🌺#شهید_شاهرخ_ضرغام (41) 🌺
.#دریاقلی 2
#يکدفعه_شروع_به_خواندن_و_رقصيدن_کرد ...
(#راوی : قاسم صادقی)
.در گرماگرم نبرد، سيد با فرماندهی نيروی هوایی تماس گرفت و گفت: شما اگر می توانيد، پل دشمن را بمباران کنيد. ساعتی نگذشت که دو جنگنده ايرانی پل عبوری دشمن و سنگرهای اطراف آن را بمباران کردند.نيروهای دشمن در محاصره كامل بودند. عصر همان روز #عراق شديداً مواضع و سنگرهای ما را بمباران کرد. من در کنار #شاهرخ نشسته بودم، در آن حجم آتش، بسياری از نيروها از ترس به زمين چسبيده بودند. از ترس زبان ما هم بند آمده بود. بايد می رفتيم جلو، ولی همه وحشت زده بودند.صادق که از دوستان شاهرخ بود از جا بلند شد. پيراهن عربی بلندی هم برتن داشت. يکدفعه شروع به خواندن و رقصيدن کرد. صادق با آن لباس عربی بالا و پائين می رفت. بچه ها همه می خنديدند. روحيه بچه ها برگشت. شاهرخ داد زد: دارن فرار می کنن بريم دنبالشون، همه از سنگرها بيرون رفتيم و دويديم سمت دشمن.#نبرد_ذوالفقاری تا صبح فردا ادامه داشت. دشمن با برجا گذاشتن بيش از سيصد کشته مجبور به عقب نشينی شد. چون راه فرار هم نداشتند، تعداد زيادی هم اسير شدند. رشادتهای شاهرخ و بچه های گروه او را هرگز فراموش نمی کنم. آنها از هيچ چيزی نمی ترسيدند.
#ادامه_دارد😉
┄┅┅❅❁❅┅┅♥️
@rafiq_shahidam96
❁═══┅┄
《 کانال شهید ابراهیم هادی رفیق شهیدم ♥️👆》
〰🍃🌺✨〰 〰✨🌺🍃〰
﷽
ادامه👇
در دانشگاه تهران برای مقابله با جریانات التقاطی و غیراسلامی موضع قاطعی داشت و در بحثهای آنان از مواضع اصلی اسلام دفاع میکرد و در جهت ملموس و عینی ساختن حقایق اسلامی برای همگان بسیار تلاش میکرد.
وی در سال 1357 ازدواج کرد و با اوجگیری نهضت خروشان و توفنده مردم مسلمان ایران به رهبری حضرت امام خمینی(ره) همچنان به مبارزه ادامه داد و در اعتصابات کارگران شرکت نفت نقش موثر و ارزندهای را عهدهدار بود و در ترور دو تن از افسران شهربانی بهبهان به طور غیرمستقیم شرکت داشت.
اسماعیل دقایقی قبل از 22 بهمن به اتفاق یکی از دوستانش طبق برنامهای که داشتند به تهران آمد و با حضور در مبارزات مردمی، در فتح پادگانها نقش موثری ایفا نمود. پس از آن نیز با تلاش و جدیت تمام، در جلوگیری از غارتگری گروهکها و به هدر رفتن اسلحهها نقش بهسزایی داشت.
وی علاقه وافری به ادامه تحصیل داشت، اما با توجه به ضرورتی که در عرصه انقلاب و دفاع احساس میکرد دانشگاه و تحصیل را ترک کرد و در سال 1358با یک نسخه از اساسنامه جهاد سازندگی(سابق) که دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاهها آن را تنظیم کرده بودند؛ به «آغاجری» رفت و به اتفاق عدهای از دوستان، جهاد سازندگی را راه اندازی کرد.
هنوز چند ماه از فعالیت و تلاش همه جانبه او در این ارگان نگذشته بود که طی حکمی(در اوایل مردادماه 1358) مسئول تشکیل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در منطقه« آغاجری» شد.
#ادامه_دارد...
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
#کانالسردارانبینشانبهبهانی
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
22.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚜️بسم الله الرحمن الرحیم⚜️
إِنَّمَا يَعْمُرُ مَسَاجِدَ اللَّهِ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الْآخِرِ وَأَقَامَ الصَّلَاةَ وَآتَى الزَّكَاةَ وَلَمْ يَخْشَ إِلَّا اللَّهَ ۖ فَعَسَىٰ أُولَٰئِكَ أَنْ يَكُونُوا مِنَ الْمُهْتَدِينَ
آباد کردن مساجد خدا فقط در صلاحیت کسانی است که به خدا و روز قیامت ایمان آورده و نماز را بر پا داشته و زکات پرداخته و جز از خدا نترسیده اند؛ پس امید است که اینان از راه یافتگان باشند.
سوره مبارکه توبه آیه ۱۸
ما رو به دوستانتون معرفی کنید
@shahid__mostafa_sadrzadeh1
1402/7/17
#شهید_مصطفی_صدرزاده
#مصطفی_صدرزاده #طوفان_الاقصی #الکیان_الصهیونی_یحتضر #رژیم_صهیونیستی_رفتنی_است
#صدرزاده #داداش #رفیق_شهیدم #مسجد #مساجد #دوشنبه_های_امام_حسنی #امام_حسن #شهریار #خوزستان #جهاد_تبیین #تهران #امام_زمان #جمکران #حضرت_ام_البنین #حضرت_زهرا #حضرت_معصومه #شهید_ابراهیم_هادی #شهید_صدرزاده #مصاحبه #خادمین_شهدا #خادم_الشهدا #رسانه #رفیق #ادامه_دارد
🌸
عملیات سرّی در کربلا ؛ شهید فنی که بود؟
ناشناخته ترین سردار ایرانی که کمترین اطلاعات درباره عملیات های سرّی او منتشر شده، کیست؟ شهیدی که فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس، او را «پاسدار گمنام امام زمان(عج)» نامید.
کد خبر:۱۰۲۸۰۰۷
تاریخ انتشار:۲۵ دی ۱۳۹۹ - ۲۰:۵۷
محسن حیدری، در یادداشتی به مناسبت 25 دیماه سالروز شهادت سردار شهید مهندس صدرالله فنی نوشت:
ناشناخته ترین سردار ایرانی که کمترین اطلاعات درباره عملیات های سرّی او منتشر شده، کیست؟ شهیدی که فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس، او را «پاسدار گمنام امام زمان(عج)» نامید و مدیریت موفق این شهید در عملیات های برون مرزی او در جایگاه فرماندهی «قرارگاه فجر»، به نوعی سنگ بنایی شد که بعدها یکی از هسته های تشکیل دهنده نیروی قدس سپاه گردید.

سردار شهید مهندس صدرالله فنی، متولد ۱۳۳۴ در بهبهان خوزستان، دیپلم ریاضی، دانشجوی مهندسی کشاورزی دانشگاه شیراز، کنشگر فرهنگی اجتماعی سیاسی بود که در سالهای مبارزه، با برادر محسن رضایی آشنا شد و در کنار اسماعیلی دقایقی و مجید بقایی به عضویت گروه انقلابی منصورون و بعد از پیروزی انقلاب به عضویت سپاه درآمد. وی سفرهای متعدد به عراق و لبنان داشت و جزو بنیانگذاران محور مقاومت است. فرماندهی سپاه بهبهان، رئیس ستاد قرارگاه قدس و نیز فرماندهی قرارگاه فجر (برون مرزی) از جمله مسئولیت های غرورآفرین وی به شمار می رود. در چهارم دیماه ۱۳۶۶ در جبهه های جنوب مجروح شد و بیست و یک روز بعد، در بیست و پنجم دیماه ۱۳۶۶ به شهادت رسید.
به بهانه 25 دی، سالروز شهادت شهید فنّی، در نوشتار حاضر، کوشیده ام با بررسی سخنان برادر محسن رضایی فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس، به معرفی مختصر این «شهید نامدار گمنام» بپردازم.
محسن رضایی درباره گمنام بودن شهید فنی و مقام والای عرفانی و مدیریتی این شهید می گوید: «شهید صدرالله فنی، از اعضای فعال گروه منصورون و از سرداران گمنام دفاع مقدس است؛ گمنامی در میان گمنامان. او از مصادیق "مجهولون فی الارض و معروفون فی السماء" است و لقب پاسدار گمنام امام زمان (عج) شایسته اوست».
محسن رضایی درباره رسیدن شهید فنی به خودشکوفایی در ماموریت های برون مرزی اظهار داشته است: «من، برادرم شهيد فني را مدت ها بود كه مي شناختم. ولي بيشترين نزديكي ما، از زماني بود كه او در مسائل اطلاعاتي و برون مرزي مشغول شد. آنجا بود كه احساس كردم فردي است بسيار توانمند، با استعداد، پرتلاش، كم ادعا و مخلص».
فرمانده کل سپاه در دوران دفاع مقدس، درباره ویژگی های اخلاقی و مدیریتی وی می گوید: «صدرالله، از نظر اخلاق و ازخودگذشتگی در جایگاهی قرار داشت که خیلی از معارضین صدام در شمال و جنوب عراق را مجذوب خود کرده بود».
رضایی در یک خاطره دیگر، ارتباط عاطفی و برادرانه صدرالله فنی با معارضان صدام را اینگونه توصیف می کند: «برای عملیات "بدر" در هور ناصریه عراق، مجاهدین عراقی برای رسیدن نیروهای سپاه به جاده بصره – بغداد، می گفتند در صورت لزوم تا آخرین قطره خون در این راه مقاومت می کنیم و عقب نشینی نمی کنیم. این، بزرگی فرماندهی چون صدرالله فنی را میرساند».
محسن رضایی که خود شخصاً در چند مورد از عملیات های شناسایی برون مرزی با صدرالله فنی همراه بوده، اولین حضورش در یک عملیات شناسی با بَلَم را با صدرالله فنی، اینچنین تعریف کرده است: «اولین بار که برای عملیات شناسایی، سوار بر "بَلَم" شدم، همراه شهید صدرالله فنی بودم و شهید اسماعیل دقایقی هم قرآن به دست، ما را بدرقه کرد».
برادر محسن رضایی درباره ویژگی های مدیریتی صدرالله فنی می گوید: «صدرالله هیچ وقت پشت میز نمی نشست و همیشه در حال حرکت بود».
رضایی درباره دقت وی در محاسبه جزئیات و موفقیتش در طراحی و اجرا می گوید: «صدرالله با وجود آنکه در شرایط بسیار سخت، ماه ها در خاک عراق بود و شناسایی میکرد، اما هیچگاه اسیر نشد».

رضایی در شرح ماموریت های شهید فنی می گوید: «صدرالله با طراحی و هدایت عملیات هایی در اشکال گوناگونِ جنگ های نامنظم در مناطق میانی و جنوبی سرزمین عراق، شعله نهضت های شیعی را در اوج استبداد صدام زنده نگه داشت تا سازمان های جهادی و مبارزاتی عراق مأیوس نشوند و از پای ننشینند».
محسن رضایی، صدرالله را یکی از عاشق ترین زائران کربلا و برخوردار از مجرّب ترین مدیریت ها می داند و در سال های قبل از سقوط صدام در این باره گفته است: «صدرالله علاوه بر اینکه مدیر و با تجربه بود، عاشق زیارت کربلا بود. روزی که ان شاء الله، راه زیارت کربلا باز شود، همه زائران مدیون او هستند».
***
#ادامه_دارد
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
کانال #جبهه_فرهنگی_سرلشکر_بقایی👇
شهید_مجید_بقایی🕊
@farmandemajid
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
***
بالاخره صدام ساقط و راه کربلا گشوده شد؛ عاشقان کربلا به ضریح شش گوشه رسیدند. امروز که گنبد امام حسین (ع) را از نزدیک می بینیم، مگر می توانیم در دلمان از اولین زائر پیاده امام حسین (ع) در دهه 1360 یاد نکنیم؟ کسی که از کربلا، بعد از هر ارتباط صوتی با قرارگاه
مرکزی، زیارت عاشورای امام حسین (ع) را برای رزمندگان و سربازان ولایت می خواند.
یادداشت حاضر را با بیان خاطره ای از سردار حاج امین شریعتی فرمانده لشکر 31 عاشورا در دوران دفاع مقدس، درخصوص عملیات سرّی شهید فنی در کربلا و اشتیاق زیارت اباعبدالله (ع)، به پایان می برم؛ خوشتر آن باشد که سرّ دلبران، گفته آید در حدیث دیگران، خصوصاً که آن "دیگران"، یار دیرین شهید و امینِ سرّ او بوده باشد:
«همراه با بچه های لشکر 31 عاشورا جهت انجام مأموریتی به سردشت رفته بودیم. وقتی در قرارگاه حضور پیدا کردم شنیدم صدراله فنی نیز در آنجا حضور دارد. پرسان پرسان محل استقرارش را پیدا کردم و شب بود که خدمت این سردار عزیز رسیدم. بعد از احوالپرسی با هم شام را صرف نمودیم. آخرهای شب بود که می خواستم جهت استراحت آماده شوم که صدراله رو به من کرد و گفت: امین من با خدای خود و شهدای کربلا عهد بسته ام که تا زنده ام شب را بدون قرائت زیارت عاشورا به صبح نرسانم و وقتی هم می خواهم بخوابم حتماً باید بروم بیرون و رو به کربلا سلامی به آقا ابا عبدالله (ع) بدهم و بعد بیایم بخوابم. آن شب زیارت عاشورا را با هم خواندیم و قبل از خواب هم او به بیرون رفت و سلامی به آقا ابا عبدالله(ع) داد و بعد آمد و خوابید.
بنا به مأموریتی که به ایشان داده بودند، حدود 6 – 7 ماه به داخل خاک عراق نفوذ کردند و گروهی به نام سید الشهدا را تشکیل داد. عملیاتهای متعددی از طریق این گروه در خاک عراق انجام شد که پس از پایان از طریق رادیو تلوزیون نیز به مردم ایران اعلام می شد. هشت ماه از حضورش در خاک عراق می گذشت. روزی در سردشت در اتاق جلسه که محسن رضایی و سایر فرماندهان جنگ نیز جمع بودند، روی نقشه داشتیم صحبت می کردیم، تا این که یکی از برادران مخابرات وارد اتاق شد و گفت: برادر محسن، آقای فنی پشت بی سیم هستند. وقتی برادر محسن از اتاق خارج شد، من هم پشت سر ایشان به بیرون رفتم تا از ماجرا اطلاع پیدا کنم. صحبت های زیادی بین برادر محسن و صدرالله رد و بدل شد.
پس از اتمام صحبت هایشان، وقتی برادر محسن از اتاق خارج شد، من نزد آن برادر مخابراتی رفتم و گفتم: می خواهم با آقای فنی صحبت کنم. ارتباط بین ما برقرار شد، پس از بیان صحبتهایی که بین من و صدرالله رد و بدل شد، گفتم صدرالله هنوز زیارت عاشورا می خوانی؟ عهدی که بسته ای را فراموش نکرده ای؟ گفت: نه تنها فراموش نکرده ام بلکه در گوشه ای قرار گرفته ام که نزدیک به قبر شش گوشه است ولی دستم به آن نمی رسد و نمی توانم به آن نزدیک شوم.
صدرالله فرازهایی از زیارت عاشورا را خواند و سپس گفت: من جایی هستم که تو می دانی کجاست، اینجا بهشت است و تا بهشت فاصله ای نیست. با شنیدن این صحبتها، تمام برادرانی که در اتاق مخابرات حاضر بودند، زار زار گریه می کردند.

در آن لحظه چیزی گفت که برایم عجیب بود. گفت: امین، دلم برای امامزاده تنگ شده. گفتم: کدام امامزاده؟ گفت: یادت هست آن روزی که همراه با دوستان سینه می زدیم و دوست عزیزمان نوحه "عباسم ای برادرم" را می خواند و آن دو شهید عزیز نیز حضور داشتند؟
#ادامه_دارد
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
کانال #جبهه_فرهنگی_سرلشکر_بقایی👇
شهید_مجید_بقایی🕊
@farmandemajid
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
🦋✨🦋✨🦋✨
✨🦋✨🦋✨
🦋✨🦋✨
✨🦋✨
🦋✨
✨ ﷽
💟 #بی_تو_هرگز
#قسمت_دوم
🌹 شهید سیدعلی حسینی
چند روز به همین منوال می رفتم مدرسه. پدرم هر روز زنگ می زد خونه تا مطمئن بشه من خونه ام. می رفتم و سریع برمی گشتم. مادرم هم هر دفعه برای پای تلفن نیومدن من، یه بهانه میاورد.
تا اینکه اون روز، پدرم زودتر برگشت. با چشم های سرخش که از شدت عصبانیت داشت از حدقه بیرون می زد. بهم زل زده بود. همون وسط خیابون حمله کرد سمتم. موهام رو چنگ زد و با خودش من رو کشید تو. اون روز چنان کتکی خوردم که تا چند روز نمی تونستم درست راه برم.
حالم که بهتر شد دوباره رفتم مدرسه. به زحمت می تونستم روی صندلی های چوبی مدرسه بشینم. هر دفعه که پدرم می فهمید بدتر از دفعه قبل کتک می خوردم. چند بار هم طولانی مدت، زندانی شدم. اما عقب نشینی هرگز جزء صفات من نبود.
بالاخره پدرم رفت و پرونده ام رو گرفت. وسط حیاط آتیشش زد. هر چقدر التماس کردم. نمرات و تلاش های تمام اون سال هام جلوی چشم هام می سوخت. هرگز توی عمرم عقب نشینی نکرده بودم اما این دفعه فرق داشت. اون آتش داشت جگرم رو می سوزوند. تا چند روز بعدش حتی قدرت خوردن یه لیوان آب رو هم نداشتم. خیلی داغون بودم.
بعد از این سناریوی مفصل، داستان عروس کردن من شروع شد. اما هر خواستگاری میومد جواب من، نه بود. و بعدش باز یه کتک مفصل. علی الخصوص اونهایی که پدرم ازشون بیشتر خوشش می اومد. ولی من به شدت از ازدواج و دچار شدن به سرنوشت مادر و خواهرم وحشت داشتم. ترجیح می دادم بمیرم اما ازدواج کنم. تا اینکه مادر علی زنگ زد.
به خدا توسل کردم و چهل روز روزه نذر کردم. التماس می کردم. خدایا! تو رو به عزیزترین هات قسم. من رو از این شرایط و بدبختی نجات بده. هر خواستگاری که زنگ می زد، مادرم قبول می کرد. زن صاف و ساده ای بود. علی الخصوص که پدرم قصد داشت هر چه زودتر از دست دختر لجباز و سرسختش خلاص بشه.
تا اینکه مادر علی زنگ زد و قرار خواستگاری رو گذاشت.
شب که به پدرم گفت، رنگ صورتش عوض شد.
_طلبه است. چرا باهاشون قرار گذاشتی؟ ترجیح میدم آتیشش بزنم اما به این جماعت ندم.
عین همیشه داد می زد و اینها رو می گفت. مادرم هم بهانه های مختلف می آورد. آخر سر قرار شد بیان که آبرومون نره. اما همون جلسه اول، جواب نه بشنون. ولی به همین راحتی ها نبود. من یه ایده فوق العاده داشتم. نقشه ای که تا شب خواستگاری روش کار کردم. به خودم گفتم. خودشه هانیه. این همون فرصتیه که از خدا خواسته بودی. از دستش نده.
علی، جوان گندم گون، لاغر و بلندقامتی بود. نجابت چهره اش همون روز اول چشمم رو گرفت. کمی دلم براش می سوخت اما قرار بود قربانی نقشه من بشه. یک ساعت و نیم با هم صحبت کردیم. وقتی از اتاق اومدیم بیرون، مادرش با اشتیاق خاصی گفت:
_به به. چه عجب! هر چند انتظار شیرینی بود اما دهن مون رو هم می تونیم شیرین کنیم یا...
مادرم پرید وسط حرفش:
_حاج خانم، چه عجله ایه. اینها جلسه اوله همدیگه رو دیدن. شما اجازه بدید ما با هم یه صحبت کنیم بعد.
_ولی من تصمیمم رو توی همین یه جلسه گرفتم. اگر نظر علی آقا هم مثبت باشه، جواب من مثبته.
این رو که گفتم برق همه رو گرفت. برق شادی خانواده داماد رو. برق تعجب پدر و مادر من رو!
پدرم با چشم های گرد، متعجب و عصبانی زل زده بودتوی چشم های من. و من در حالی که خنده ی پیروزمندانه ای روی لب هام بود بهش نگاه می کردم. می دونستم حاضره هر کاری بکنه ولی دخترش رو به یه طلبه نده.
اون شب تا سر حد مرگ کتک خوردم. بی حال افتاده بودم کف خونه. مادرم سعی می کرد جلوی پدرم رو بگیره اما فایده نداشت. نعره می کشید و من رو می زد. اصلا یادم نمیاد چی می گفت.
چند روز بعد، مادر علی تماس گرفت. اما مادرم به خاطر فشارهای پدرم، دست و پا شکسته بهشون فهموند که جواب ما عوض شده و منفیه. مادر علی هم هر چی اصرار کرد تا علتش رو بفهمه فقط یه جواب بود. شرمنده، نظر دخترم عوض شده.
چند روز بعد دوباره زنگ زد.
_من وقتی جواب رو به پسرم گفتم، ازم خواست علت رو بپرسم و با دخترتون حرف بزنم. علی گفت، دختر شما آدمی نیست که همین طوری روی هوا یه حرفی بزنه و پشیمون بشه. تا با خودش صحبت نکنم و جواب و علت رو از دهن خودش نشنوم فایده نداره.
بالاخره مادرم کم آورد. اون شب با ترس و لرز، همه چیز رو به پدرم گفت. اون هم عین همیشه عصبانی شد.
- بیخود کردن. چه حقی دارن می خوان با خودش حرف بزنن؟ بعد هم بلند داد زد. هانیه، این دفعه که زنگ زدن، خودت میای با زبون خوش و محترمانه جواب رد میدی.
ادب؟ احترام؟ تو از ادب فقط نگران حرف و حدیث مردمی. این رو ته دلم گفتم و از جا بلند شدم. به زحمت دستم رو به دیوار گرفتم و لنگ زنان رفتم توی حال.
_یه شرط دارم! باید بذاری برگردم مدرسه.....
♦️#ادامه_دارد...
✨
🦋✨
✨🦋✨
🦋✨🦋✨
✨🦋✨🦋✨
🦋✨🦋✨🦋✨
#خاطرات
مرتضی وطنخواه از
سردار شهید دکتر مجید بقایی⚘️
◀️ قسمت اول
📝مرتضی وطنخواه از ورزشکاران بنام، مربی فوتبال و مدیر و مربی باشگاه شاهین بهبهان و از دوستان قدیمی سردار شهید مجید بقایی است. روزگاری، مجید در تیم فوتبال شهر بهبهان شاگردش بوده.
⚽️ سالها قبل از انقلاب زمانی که مجید نوجوان بود و در تیم محلی اسکار بازی میکرد، با او آشنا شدم. ما به دنبال شکار بازیکنان نخبه بودیم و به زمینهای خاکی محلات سر می زدیم.
⚽️ روزی در یکی از این زمینها پسر بچهای را دیدم که در عین نوجوانی مثل بزرگها فوتبال بازی میکرد و کلاس فوتبالش با بقیه فرق داشت. او را زیر نظر گرفتم.
⚽️ او بعد از تیم اسکار به تیم هُمای بهبهان رفت و آن جا هم رشد بسیار خوب و چشمگیری داشت. کمتر از یک سال بعد مجید را به باشگاه شاهین دعوت کردم و او هم پذیرفت و تا زمانی که فوتبال را به کلی کنار گذاشت پیش ما بود.
⚽️ من صرفاً مسائل فنی فوتبال را در نظر نداشتم. معیارهای دیگری هم در انتخاب وجود داشت. طبیعتاً فوتبالیستهای خوب و سرآمد، باید از اخلاق و رفتار ویژهای هم برخوردار باشند.
⚽️ من در دوران نوجوانی و جوانی شهید مجید کنار ایشان و شاهد اخلاق حسنه و رفتار شایستهاش بودم و به جرئت میگویم هیچ فوتبالیستی در همهی ابعاد فرد کاملی نیست ولی او از هر نظر کامل بود.
⚽️ بسیار تکلیفپذیر بود. فوتبالیستی تکنیکی و هافبکی خلاق و گلزن بود. بازیکنی بود که هر مربی دوست داشت او را به تیم خودش ببرد.
⚽️ حُسن رفتار و مهربانی او باعث میشد همهی تیم حتی آنهایی که سن و سالشان بالاتر از او بود دورش جمع شوند.
▪️مجید در کسوت یک ورزشکار
⚽️ در مورد مجید بقایی غفلتهای زیادی شده که یکی از آن موارد همان بعد ورزشی اوست. او هنرمندی بود که کلاس فوتبالش در حدود 35 سال پیش خیلی بالا بود به طوری که اگر در هر تیمی بازی میکرد کلاس آن تیم خود به خود بالا میرفت.
⚽️ در مسابقات قهرمانی جوانان استان خوزستان در سال 1357 او یکی از چهار نفری بود که از تیم بهبهان به تیم خوزستان دعوت شد.
⚽️ در همان اردوی مسابقات که چند روزی با هم بودیم، میدیدم مجید و یکی دو نفر دیگر صبحها در آن خلوت مخصوص صبحگاهی بیدار میشوند و نماز میخوانند و با خدا راز و نیاز میکنند. عصرها بعد از این که بازی تمام میشد و قبل از این که برای شام برویم، مجید زودتر از همه میرفت و نمازش را میخواند.
⚽️ او جوان سرزنده و شادابی بود که خیلی خوب با بچهها رفتار میکرد، بچهها هم همیشه دوستش داشتند و دورش جمع بودند. او انسان گوشهگیر و منزویای نبود و از همان اول آثار بزرگی از چهرهاش پیدا بود.
⚽️ معمولاً در مسابقات فوتبال بین بازیکنان درگیریهای لفظی یا فیزیکی پیش میآید، من به یاد ندارم برای مجید این مسئله پیش آمده باشد یا با حریف درگیر شده باشد. تا جایی که یادم میآید مجید از بازی اخراج نشد یا حتی کارت زرد هم نگرفت. به شدت از تصمیمها اطاعت میکرد.
⚽️ من هیچوقت چنین فوتبالیستی ندیدیم که هم در زمین مسابقه و هم در بیرون زمین به حریف احترام بگذارد. اصلاً اخلاق و منشش این اجازه را به او نمیداد که نسبت به حریف یا داور یا حتی تماشاچی کوچکترین بیاحترامی کند. حتی بازیکنان حریف هم او را به خاطر اخلاق خوبش دوست داشتند.
⚽️ خداوند بعضی از انسانها را انتخاب میکند و استعدادهایی را در آنها میگذارد. به نظر من مجید هم از جمله همین انسانها بود که خداوند او را انتخاب کرد و استعدادها و تواناییهای خاصی به او داد تا روزی با بهترین مرگ یعنی شهادت، جواب بدهد.
#ادامه_دارد
---»»♡🌷♡««--
کانال #جبهه_فرهنگی_سرلشکر_بقایی
#شهید_مجید_بقایی🕊
@farmandemajid
✾✾࿐༅🍃♥️🍃༅࿐✾✾
https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
#خاطرات
مرتضی وطنخواه از
سردار شهید دکتر مجید بقایی⚘️
◀️ قسمت دوم
▪️من شاگرد مجید بودم
⚽️ این را هم بگویم که استعداد ورزشی مجید فقط در فوتبال نبود. مجید در بسیاری از زمینهها مثل اخلاق، درس، هنر، ورزش و ... الگو بود.
⚽️ او در پینگپنگ و شنا هم عالی بود. در واقع او از همۀ همسالانش بزرگتر و بهتر بود؛ کسی بود که کمتر میشد نمونهای مثل او را حداقل در بین ورزشکاران پیدا کرد.
⚽️ حقیقتا رفتار و منش مجید با وجود سن کم و جوان بودن او برای ما بسیار عجیب بود و ما دلیل رفتارها و بزرگمنشی او را نمیفهمیدیم، اما روزی که به شهادت رسید متوجه شدیم که آن همه محسنات و فضایل باید با شهادت به پایان میرسید و تکمیل میشد.
⚽️ مجید در خط هافبک تیم ما، فرماندهی تیم را به عهده داشت و در جنگ هم فرمانده بود. ایشان در فوتبال زیر نظر من بود و من فرماندهاش بودم ولی در جبهه من عضو سادهای بودم که او فرماندهی ما را به عهده داشت و من واقعا از ته قلب خوشحال بودم که کسی فرمانده ارشد ماست که روزی بازیکن تیم من بود.
⚽️ واقعا برای من افتخاری است که به عنوان یک بسیجی، شاگرد سردار بقایی بودم. من زمانی شاگرد ایشان بودم و حتى الان هم در کلاس او شاگردی میکنم.
⚽️ واقعیت این است که ایشان یک زمانی به ظاهر شاگرد من بودند ولی من، هم در زمان مربیگریام و هم در زمان جنگ خدمت ایشان شاگردی کردهام. من شاگرد کلاس اخلاق و منش بزرگوارنهاش بودم.
⚽️ هر قهرمانی پهلوان نیست، مجید قهرمانی پهلوان بود. "اشجع الناس من غلب هواء" و مجید بر هوای نفسش غلبه کرده بود.
⚽️ فوتبال یا هر رشته ورزشی، گل زدن، بردن و باختنها هیچکدام مانع نمیشد که مجید به بالاتر فکر نکند. او پلهپله بالا میرفت و حتی کسانی را هم همراه خودش میبرد. او انسان منفعل و ساکنی نبود.
⚽️ سیرهٔ مجید، آموزش و هدایت جوانان بود. مجید در خانوادهای مذهبی به دنیا آمده بود و این راه را از قرآن و نهجالبلاغه گرفته بود. او از مولا علی (ع) رهبر و مقتدای ورزشکاران یاد گرفته بود که در عین جوانی، بزرگ و خردمند باشد.
⚽️ اعتقاد من این است که تربیت کردن جوانانی مثل مجید مشکل است، ولی نشدنی نیست؛ خود شخص باید از کودکی و نوجوانی آن خصوصیات ویژه را داشته باشد و با هدایت مسئولین و خانوادهاش، باید پرورش پیدا کند.
⚽️ الان همه چیز برای ارتقا و پرواز کردن مهیاست و ما میتوانیم با توجه به سیرهٔ مجید و مجیدها جوانانمان را به سمت بالا سوق دهیم. تهاجم فرهنگی برای پیرها و ازکارافتادهها نیست، بلکه برای جوانان است و آنها را هدف اصلی خودش قرار داده؛ باید کاری کنیم. باید جوانترها را واکسینه کنیم.
#ادامه_دارد
@farmandemajid
#خاطرات
مرتضی وطنخواه از
سردار شهید دکتر مجید بقایی⚘️
◀️ قسمت اول
📝مرتضی وطنخواه از ورزشکاران بنام، مربی فوتبال و مدیر و مربی باشگاه شاهین بهبهان و از دوستان قدیمی سردار شهید مجید بقایی است. روزگاری، مجید در تیم فوتبال شهر بهبهان شاگردش بوده.
⚽️ سالها قبل از انقلاب زمانی که مجید نوجوان بود و در تیم محلی اسکار بازی میکرد، با او آشنا شدم. ما به دنبال شکار بازیکنان نخبه بودیم و به زمینهای خاکی محلات سر می زدیم.
⚽️ روزی در یکی از این زمینها پسر بچهای را دیدم که در عین نوجوانی مثل بزرگها فوتبال بازی میکرد و کلاس فوتبالش با بقیه فرق داشت. او را زیر نظر گرفتم.
⚽️ او بعد از تیم اسکار به تیم هُمای بهبهان رفت و آن جا هم رشد بسیار خوب و چشمگیری داشت. کمتر از یک سال بعد مجید را به باشگاه شاهین دعوت کردم و او هم پذیرفت و تا زمانی که فوتبال را به کلی کنار گذاشت پیش ما بود.
⚽️ من صرفاً مسائل فنی فوتبال را در نظر نداشتم. معیارهای دیگری هم در انتخاب وجود داشت. طبیعتاً فوتبالیستهای خوب و سرآمد، باید از اخلاق و رفتار ویژهای هم برخوردار باشند.
⚽️ من در دوران نوجوانی و جوانی شهید مجید کنار ایشان و شاهد اخلاق حسنه و رفتار شایستهاش بودم و به جرئت میگویم هیچ فوتبالیستی در همهی ابعاد فرد کاملی نیست ولی او از هر نظر کامل بود.
⚽️ بسیار تکلیفپذیر بود. فوتبالیستی تکنیکی و هافبکی خلاق و گلزن بود. بازیکنی بود که هر مربی دوست داشت او را به تیم خودش ببرد.
⚽️ حُسن رفتار و مهربانی او باعث میشد همهی تیم حتی آنهایی که سن و سالشان بالاتر از او بود دورش جمع شوند.
▪️مجید در کسوت یک ورزشکار
⚽️ در مورد مجید بقایی غفلتهای زیادی شده که یکی از آن موارد همان بعد ورزشی اوست. او هنرمندی بود که کلاس فوتبالش در حدود 35 سال پیش خیلی بالا بود به طوری که اگر در هر تیمی بازی میکرد کلاس آن تیم خود به خود بالا میرفت.
⚽️ در مسابقات قهرمانی جوانان استان خوزستان در سال 1357 او یکی از چهار نفری بود که از تیم بهبهان به تیم خوزستان دعوت شد.
⚽️ در همان اردوی مسابقات که چند روزی با هم بودیم، میدیدم مجید و یکی دو نفر دیگر صبحها در آن خلوت مخصوص صبحگاهی بیدار میشوند و نماز میخوانند و با خدا راز و نیاز میکنند. عصرها بعد از این که بازی تمام میشد و قبل از این که برای شام برویم، مجید زودتر از همه میرفت و نمازش را میخواند.
⚽️ او جوان سرزنده و شادابی بود که خیلی خوب با بچهها رفتار میکرد، بچهها هم همیشه دوستش داشتند و دورش جمع بودند. او انسان گوشهگیر و منزویای نبود و از همان اول آثار بزرگی از چهرهاش پیدا بود.
⚽️ معمولاً در مسابقات فوتبال بین بازیکنان درگیریهای لفظی یا فیزیکی پیش میآید، من به یاد ندارم برای مجید این مسئله پیش آمده باشد یا با حریف درگیر شده باشد. تا جایی که یادم میآید مجید از بازی اخراج نشد یا حتی کارت زرد هم نگرفت. به شدت از تصمیمها اطاعت میکرد.
⚽️ من هیچوقت چنین فوتبالیستی ندیدیم که هم در زمین مسابقه و هم در بیرون زمین به حریف احترام بگذارد. اصلاً اخلاق و منشش این اجازه را به او نمیداد که نسبت به حریف یا داور یا حتی تماشاچی کوچکترین بیاحترامی کند. حتی بازیکنان حریف هم او را به خاطر اخلاق خوبش دوست داشتند.
⚽️ خداوند بعضی از انسانها را انتخاب میکند و استعدادهایی را در آنها میگذارد. به نظر من مجید هم از جمله همین انسانها بود که خداوند او را انتخاب کرد و استعدادها و تواناییهای خاصی به او داد تا روزی با بهترین مرگ یعنی شهادت، جواب بدهد.
#ادامه_دارد
@farmandemajid
❤️جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی❤️
#خاطرات مرتضی وطنخواه از سردار شهید دکتر مجید بقایی⚘️ ◀️ قسمت اول 📝مرتضی وطنخواه از ورزشکاران بن
#خاطرات
مرتضی وطنخواه از
سردار شهید دکتر مجید بقایی⚘️
◀️ قسمت دوم
▪️من شاگرد مجید بودم
⚽️ این را هم بگویم که استعداد ورزشی مجید فقط در فوتبال نبود. مجید در بسیاری از زمینهها مثل اخلاق، درس، هنر، ورزش و ... الگو بود.
⚽️ او در پینگپنگ و شنا هم عالی بود. در واقع او از همۀ همسالانش بزرگتر و بهتر بود؛ کسی بود که کمتر میشد نمونهای مثل او را حداقل در بین ورزشکاران پیدا کرد.
⚽️ حقیقتا رفتار و منش مجید با وجود سن کم و جوان بودن او برای ما بسیار عجیب بود و ما دلیل رفتارها و بزرگمنشی او را نمیفهمیدیم، اما روزی که به شهادت رسید متوجه شدیم که آن همه محسنات و فضایل باید با شهادت به پایان میرسید و تکمیل میشد.
⚽️ مجید در خط هافبک تیم ما، فرماندهی تیم را به عهده داشت و در جنگ هم فرمانده بود. ایشان در فوتبال زیر نظر من بود و من فرماندهاش بودم ولی در جبهه من عضو سادهای بودم که او فرماندهی ما را به عهده داشت و من واقعا از ته قلب خوشحال بودم که کسی فرمانده ارشد ماست که روزی بازیکن تیم من بود.
⚽️ واقعا برای من افتخاری است که به عنوان یک بسیجی، شاگرد سردار بقایی بودم. من زمانی شاگرد ایشان بودم و حتى الان هم در کلاس او شاگردی میکنم.
⚽️ واقعیت این است که ایشان یک زمانی به ظاهر شاگرد من بودند ولی من، هم در زمان مربیگریام و هم در زمان جنگ خدمت ایشان شاگردی کردهام. من شاگرد کلاس اخلاق و منش بزرگوارنهاش بودم.
⚽️ هر قهرمانی پهلوان نیست، مجید قهرمانی پهلوان بود. "اشجع الناس من غلب هواء" و مجید بر هوای نفسش غلبه کرده بود.
⚽️ فوتبال یا هر رشته ورزشی، گل زدن، بردن و باختنها هیچکدام مانع نمیشد که مجید به بالاتر فکر نکند. او پلهپله بالا میرفت و حتی کسانی را هم همراه خودش میبرد. او انسان منفعل و ساکنی نبود.
⚽️ سیرهٔ مجید، آموزش و هدایت جوانان بود. مجید در خانوادهای مذهبی به دنیا آمده بود و این راه را از قرآن و نهجالبلاغه گرفته بود. او از مولا علی (ع) رهبر و مقتدای ورزشکاران یاد گرفته بود که در عین جوانی، بزرگ و خردمند باشد.
⚽️ اعتقاد من این است که تربیت کردن جوانانی مثل مجید مشکل است، ولی نشدنی نیست؛ خود شخص باید از کودکی و نوجوانی آن خصوصیات ویژه را داشته باشد و با هدایت مسئولین و خانوادهاش، باید پرورش پیدا کند.
⚽️ الان همه چیز برای ارتقا و پرواز کردن مهیاست و ما میتوانیم با توجه به سیرهٔ مجید و مجیدها جوانانمان را به سمت بالا سوق دهیم. تهاجم فرهنگی برای پیرها و ازکارافتادهها نیست، بلکه برای جوانان است و آنها را هدف اصلی خودش قرار داده؛ باید کاری کنیم. باید جوانترها را واکسینه کنیم.
#ادامه_دارد
@farmandemajid