4.2M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یارب به خدایی خداییت/ وآنگه به کمال پادشاییت
کز عشق به غایتی رسانم/ کو ماند اگر چه من نمانم
گرچه ز شراب عشق مستم/ عاشقتر ازین کنم که هستم
یارب تو مرا به روی لیلی/ هر لحظه بده زیاده میلی
از عمر من آنچه هست بر جای/ بستان و به عمر لیلی افزای
گرچه شدهام چو مویش از غم/ یک موی نخواهم از سرش کم
بی باده او مباد جامم/ بیسکه او مباد نامم...
گر چه ز غمش چو شمع سوزم/ هم بیغم او مباد روزم...
#نظامی_گنجوی
#داستانک
#شب_خوش
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
🚨به #فرهنگیان_همدان بپیوندید.
ایتا:
@farhangian_hamedan
روبیکا
rubika.ir/farhangian_hamedan1
🔹عقاب قبل از شروع طوفان متوجه نزدیک شدنش میشود و به نقطهای بلند پرواز میکند و منتظر رسیدن باد میشود.
وقتی طوفان از راه میرسد بال هایش را باز میکند تا باد بلندش کند و به بالای طوفان ببرد.
در حالی که طوفان در زیر بالهایش در جریان است، عقاب بر روی آن در حال پرواز است.
🔺عقاب از طوفان نمیگریزد و از آن برای بلند تر پرواز کردن استفاده میکند. با باد هایی پرواز میکند و اوج میگیرد که طوفان را به همراه دارند.
🔻وقتی طوفان زندگی به سمت ما میآید و بیشک همه ما آنها را تجربه خواهیم کرد، میتوانیم با قرار دادن ذهن و اعتقاداتمان به سمت خدا بر آنها چیره شویم.
طوفان ها نباید بر ما غلبه کنند. ما میتوانیم اجازه بدهیم که قدرت خدا ما را به فراتر از آنها ببرد.
خداوند ما را توانا ساخته تا بر فراز بادهای طوفانهایی که همراه خود بیماری، مصیبت، شکست و ناامیدی در زندگی را به ارمغان می آورند پرواز کنیم. به یاد آورید، بار زندگی نیست که باعث سقوط ما می شود بلکه علت، نوع عکس العمل ماست.
#شب_خوش
#داستانک
#شب
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
🚨به #فرهنگیان_همدان بپیوندید.
ایتا:
@farhangian_hamedan
روبیکا
rubika.ir/farhangian_hamedan1
#داستانک
#شب
دو شب پیش، چند ساعتی را در آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی واقع در روستای قلعهنو خرقان گذراندم. چند صباحی است که به دلیل تعمیرات، در آرامگاه بسته است، اما چند تن از عاشقان شیخ در حیاط آرامگاه حضور داشتند. یکی نماز میخواند، دیگری ذکر میگفت، یکی هم قرآن به دست به دور مزار شیخ طواف میکرد. در آن میان با روستایی اهلدلی برخورد کردم، آشنای یکی از دوستان بود، نامش «حاج حسین» بود و اهل روستایی در همان نزدیکی. میگفت سالهاست که هفتهای یکی دو بار به محضر شیخ شرفیاب میشوم. دوستم اصرار کرد اگر در این مدت چیزی از شیخ آموخته یا دریافتی داشته، به ما هم بگوید. حاج حسین خاموش بود اما با اصرار دوستم لب به سخن گشود و گفت:
باید خالی بیایی و خالی هم بری، نباید زیاد بِچِکولی( جستجو کنی، فضولی کنی).
و بعد این حکایت را تعریف کرد:
روزی اربابی ساعت طلایش را در یک انبار کاه گم کرد. تمام خدم و حشم ارباب بسیج شدند تا آن را پیدا کنند، اما پس از ساعتها جستجو، آن را نیافتند. در این میان مردی روستایی گفت من ساعت را پیدا میکنم. ارباب گفت این همه آدم نتوانستهاند آن را پیدا کنند، تو چطور میتوانی؟
مرد گفت: من پیدایش میکنم.
مرد به درون انبار کاه رفت و پس از چند دقیقه به همراه ساعت بیرون آمد!
ارباب که بسیار خوشحال شده بود با تعجب پرسید:
چگونه آن را یافتی؟!
مرد گفت:
من جستجو نکردم، فقط نشستم و سکوت کردم. صدای تیک تیک ساعت، خود به من گفت که ساعت کجاست!
📌 تمام آنچه از «اکهارت توله» درباره خاموش کردن ذهن و سکوت درون خوانده بودم را در کمتر از یک دقیقه، در همین حکایت کوتاه یافتم، آن هم از زبان یک روستایی بیادعا و اهل دل که سواد چندانی نداشت اما خردمند بود!
#شب_خوش
┅┅✿💠❀🇮🇷❀💠✿┅┅
🚨به #فرهنگیان_همدان بپیوندید.
ایتا:
@farhangian_hamedan
روبیکا
rubika.ir/farhangian_hamedan1