eitaa logo
دختران🌸شهر هرند
359 دنبال‌کننده
5هزار عکس
1.3هزار ویدیو
125 فایل
برای انتقادات و پیشنهادات و ارسال خاطرات تلخ و شیرین زندگیتون که طنزه یا تجربه است و پند اموز و نام کتاب مورد علاقه اتون لطفا جهت تبلیغات پیام نفرستید @sadatmosavi59186
مشاهده در ایتا
دانلود
عزیزانی که فلافل و سمبوسه میخوان سفارش بدن تا ظهر خبر بدین در پی وی زیر پیام بزارن @fatemeh_a_80 قیمت فلافل دونه ای 2 هزارو 500 سمبوسه 15هزار ارسال فردا
سلام وقت بخیر به درخواست تعدادی از عزیزان ثبت نام پارچه چادر با عرض ۱۷۰ شروع شد حریر اسود ۳/۵در۱۷۰ یا۴متر در ۱۷۰ اگر چادر سنتی بخواهی و قد ۱۶۰یا۱۶۵داشته باشید ۳/۵متر کافیتونه ولی اگر عبا یا مدل دار بخواهید باید قدتون را به خیاط بگین متراژ بگیرین بهم بگین متراژ پارچه ای که میخواهید پارچه ها شده متری ۱۷۲ هر قواره چادر ۷هزار کرایه میخوره میشه قواره های ۳/۵در۱۷۰ با احترام ۶۱۰ هر عزیزی میخواد پی وی بفرمایی تا شماره کارت بدم پول واریز کنید و ثبت نام بشین با تشکر @sadatmosavi59186
4.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دلم محزون داغی از قدیم است عزای حمزه و عبدالعظیم است کشد پر مرغ دلهامان ز سینه گهی سوی ری و گاهی مدینه ▪️فرارسیدن وفات حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه ااسلام) یادگار پربرکت امام مجتبی (علیه السلام) و شهادت حضرت حمزه سیدالشهدا(علیه السلام )
دختران🌸شهر هرند
دخترای گل امروز یادتون نره
سلام✋🤩 یه روز عالی در کنار دخترای گل و مهربونم😊😍😉 اول اومدم آماده شدم و گفتم میرم مهد قرآن یه ساعتی با دخترای گل شهرم باشم🙆‍♀👏🙋‍♀ تا آماده شدم و اومدم بیرون دیدم هوا سرد بود 🤧😢 گفتم امروز نشد نمیرم 😫☹️ بعد گفتم نمیشه از دور همی دخترا گذشت🤔🤗 کم کم میرم هر چه بادا باد😎🤪 واقعا هوا سرد بود منم سرمایی 🥶🤕 نخندید ولی دندونام بهم میخورد🥴 و چادرم برای گرما ی بدنم کم😵😵‍💫 من😱🥶 هوا😁🌬 گفتم زنگ میزنم عذر خواهی میکنم که ببخشید نتونستم بیام 🤷‍♀ من🤦‍♀ فکرم🥺😢😉 تو این فکر بودم که خانم دکتر زنگ زدن که کجاهستم😍🤩🥰 گفتم اومدن از خونه بیرون که برم برای برنامه ی دخترا☺️😌 گفتن برگردین خونه خودم تا چند دقیقه دیگه میام دنبالتون 🥳😎😀 من🥳😂🤪 هوا😤 با کلی ذوق راه رفته را برگشتم 🤩😅 اون لحظه اصلا هیچ حسی به هوا و سرما و دور و برم نداشتم😁😅 برگشتم خونه و منتظر خانم دکتر🥰 خدا خیرشون بده🤲 رفتیم پیش دخترا👏🥳👌 سلام علیکی کردیم و 🤝 بسم الله👌🤞 همه کتاب دعا بدست📚 رو به قبله نشستن 🧕 روز وفات و شهادت بود اول دعای توسل برای شادی روح حضرت حمزه سلام الله و حضرت عبدالعظیم حسنی ع 😭🤲 بعد بازی تمرکز و دقت با دخترای نوجوون👏🤩 و بازی هوش و ذکاوت و مردم شناسی با چشم بسته و نیمه خواب با دختران بزرگتر ☺️😉😍 روز خوبی بود 💪👌 👈💯دخترا از روزتون برامون بفرستید ✍💪 فعال فرهنگی سادات💫 پاتوق دختران شهر هرند 🧕
🌸🍃🌸🍃 بی ارزشترین نوعِ افتخار افتخار به داشتن ویژگی‌هایی است که خود انسان در داشتنشان هیچ نقشی ندارد: مثلِ : « چهره، قد، رنگ چشم، ملیت، ثروت خانوادگی و........» لطفا از چیزهایی که خودتان به دست آورده اید حرف بزنید... مثل: انسانیت، مهربانی، گذشت، صداقت ، و...
شيطان و ريسمان پاره مردي کنار بيراهه‌اي ايستاده بود. ابليس را ديد که با انواع طناب‌ها به دوش درگذر است. کنجکاو شد و پرسيد: اي ابليس، اين طناب‌ها براي چيست؟‌ جواب داد: براي اسارت آدميزاد. طناب‌هاي نازک براي افراد ضعيف‌النفس و سست ايمان،‌ طناب‌هاي کلفت هم براي آناني که دير وسوسه مي‌شوند. سپس از کيسه‌اي طناب‌هاي پاره شده را بيرون ريخت و گفت: اين‌ها را هم انسان‌هاي باايمان که راضي به رضاي خدايند و اعتمادبه‌نفس داشتند، پاره کرده‌اند و اسارت را نپذيرفتند. مرد گفت: طناب من کدام است؟‌ ابليس گفت: اگر کمکم کني که اين ريسمان‌هاي پاره را گره زنم،‌ خطاي تو را به‌حساب ديگران مي‌گذارم. مرد قبول کرد. ابليس خنده‌کنان گفت: عجب، با اين ريسمان‌هاي پاره هم مي‌شود انسان‌هايي چون تو را به بندگي گرفت.
خليفه و صياد هوشمند آورده‌اند که خليفه هارون‌الرشيد در يکي از اعياد رسمي با زبيده زن خود نشسته و مشغول بازي شطرنج بودند. بهلول بر آن‌ها وارد شد او هم‌نشست و به تماشاي آن‌ها مشغول شد. در آن حال صيادي زمين ادب را بوسه داد و ماهي بسيار فربه قشنگي را جهت خليفه آورده بود. هارون در آن روز سرخوش بود امر نمود تا چهار هزار درهم به صياد انعام بدهند. زبيده به عمل هارون اعتراض نمود و گفت: اين مبلغ براي صياد زياد است، به جهت اينکه تو بايد هرروز به افراد لشگري و کشوري انعام بدهي و چنانکه تو به آن‌ها از اين مبلغ کمتر بدهي خواهند گفت که ما به‌قدر صياد هم نبوديم و اگر زياد بدهي خزانه‌ي تو به اندک مدتي تهي خواهد شد. هارون سخن زبيده را پسنديده و گفت الآن چه کنم؟ گفت: صياد را صدا کن و از او سؤال نما اين ماهي نر است يا ماده؟ اگر گفت نر است بگو پسند ما نيست و اگر گفت ماده است بازهم بگو پسند ما نيست و او مجبور مي‌شود ماهي را پس ببرد و انعام را بگذارد. بهلول به هارون گفت: فريب زن نخور مزاحم صياد نشو. ولي هارون قبول ننمود. صياد را صدا زد و به او گفت: ماهي نر است يا ماده؟‌ صياد باز زمين ادب بوسيد و عرض نمود اين ماهي نه نر است نه ماده بلکه خنثي است. هارون از اين جواب صياد خوشش آمد و امر نمود تا چهار هزار درهم ديگر هم انعام به او بدهند. صياد پول‌ها را گرفته، در بندي ريخت و موقعي که از پله‌هاي قصر پايين مي‌رفت يک‌درهم از پول‌ها به زمين افتاد. صياد خم شد و پول را برداشت. زبيده به هارون گفت: اين مرد چه اندازه پست‌همت است که از يک‌درهم هم نمي‌گذرد. هارون هم از پست‌فطرتي صياد بدش آمد و او را صدا زد. و باز بهلول گفت: مزاحم او نشويد. هارون قبول ننمود و صياد را صدا زد و گفت: چقدر پست‌فطرتي که حاضر نيستي حتي يک‌درهم از اين پول‌ها قسمت غلامان من شود. صياد باز زمين ادب بوسه زد و عرض کرد: من پست‌فطرت نيستم. بلکه نمک‌شناسم و ازاين‌جهت پول را برداشتم که ديدم يک‌طرف اين پول آيات قرآن و سمت ديگر آن اسم خليفه است و چنانچه روي زمين بماند شايد پا به آن نهند و از ادب دور است. خليفه باز از سخن صياد خوشش آمد و امر نمود چهار هزار درهم ديگر هم به صياد انعام دادند و هارون گفت: من از تو ديوانه‌ترم به جهت اينکه سه دفعه مرا مانع شدي من حرف تو را قبول ننمودم و حرف آن زن را به کار بستم و اين‌همه متضرر شدم.