فرهنگ...
📌 روح همسر مرحوم علامه سیدمحمدحسین طباطبایی(ره) به ملکوت اعلی پیوست 📆 مراسم تشییع: فردا(۲۷آذر) سا
🗣گفت وگو با همسر علامه طباطبایی
خودتان را برای ما معرفی کنید؟
من، منصوره روزبه هستم. پدرم خیاط روحانیون بود؛ آن دوره به او ابوذر می گفتند. پدرم خیلی متدین بود؛ اما خیلی سواد نداشت.
حاج خانم! شما در چند سالگی ازدواج کردید و آیا قبلاً ازدواج کرده بودید؟
33 سالم بود که ازدواج کردم و قبلاً ازدواج نکرده بودم؛ البته خواستگار داشتم که یک بازاری خیلی ثروتمند هم بود؛ اما علامه پیغام داد و گفت: من 63 سالم هست و ایشان 33 ساله هستند و تفاوت سنی خیلی هست. من گفتم: راستش می دانید که در این زمانه و با توجه به احوالات جوانان، من نمی توانم با جوانان زندگی کنم.
حاج خانم! اولین بار که علامه آمد، چگونه خواستگاری کرد؟ آیا به خود استاد روزبه پیغام دادند و استاد با شما صحبت کردند؟
یکی از دوستان علامه که با برادر من هم خیلی دوست بود، به حاج آقا گفته بود که چرا شما ازدواج نمی کنید؟ حاج آقا (علامه) هم انگار گفته بود که آدمی سراغ ندارم. ایشان هم پیشنهاد کرده بود و حاج آقا هم استخاره کرده بود و استخاره خوب آمده بود. آقای روزبه، علامه را می شناخت؛ اما ما نه. بعداً آقای روزبه فرمودند که من می شناسم و خوب هستند و چنین آدمی گیر نمی آید؛ اما خب سنشان بالاست و میل خودت است. من هم یک چنین آدمی و سیدی می خواستم؛ دیگر جواب رد ندادیم و بعداً در خانه عقد کردیم تا خانه حاج آقا بیاییم. ایشان را ندیده بودم و ایشان هم همچنین.
بچه های علامه، پیش شما بودند یا جدا شده بودند؟
نه، همه دارای خانه بودند؛ اما رفت و آمد حسابی داشتیم.
از اخلاقیات علامه بگویید؛ در خانه چگونه بود و روزها و شب ها چه کار می کرد؟
اخلاقیات وی را نمی دانم چگونه بگویم که حق مطلب ادا شده باشد. ایشان دارای اخلاقی درجه یک بودند. 14 سال و نیم با ایشان زندگی کردم؛ یک دفعه اتفاق نیفتاد که ایشان تشر بزنند یا عصبانی بشوند. اگر هم یک وقتی یک چیز ناقص می دیدند، می گفتند: این طور بکنید، خوب نیست؟ من هم به شوخی می گفتم: خوب انجام می دهم. اصلاً و ابداً، اوقات تلخی نمی کردند. خادم داشتیم؛ البته برای حاج آقا لازم بود که در را باز کنند و رفت و آمد کنند.
کلاس های حاج آقا در خانه بود یا در بیرون و مدرسه بود؟
من که آمدم، حاج آقا گفتند که یک درس دارم و آن را هم می خواهم تعطیل کنم. گفتم: چرا؟ گفتند: مطالب برایم سنگین است و نمی توانم و تعطیل کردند؛ اما هر جمعه به منزل حاج آقا یحیی برقعی (کتابفروش) می رفتند و درسشان هم خودمانی بود؛ حدوداً هفت- هشت نفری بود؛ جایشان را هم به کسی نمی گفتند و درسشان فلسفه بود. هفته ای یک شب هم به منزل حاج آقا محمد گیلانی می رفتند. ایشان از شاگردانشان بودند.
از رفت و آمد کنندگان و شاگردانشان چه کسانی را به یاد دارید؟
آقای محمدی و آقای امینی؛ آقای آملی هم که این جا نبودند و در آمل بودند و بعد از انقلاب آمدند.
آقای مطهری هم یادتان هست؟
بله، آقای مطهری هم می آمدند.
این سفرهای تهران چگونه بود؟
هر 15 روز یک بار، شب جمعه به تهران می رفتیم. حاج آقا معمولاً عجله داشت. می گفتم چرا این قدر عجله دارید؟ می گفتند: مردم معطل نشوند، حالا من اگر معطل شوم، اشکالی ندارد. اتفاقاً می رفتیم و در دفتر گاراژ می نشستیم تا ماشین پر می شد و راه می افتادیم. می رفتیم گاراژ مولوی و آقای مناقبی می آمدند و ما را به منزلشان می بردند و بعد از ظهر هم میهمان آقای ذوالمجد بودیم؛ آن جا جلسه داشتند و من هم خانه اخوی و همشیره ام می رفتم.
غیر از این سفرها، سفرهای دیگری با علامه نداشتید؟
سه ماه تابستان را به مشهد می رفتیم و در آن جا یک خانه دربست در اختیار ما می گذاشتند؛ البته اجاره اش را می گرفتند؛ دو هزار تومان برای سه ماه. در آن جا هم جمعه ها در طبقه بالا درس داشتند.
در آن جا شناخته شده بودند؟
بله، دکتر نوراللهی مرید حاج آقا بودند و برای درسشان می آمدند.
حاج خانم! از ویژگی های دیگر علامه بگویید؛ از آن ویژگی های اخلاقی؛ مثلاً از ماجراهای عجیب و غریب ایشان؟
در این 14 و نیم سال، دستور دادن از ایشان ندیدم. یک روز گفتم میهمان از تبریز می آید؛ غذا چه جور درست کنیم؟ آخر من زنجانی ام و علامه، تبریزی بود. گفتند: یک چیز آبروداری درست کن؛ خانه مال زن است. داخل خانه، زن باید کار کند. مرد، مال بیرون است.
اگر نزدشان می رفتم، حاج آقا اگر پاهایشان را دراز کرده بودند، جمع می کردند و یک یاالله هم می گفتند و من هم می نشستم و تا من بودم، دیگر کار نمی کردند. ماه رمضان شب ها نمی خوابیدند. از اول افطار بیدار بودند تا نماز صبح را می خواندند و باز هم با قرآن مشغول بودند تا این که هوا روشن می شد و بعد می خوابیدند. نزدیک نماز ظهر بیدار می شدند؛ وضو می گرفتند؛ نماز می خواندند و یک جزء قرآن هم می خواندند. عصرها هم حتماً از منزل تا حرم حضرت معصومه سلام الله علیها پیاده می رفتند.
فرهنگ...
📌 روح همسر مرحوم علامه سیدمحمدحسین طباطبایی(ره) به ملکوت اعلی پیوست 📆 مراسم تشییع: فردا(۲۷آذر) سا
هر روز در تمام سال؟
در طول سال، شب های جمعه می رفتند؛ ولی ماه رمضان هر روز می رفتند. در مشهد هم همین طور؛ هر روز می رفتند.
در مورد این چیزهای عجیبی که در مورد علامه نقل می کنند، از خواب هایی که می دیدند، از مکاشفاتی که داشتند، چیزی هم از این قضایا برایتان نقل می کردند؟ مثلاً به شما می گفتند که من امشب چه خوابی دیده ام؟
ایشان خواب تعریف نمی کردند؛ یعنی اخلاق حاج آقا طوری بود که ابتدا ما باید سر صحبت را باز می کردیم و بعد ایشان صحبت می کردند؛ اما خودشان چیزی نقل نمی کردند؛ فقط من این را به یاد دارم که زمانی حاج آقا فرمودند: امام حسن علیه السلام را در خواب دیدم که تا ناخن های ایشان سبز بود. گریه هم کردند. یک دفعه می گفتند: نجف بودم؛ رفته بودم بیرون و وقتی آمدم، در را قفل کرده بودم و نتوانستم آن را باز کنم؛ دیدم یک دست آمد و قفل را باز کرد. پشت سرم را نگاه کردم؛ دیدم یک نفر سر تا پا لباس سفید پوشیده است. گفتم شما که هستید؟ گفتند: من پسر علی بن روح، هستم. حاج آقا هم به این چیزها دقیق بودند. گفتند: آمدم و به هر کتابی نگاه کردم تا ببینم که علی بن روح پسر داشته یا نه و در نهایت پیدا کردم که پسرش زمان خود علی بن روح فوت کرده است.
یک دفعه هم آن موقع که بانک نبود و پول را با واسطه، مثلاً به کربلا و نجف می فرستادند، حاج آقا می فرمودند که من معطل پول بودم و خرجی نداشتم و ناراحت بودم. دست هایم را روی کرسی گذاشتم و سرم را نیز روی دست هایم؛ خواب نبودم؛ اما دیدم در زدند. دم در رفتم و دیدم که یک فرد عمامه دار، مانند مشهدی هاست و گفتند که چرا ناراحت هستید؟ در این 18 سالی که در این کار هستید، مگر معطل مانده اید؟ فردا پس فردا، خرجی می رسد؛ ناراحت نباشید. حاج آقا اسمشان را هم پرسیده بودند که من اکنون به خاطر ندارم. فرمودند که بیدار شدم؛ ولی خواب نبودم و دم در هم نرفته بودم و بعد، پول رسید. بعد گفتند که 10سال گذشت و ما از نجف آمدیم به تبریز و رفتیم سر خاک که یک نفر آمد و گفت: این سنگ را بخوان و ببین که کیست. گفتند: دیدم همان مردی است که دم در آمده بود؛ ولی 100 سال بود که فوت کرده بود.
همچنین از اطرافیان شنیدم که می گفتند: زمستان سال 56 حاج آقا مجبور شد برای معالجه به انگلستان برود. قلبش خوب بود؛ اما دست هایش مدام می لرزید. نمی توانست بخواند... خسته بود. گفتند سلسله اعصابش ضعیف شده و باید یک دکتر خوب او را ببیند. دکتر خوب در لندن او را دید. داروهایی برای سلسله اعصابش نوشت و وقتی چشم هایش را معاینه کرد، گفت: پرده ای روی آنهاست که باید جراحی کرد و برداشت؛ وگرنه دید او را از بین می برد.
قرار شد همان جا عملش کنند. مثل هر جراحی ای در هر جای دنیا، دکتر گفت او را بی هوش کنند؛ اما ایشان اجازه نمی داد او را بی هوش کنند و کسی نمی دانست چرا. می گفت: من خودم هر چند دقیقه که لازم باشد بدون پلک زدن چشمم را باز نگه می دارم. موضوع را به دکتر گفتند و او راضی نمی شد. بعد سعی کردند برایش توضیح بدهند که این پیرمرد با آدم های دیگر فرق دارد. گفتند او حکیم است؛ فیلسوف است. دکتر این را که شنید، لبخند زد و گفت: اگر فیلسوف است، بی هوشی لازم نیست.
درآمد علامه در زمان ازدواج شما از املاکشان در تبریز می آمد یا سهم امام می گرفتند یا از کتاب هایشان درآمد داشتند؟
سهم امام ابداً قبول نمی کردند؛ حتی زمانی یک نفر پیغام داد که این خانه - همان خانه ای که نشسته بودیم - را از سهم سادات قبول کنید تا برایتان بخریم؛ حاج آقا قبول نکرد؛ املاکشان هم دست این و آن افتاد و چیزی باقی نماند.
یعنی از املاکشان چیزی باقی نماند؟
هیچ چیزی؛ فقط از کتاب هاست که برکت دارد؛ حتی مثلاً به پسر کوچکشان که درتهران درس می خواند، هم کمک می کردند. یک وقت به پسر بزرگشان هم کمک می کردند؛ مالشان برکت داشت.
پس اصلاً از سهم امام و املاک استفاده نمی کردند؟
فقط از کتاب ها؛ البته می گفتند که کتاب ها را من برای پول نمی نویسم.
حاج خانم! در این 14 سال و نیم، یک مرتبه که از دست علامه عصبانی شدید و دیگر کارد به استخوان رسیده بود، کی بود و چه چیزی گفتید؟
یک روز حاج آقا مشغول نوشتن بود. خادممان، مقدار کمی قند آورد و گفت: این هم سهم شماست. گفتم: این؟ گفت: بله. دیگر من چه کار کنم؛ همین را داده اند. به حاج آقا گفتم: حاج آقا ببین این جیره ماست؛ این خانه با این قند و شکر! حاج آقا گفت: برکت با خداست. اگر برکت است، می رسد؛ ناراحت نباش. من هم از عصبانیت هیچ چیز نگفتم. این ماجرا گذشت و باور کنید از آن روز تا به حال، قند و شکر در خانه ما تمام نمی شود.
از زمان انقلاب و جنگ چه صحبت هایی از علامه به یاد دارید؟
زیاد اهل صحبت نبودند؛ ولی خبر شهدا را که می شنیدند، خیلی ناراحت می شدند؛ خصوصاً نوه بزرگ علامه که شهید شدند.
آیا اوایل انقلاب، دیداری بین امام و علامه صورت گرفت؟
رفتیم تهران و حاج آقا رفتند خانه امام در تهران.
فرهنگ...
📌 روح همسر مرحوم علامه سیدمحمدحسین طباطبایی(ره) به ملکوت اعلی پیوست 📆 مراسم تشییع: فردا(۲۷آذر) سا
علامه در جریان شهادت آقای مطهری حالشان بد شده بود؟
خیلی ناراحت شدند و خیلی گریه کردند و می گفتند: شاگردان من را می کشند؛ چون آقای مطهری و مفتح از شاگردان ایشان بودند. تهران بودیم که آقای مفتح را ترور کردند. آقای قدوسی به من گفت: به حاج آقا نگو؛ آن گاه که مفتح را شهید کردند، یکی از شاگردان ایشان خیلی تلفن می کرد این جا و آن جا؛ نمی دانم از این طریق حس کردند یا به ایشان الهام شده بود. گفتند: اینها شاگردان مرا ترور می کنند. گفتم کدام شاگردانتان؟ گفتند: مفتح شاگرد من بود. گفتم: مفتح مگر کشته شده؟ گفت: خوب. یعنی خودت هم می دانی. آقای قاضی طباطبایی را که ترور کردند که اصلاً حالشان بد شد؛ چون نسبت فامیلی هم با ایشان داشتند.
حاج آقا تلویزیون و رادیو داشتند؟
ابداً.
در چند ماه آخر عمرشان، آیا ذکر خاصی می گفتند؟ حالاتشان چگونه بود؟
درست یادم نیست؛ اما ذکر قرآن و تسبیح و قل هوالله شان برقرار بود و بعد از آن می رفتند می خوابیدند. من گفتم: دیگر دیر است. می گفتند: کار من این است دیگر. ساعت 10 شام می خوردیم؛ بعد می رفتند تجدید وضو می کردند و می آمدند یک دور تسبیح قل هوالله احد می خواندند و بعد می خوابیدند. صبح ها که بلند می شدند، سوره نجم را می خواندند که دارای سجده است. من هم عقلم نمی رسید که بپرسم چرا سوره نجم را انتخاب کردید؛ اما در مریض احوالی هم ذکرهایشان برقرار بود. دل درد شدیدی داشتند؛ اما صدایشان در نمی آمد که ناشکری کنند و چیزی بگویند
🆔 https://hawzah.net/fa/Magazine/View/4892/7628/95553/%DB%8C%DA%A9-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D8%A2%D8%B1%D8%A7%D9%85
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
در کانال«فرهنگ» 👇 عضوشوید
🆔 @farhanng
خانم منصوره روزبه، همسر گرامی مرحوم علامه طباطبایی صاحب تفسیر المیزان به رحمت الهی پیوستند
فاتحهای برای شادی روحشان بخوانیم
@Afsaran_ir
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
در کانال«فرهنگ» 👇 عضوشوید
🆔 @farhanng
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌آخرین اثر مرحوم ناصر طهماسب
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
در کانال«فرهنگ» 👇 عضوشوید
🆔 @farhanng
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🪄تغییر...
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
در کانال«فرهنگ» 👇 عضوشوید
🆔 @farhanng
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🗣آیت الله جوادی آملی:
این (لا اکراه فی الدین) که خیلی ها به آن تمسّک می کنند، می گویند انسان آزاد است، در حجاب و امثال حجاب آزاد است؛ برای اینکه معنایش برای آنها خوب روشن نیست! اگر این (لا اکراه فی الدین) معنایش این باشد که شما در دین آزادید، " اباحه گری " می شود!
@BisimchiMedia
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
در کانال«فرهنگ» 👇 عضوشوید
🆔 @farhanng
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
توصیههای آیتالله حاج آقا مجتبی تهرانی (ره) برای ماه رجب
@Bisimchimedia
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
در کانال«فرهنگ» 👇 عضوشوید
🆔 @farhanng
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚦حواسمان به گذر عمر باشه....!
📕وَمَا هَٰذِهِ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا إِلَّا لَهْوٌ وَلَعِبٌ ۚ وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِيَ الْحَيَوَانُ ۚ لَوْ كَانُوا يَعْلَمُونَ
این زندگى دنیا چیزى جز سرگرمى و بازى نیست. و فقط سراى آخرت، سراى زندگى (واقعى) است، اگر مى دانستند.
(عنکبوت/64)
📗«الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ»
فرصت مانند ابر (از افق زندگى) مىگذرد. پس فرصتهاى خير را غنيمت بشماريد و از آنها استفاده كنيد. (نهج البلاغه، حكمت۲۰)
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
در کانال«فرهنگ» 👇 عضوشوید
🆔 @farhanng
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 اظهارات آندو، شهروند ژاپنی - ساکن ایران درباره حقایق پنهان ژاپن = کشور افسرده ها :
🔹رفاه افراد، لزوما مساوی نیست با شاد بودنشان. در ژاپن مردم با وجود رفاه اقتصادی، اکثرا حال خوبی ندارند، و ژاپن مثل یک مرغ داری ست!
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
در کانال«فرهنگ» 👇 عضوشوید
🆔 @farhanng
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌کلیپ جالب : «زود قضاوت نکنید»
Don't be so quick to judge
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
در کانال«فرهنگ» 👇 عضوشوید
🆔 @farhanng
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📌واکنش قابل تامل برادر یکی از شهدای کرمان، به خمیده نشستن فرزند شهید
@BisimchiMedia
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
در کانال«فرهنگ» 👇 عضوشوید
🆔 @farhanng
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 یاران تو از بهشت نمیآیند
🗣 عینصاد
ایـــــــن کلیپ رو نبینی کلــــی نکتــــــــه
بسیار مهم تربیتی رو از دست دادی⚠️
حتما وقت بذارید. ارزش شنیدن داره
#صدای_تدریس|#حسین_پاک_نژاد
ویژه علاقمندان به حوزه تدریس👇
https://eitaa.com/joinchat/2608529457Ce5610f8c3b
.
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
در کانال«فرهنگ» 👇 عضوشوید
🆔 @farhanng
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞 یاران تو از بهشت نمیآیند
🎙 عینصاد
#⃣ #ویدیو #کلیپ #تربیت
🌐 www.einsad.ir
👤: @ad_einsad | 📥: download
┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈•
در کانال«فرهنگ» 👇 عضوشوید
🆔 @farhanng