در میان #یادداشتهایی که از خود به یادگار گذاشته این طور نوشته: «اکنون در موقعیتی هستیم که گردانهای خط شکن حضرت علی اصغر(ع) و جناب #سیدالشهدا (ع) آموزش میبینند و ما هم در کنار آنها هستیم. لباس غواصی میپوشند و روزها و شب ها تمرین میکنند. کاش میدانستم کدامیک شهید میشوند تا دستش را بگیرم و از او بخواهم که مرا هم #شفاعت کند» اینها را در حالی مینوشت که خود نیز نمیدانست روزی خود شفیع دوستان و اطرافیان خود خواهد شد.
ابراهیم استاد اخلاق بود. در #مراسمات، دعاهای توسل و کمیل را با نوای ملکوتی سر میداد و کمتر شبی بود که نماز شب وی ترک شود. قبل از عملیاتهای کربلای ۴ و ۵ یکی از مربیان آموزش غواصی گردان حبیب بن مظاهر بود.
به خاطر#تواضع خاصی که داشت به نیروهای گردان خیلی احترام میگذاشت و در تلاش بود تا مراحل آموزش را به خوبی فرا بگیرد. و آخرین شب جمعهی قبل از #عملیاتکربلای ۴ بود که دعای کمیل را در حسینیهی گردان #حضرتولیعصر(عج) برگزار کرد. آهنگ صدایش سوز و گداز خاصی داشت. از کاروان شهیدان میخواند و میگفت: شاید این آخرین دعای کمیل برخیها باشد… وقتی این جملهاش را شنیدم از حسینیه بیرون آمدم و به چادر شهید «اصغر علیپور» رفتم. اکثر دوستان فهمیده بودند که #عملیات نزدیک شده است. حال و هوای ابراهیم، کربلایی شده بود. غرق در افکار خود بود. خلوت گزینی را دوست داشت و در یکی از دست نوشتههایش در #توصیف آن روزها نوشته است: خدایا من از این کاروان شهدا دور افتاده و در این حصار میپوسم. خدایا مرا عاق والدین قرار مده. #مرگ را برایم شیرین و زندگی را برایم تلخ کن.