام نیک گذارد، ادب نیکو و پسندیده بیاموزد و در برابر، حق پدر بر فرزند آن است که از پدر فرمان برد جز آنکه اطاعت از پدر، در مسیر سرپیچی از فرمان خداوند باشد. 🆔 @farhanghian_online
🍃ای سایه‌ات فتاده به روی سرم حسین 🍃معنای واقعی اصول الکرم حسین 💠 آنتوان بارا ؛ نویسنده مسیحی متولد سوریه و ساکن کویت: حسین (علیه‌السلام) راه رهایی را برای میلیون‌ها مسلمان روشن کرد، مسیر حرکت و گام برداشتن را به آنان شناساند و آنان را از افتادن در گودال ضلالت و سقوط در دام گناه و خفت برحذر داشت. با پرتو نور همیشه درخشان خود، راه حق را پیش چشم آنان آشکار کرد و نشانه‌های ترس و تنهایی را از این راه زدود و از آن پس انسان‌های مؤمن، با بهره‌گیری از نور شمعی که او با سوختن خود در سرزمین کربلا برافروخت و تا آن‌گاه که خداوند اراده کند، پرفروغ خواهد ماند، از این راه عبور خواهند کرد. 🆔 @farhanghian_online
✍يا رسول اللّه! كلامت،روشن و فصيح بود؛به فراخور عقل و درك مخاطب سخن مى گفتى، گاهى سخنى را سه بار تكرار مى كردى، تا طرف خوب بفهمد. هنگام سخن،كلام را با لبخند مى آميختى، هرگز سخن كسى را قطع نمى كردى، زبان به بدگويى وعيبجويى از ديگران نمى گشودى. صدايت كه مى كردند، مى گفتى: لبيك! خطبه هايت،از همه كوتاهتر، ولى پرمايه تر بود. زبانت را از آنچه بى مورد و بيهوده بود، فرو مى بستى، همواره خدا را ياد مى كردى و استغفار بر زبان داشتى، چيزى مى گفتى كه دلها را به هم الفت دهد،نه آنكه ميانه ها را به هم بزند. با كسى مجادله و جرّ و بحث نمى كردى، هنگامى كه سخن مى گفتى، همه ساكت بودند،چنانكه گويى برسرشان پرنده نشسته است، سراپا گوش! نزد تو نزاع لفظى نمى كردند، به سخن ديگران، خوب گوش مى كردى. محكم و استوار راه مى رفتى، گام برداشتنت، چنان بود كه نشان مى داد ناتوان و كسل نيستى! آنچنان كه گويى سنگى از سرازيرى مى غلطد، استوار و چالاك! وقتى سواره بودى، اجازه نمى دادى ديگران، پياده پا به پايت بیايند. يا سوار بر مركب مى كردى يا بر سر موعدى، قرار مى گذاشتى. از گذرگاهى كه عبور مى كردى، عطرت نشان مى داد كه از آنجا گذشته اى.از هر جا مى گذشتى سنگها و درختان، تعظيمت مى كردند. در سفرها، آخرِ جمعيت راه مى رفتى، تا اگر كسى كمك خواست، كمكش كنى. گاهى سوار اسب مى شدى، گاهى بر قاطر و الاغ ، يا بر شتر، و گاهى نيز پياده! سواره كه بودى، ديگران را هم بر ترك مى نشاندى. اوقات داخل خانه را به سه قسمت تقسيم مى كردى: بخشى براى نيايش و عبادت و براى خدا، قسمتى براى خانواده و بخش ديگرى براى كارهاى شخصى خود. در خانه، با خانواده همكارى مى كردى، گوشت مى بريدى، شير مى دوشيدى، لباس وصله مى زدى، هر غذايى كه مى پختند، مى خوردى، از طعامى بد نمى گفتى، در را مى گشودى، كفش خود را مى دوختى. بر زمين مى نشستى و بر زمين غذا مى خوردى، به خدمتكار خانه وقتى خسته مى شد كمك مى كردى، زيراندازت عبايى بود و بالشى از پوست، پر شده از ليف خرما! بر حصير مى خوابيدى، هنگام خواب، مسواك مى زدى و دعا مى خواندى و چون از خواب بر مى خاستى، خدا را سجده مى كردى. كار مراجعه كنندگان را راه مى انداختى، نيازمند و سائلى را دست خالى ردّ نمى كردى. بنده شكور خدا بودى. نور چشمانت «نماز» بود. وقتى به نماز مى ايستادى، از خوف خدا رنگ از چهره ات مى پريد. در سينه، ناله هاى سوزناك و آواى حزينى داشتى. هنگام سجود، چنان بر زمين مى چسبيدى، كه گويا جامه اى بر زمين افتاده است. وقت نماز كه مى رسيد، ديگر كسى را نمى شناختى و به چيزى توجّه نداشتى جز به نماز! به نماز عشق مى ورزيدى. فرا رسيدن «وقت» نماز را انتظار مى كشيدى، و هنگام نماز كه مى شد، مى گفتى: اى بلال! خوشحالمان كن، هيچ چيز را بر نماز مقدّم نمى داشتى. مى فرمودى (به ابوذر): خداوند، فروغ ديدگانم را در نماز قرار داده است. آنگونه كه گرسنه، غذا را دوست مى دارد و تشنه آب را، من هم شيفته نمازم. بااين تفاوت كه گرسنه و تشنه، سير و سيراب مى شود، امّا من از نماز، سير نمى شوم. ركوعها و سجودهاى طولانى داشتى. به خدا عرضه مى داشتى: پروردگارا! دوست دارم يك روز سير باشم و شكرت كنم، روز ديگر گرسنه باشم تا از تو سؤال كنم. نشست و برخاستت، همراه با «ذكر خدا» بود. با آنكه «معصوم» بودى، ولى آن قدر از خشيت خدا مى گريستى كه مصلاّ و سجده گاهت خيس مى شد. هنگام دعا، همچون مسكينان نيازمند دستها را بالا مى گرفتى. «بنده خدا» بودى. يك بار كه بر زمين نشسته و با دست غذا مى خوردى، زنى گفت: يا رسول اللّه، چرا مانند بندگان نشسته و غذا مى خورى؟ و… فرمودى: واى بر تو! چه كسى بنده تر از من است؟ تو عبدِ خدا و رسولِ او بودى. چهره ات گشاده بود وخوش رو. به هر كس مى رسيدى سلام مى گفتى. با هر كه دست مى دادى، آن قدر صبر مى كردى كه او دستش را بكشد. به صورت كسى خيره نمى شدى. به هيچ كس، دشنام و ناسزا نمى گفتى. بر تندخويى و بداخلاقى ديگران صبر مى كردى. هديه مردم و دعوت بردگان را مى پذيرفتى، به عيادت بيماران و تشييع جنازه مى رفتى. از اصحاب، تفقّد و احوالپرسى مى كردى. دير غضبناك مى شدى، زود مى بخشودى، از همه بيشتر عذرپذير بودى. با بينوايان محروم، هم غذا و همنشين مى شدى. پيش ديگران، پايت را دراز نمى كردى. مزاح و شوخى مى كردى ولى جز «حق» نمى گفتى. با ياران، حلقه وار مى نشستى. خود را براى اصحاب مى آراستى و عطر مى زدى. بارى بر دوش مردم نبودى. در كارهاى اجتماعى مشاركت داشتى. بخشنده و سخى بودى. چيزى را از خواستاران مضايقه نمى كردى. به بزرگ هر قومى احترام مى كردى. ✍آرى… اى رسول خدا! وفاى به عهد، صدق و راستى، امانت و محبّت از ويژگيهاى تو بود. از مهمان كار نمى كشيدى، خُلف وعده نداشتى، مردم دار و اهل مدارا بودى، سعه صدر و وسعتِ نظر داشتى، اخلاقت قرآن بود! قرآنِ مجسّم بودى و آياتِ عينيّت يافته كلام اللّه!
رسول‌ ‌خدا (صلی‌الله‌علیه‌و‌آله‌وسلّم) آموزش علم را امری پسندیده معرفی نموده و از کتمان علم بر حذر می‌داشتند، ایشان نشر و آموزش علوم را بهترین صدقات بیان کردند و فرمودند: «مردم صدقه‌ای همچون نشر دانش نداده‌اند.»   همچنین فرموده اند: «هر که علمی‌ بیاموزد و دیگران از علم او استفاده کنند، هم‌پای ثواب آن شخص به این عالم ثواب می‌دهند و هر کس علم را از اهلش مخفی نگه دارد، این علم روز قیامت افساری از آتش می‌شود و بر صورت آن عالم می‌نشیند.»   ایشان سپردن دانش به نا اهل را عامل تباهی آن علم معرفی فرمودند.  و مسلمانان را به نوشتن علوم و دانسته‌هایشان تشویق می‌کردند و می‌فرمودند: «مؤمن هر گاه بمیرد و یک ورق از او به جای ماند که علمی‌ بر آن نوشته شده باشد، آن ورقه در روز قیامت بین او و بین آتش حائل می‌شود و خدا برای هر حرفی که بر آن کاغذ نوشته، شهری که هفت برابر زمین است، وسیع‌تر از دنیاست به او عطا می‌کند.»