eitaa logo
❤️جبهه فرهنگی سرلشکر بقایی❤️
398 دنبال‌کننده
11.8هزار عکس
8هزار ویدیو
93 فایل
پیج اینستاگرام سرلشکر شهید دکتر مجید بقایی 👇 https://www.instagram.com/farmandemajid?igsh=MWI5c3pxeGVzd2kyZA== جهت تبادل و ارتباط با خادم کانال @Zsh313 #سردار_سرلشکر_شهید_مجید_بقایی #رفیق_شهیدم
مشاهده در ایتا
دانلود
ali sharafiمطیع امام شهید دقایقی.mp3
زمان: حجم: 2.01M
🎙 داستانک صوتی 🗯 خاطرات 📝 مــــطــــیـــع امـــــام 💢 می گویند هر که را خیلی دوست داشته باشی ناخودآگاه شبیه او میشوی اسماعیل عاشق امام بود آنقدر که در او ذوب شده بود.... 📎ادامه‌داستانک‌درفایل‌صوتی👆 راوی:سردار شهید مدافع حرم حاج شعبان نصیری شـــهـــیــداســـمــاعــیــل‌دقـــایـــقــی @farmandemajid
خاطرات 🖼 سه عکس همیشگی... 🔺یکی از می گوید: در یک زمستان سرد، مدتی در چادر مستقر بودیم و شهید دقایقی ـ فرمانده لشکر بدر ـ با ما بود. شبی یکی از مجاهدان سرما خورده بود و پتو کم بود. او داشت از سرما به خود می لرزید. شهید دقایقی پتوی خود را آورد و روی او کشید و گفت: اینها ودیعه های امام در دست من هستند و من باید از آنها نگهداری کنم. به این جهت، بین مجاهدان عراقی لشکر بدر مرسوم است که هر کدام سه عکس در منزل خود دارند: عکس رحمه الله علیه ، عکس و عکس 📎 بمناسبت سی‌وپنجمین سالگرد ارتحال امام خمینی @farmandemajid
خاطرات 🔖 مثل پدر 🔺برای سرکشی رفته بود خط. من هم در سنگر فرماندهی کنار بی‌سیم منتظرش نشسته بودم. عملیات کربلای ۲ تازه تمام شده بود و ما حدود دو شبانه روز بود که اصلاً نخوابیده بودیم. شب از نیمه گذشته بود که با سر و روی خاکی و با حال زار و خسته وارد سنگر شد. آمد کنارم نشست. از من یک لیوان چای خواست. برای اویی که خواب نداشت تنها چیزی که می‌شد خستگی‌اش را کم کند همین بود. لیوان چای را دستش دادم. کنارش نشستم. هنوز یک جرعه ننوشیده بود که دوباره از جا بلند شد و به طرف یکی از رزمنده‌ها رفت. نگاهم دوخته شده بود به حرکاتش. پتوی زیر سر او را که نامرتب شده بود درست کرد و پتوی دیگری رویش انداخت. بعد نشست و با خیال راحت چایش را نوشید. مثل پدر هوای همه را داشت هنوز با نگاهش داشت رزمنده‌های خواب را می‌پایید. 🎤راوی: اسماعیل محمدی @farmandemajid
11.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 خصوصیات رفتاری و اخلاقی 💢 تمام جهیزیه اسماعیل یک سوم یک وانت هم نشد... 📎 اسماعیل دنیا رو به بازیچه گرفته بود https://eitaa.com/joinchat/2782331172C961681c03d
📣 همراهان گرامی ان شاالله سحر امشب با خاطره ای از سردار شهید اســـــماعیل دقــــایقی فرمانده لشکر ۹ بدر با عنوان همراه ما باشید. 🆔 @farmandemajid
خاطرات ⏰ به وقت سحر ♨️ این داستان؛ ۳۰ متري دشمن در آغاز عمليات گسترده كربلاى 5 دو مأموريت عملياتى به تيپ بدر سپرده شد ؛ يكى در منطقه «موسيان» و ديگرى در «هورالهويزه». آقا اسماعيل پى‏گيرى كارها و گره‏گشايى امور بين اين دو منطقه در آمد و رفت بود. روزى در منطقه «موسيان» ، به همراه بچه‏هاى اطلاعات - عمليات تا 30 مترى دشمن نزديك شد. افزون بر اين ، در يكى از ارتفاعات كه نيروهاى خودى (ارتش) و دشمن مستقر بودند ، سردار بر اين تصميم شد كه تا 30 مترى نيروهاى عراقى‏ها جهت شناسايى هر چه دقيق‏تر و بهتر برود. او شجاعت چنين تصميمي را عملى نمود و اين نبود مگر دليرى حيرت‏آورش و تأكيد فراوانش بر بدست آوردن اطلاعات دقيق و سنجيده: مرد جنگ و حذر از عده دشمن هيهات نشمرد مرد به ميدان عدد اعدا را پنجه بر پنجه توفان زد و دل بر دريا آن كه جز قطره نپنداشت دلش دريا را راوى: ابومحمد الطيب 🆔 @farmandemajid
2.03M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
خاطرات 🖼 سه عکس همیشگی... 🔺یکی از مجاهدان عراقی می گوید: در یک زمستان سرد، مدتی در چادر مستقر بودیم و شهید دقایقی ـ فرمانده لشکر بدر ـ با ما بود. شبی یکی از مجاهدان سرما خورده بود و پتو کم بود. او داشت از سرما به خود می لرزید. شهید دقایقی پتوی خود را آورد و روی او کشید و گفت: اینها ودیعه های امام در دست من هستند و من باید از آنها نگهداری کنم. به این جهت، بین مجاهدان عراقی لشکر بدر مرسوم است که هر کدام سه عکس در منزل خود دارند: عکس رحمه الله علیه ، عکس شهید صدر و عکس 🍀🍀🍀🍀 @farmandemajid
11.44M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📽 خصوصیات رفتاری و اخلاقی 💢 تمام جهیزیه اسماعیل یک سوم یک وانت هم نشد... 📎 اسماعیل دنیا رو به بازیچه گرفته بود 🆔 @farmandemajid
خاطرات ♨️ این داستان؛ عاشوراي ۴ بچه‏ ها شبانه روز كار مي ‏كردند. تا مقدمات تحقق يك عمليات دشمن‏شكن را فراهم آورند. آنان در تكميل و پشتيباني گردان‏ها سعي بسيار نمودند و مشتاقانه در انتظار وقت كارزار سر از پا نمي‏شناختند. امّا اين اشتياق بدون ساز و كار كافي ميسر نبود و بايد از اين نظر به چاره‏جويي بيش‏تر مي‏پرداختند. در همان روزهايي كه هنوز 50% اين ساز و كار آماده نشده بود و كمبود موتور قايق كاملاً محسوس بود ، آقا اسماعيل براي شركت در جلسه‏اى راهي «دوكوهه» شد. هنگام برگشت ، نظر برادر محسن رضايي - فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلمي - را چنين بيان نمود: «به علت سكونى كه بر جبهه‏ها حكم‏فرما شده ، هر چه زودتر و پيش از موعد مقرر - عمليات كنيد.» در حالي كه هنوز واحد دريايي مشغول نصب موتور روي قايق‏ها بود ، سردار دستور شروع عمليات را صادر كرد و گفت: «ما به خدا توكل داريم و عمليات را آغاز مي‏كنيم.» اين اقدام زودهنگام به خاطر انجام تكاليف و اطاعت از فرماندهي بود و بر مبناي همين اخلاص و توكل ، آن يورش دليرانه (عمليات عاشوراي 4) در هورالهويزه به گونه‏اي دقيق و سريع انجام پذيرفت: و بايد رفت و بايد پيش روى خويش پرپر شد و بايد شب‏نشين كوچه‏هاى بدر و خيبر شد خدايا مركبى سرمست و خونين بال مي ‏خواهم خدايا دست و پايم سنگ شد يك بال مي‏خواهم راوى: ابومحمد الطيب @farmandemajid
خاطرات ♨️ این داستان؛ فــرشته نجـات در شب عمليات كربلاي 2، آقا اسماعيل از طريق بي سيم📞 جوياي اوضاع و احوال ما شد. در پاسخ گفتيم كه : «فعلاً به ده تا بيست نفر نيرو نياز داريم.» با شنيدن اين جمله و احساس نياز ما به نيروي كمكي ، گفت: «اگر ده دقيقه صبر كنيد ، نيروي كمكي مي آوريم.» هنوز بيش از ده دقيقه از زمان آن مكالمه نگذاشته بود كه ديديم آقا اسماعيل همراه با دو نفر – چون فرشته نجات- سر رسيدند. پرسيديم كه «نيروي كمكي كو؟» گفت: «من و همين دو نفر، تا شهيد نشويم از اين منطقه بيرون نمی رويم تا پاي شهادت ايستاده ايم» با ديدن سردار و شنيدين عبارات دليرانه و نيز مشاهده غيرت و صلابتش نيازمان به نيرو برطرف شد ، چرا كه احساس كرديم لشكري به ياري ما آمده است. آري او بود كه روح مقاومت دلاوري را پيش از پيش در كالبد خسته ما دميد. يك نفس در من دميدي ناي جان آتش گرفت هستي ام تا بند بند استخوان آتش گرفت يك نفس خورشيد چشمت شعله بر آفاق بست نبض دريا شعله ور شد ، آسمان آتش گرفت راوي: هم رزم شهید @farmandemajid
خاطرات 🖼 سه عکس همیشگی... 🔺یکی از مجاهدان عراقی می گوید: در یک زمستان سرد، مدتی در چادر مستقر بودیم و شهید دقایقی ـ فرمانده لشکر بدر ـ با ما بود. شبی یکی از مجاهدان سرما خورده بود و پتو کم بود. او داشت از سرما به خود می لرزید. شهید دقایقی پتوی خود را آورد و روی او کشید و گفت: اینها ودیعه های امام در دست من هستند و من باید از آنها نگهداری کنم. به این جهت، بین مجاهدان عراقی لشکر بدر مرسوم است که هر کدام سه عکس در منزل خود دارند: عکس امام خمینی رحمه الله علیه ، عکس شهید صدر و عکس شهید دقایقی @farmandemajid
خاطرات 🔖 مثل پدر 🔺برای سرکشی رفته بود خط. من هم در سنگر فرماندهی کنار بی‌سیم منتظرش نشسته بودم. عملیات کربلای ۲ تازه تمام شده بود و ما حدود دو شبانه روز بود که اصلاً نخوابیده بودیم. شب از نیمه گذشته بود که با سر و روی خاکی و با حال زار و خسته وارد سنگر شد. آمد کنارم نشست. از من یک لیوان چای خواست. برای اویی که خواب نداشت تنها چیزی که می‌شد خستگی‌اش را کم کند همین بود. لیوان چای را دستش دادم. کنارش نشستم. هنوز یک جرعه ننوشیده بود که دوباره از جا بلند شد و به طرف یکی از رزمنده‌های مجاهد عراقی رفت. نگاهم دوخته شده بود به حرکاتش. پتوی زیر سر او را که نامرتب شده بود درست کرد و پتوی دیگری رویش انداخت. بعد نشست و با خیال راحت چایش را نوشید. مثل پدر هوای همه را داشت هنوز با نگاهش داشت رزمنده‌های خواب را می‌پایید. 🎤راوی: اسماعیل محمدی @farmandemajid