💠#داستان
👈#با امام زمانت حرف_بزن
ازمرحوم آیت ﺍﻟﻠﻪ بهجت (رحمه الله) سوال شد آیا آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف صدای ما را میشنوند؟
فرمود : بين دهان تا #گوش شما کمتر از يک وجب است ،
قبل از اينکه حرف از دهان خودتان به گوش خودتان برسد، به گوش حضرت رسيده است.
او نزديک است، درد و دلها را میشنود . با او حرف بزنید و ارتباط برقرار کنید
🌺🌴🌻🍃🌾🌸🌷🌺
در زمان امام هادی علیه السلام شخصی نامه ای از يکی از شهر های دور نوشت که : آقامن دوراز شما هستم. گاهی حاجت دارم، #مشکل دارم، به هر حال چه کنم؟
حضرت در جواب ايشان نوشتند :
إِنْكَانَتْ لَكَ حَاجَةٌ فَحَرِّكْ شَفَتَيْك ،
لبت را حرکت بده ، حرف بزن بگو ، ما از شما دور نيستيم.
📚بحار الانوار، جلد ۵۳ صفحه ۳۰۶
#جمعه
#امام_زمان
#خواندنی
🔵
#داستان واقعی
تمرین صبر
💠 همسرم آمد. سریع خریدها را گذاشت خانه و رفت که به کارش برسد.
وسایل را که باز کردم سبزیها را دیدم. یک کیلو و نیم نبود از این بستههای کوچک آماده سوپری بود که #مهمانی من را جواب نمیداد. جا خوردم!
بعد با خودم حرف زدم که بیخیال کمتر میذارم سر سفره.
سلفونش را باز کردم بوی سبزی #پلاسیده آمد.
از دستش عصبانی شدم یک لحظه خواستم به شوهرم زنگ بزنم و یک دعوا راه بیاندازم. ولی بیخیال شدم. گفتم شب که آمد یک تذکر درست وحسابی بهش میدم.
بعد با خودم گفتم: خوب شد زنگ نزدم! شب که آمد نرمتر #صحبت میکنم.
رفتم سراغ بقیه کارها و نیم ساعت بعد به این نتیجه رسیدم که اصلا اتفاق #مهمی نیفتاده و ارزش ندارد همسرم را به خاطرش سرزنش کنم. حالا! مگر چه شده؟!
💠 نتیجهی صبرم این شد که دم غروب، به شوهرم آرام گفتم: راستی سبزیها پلاسیده بود، فکرکنم #عجله داشتی حواست نبوده!
همسرم هم در ادامه گفت: آره عزیزم میخواستم از سبزی فروشی بخرم، گفتم تو امروز خیلی کار داری و #خسته میشی، دیگه نخوای سبزی پاک کنی.
آن شب سر سفره، سبزی نگذاشتم و هیچ اتفاق #عجیب و غریبی هم نیفتاد.
اگر اون موقع زنگ میزدم امکان داشت روز قشنگم تبدیل به یک هفته #قهر شود.
💠 مکث کردن و #صبوری را تمرین کنیم.
گاهی زندگی سخت است اما با بیصبری، #سختترش میکنیم.
گاهی آرامش داریم، ولی با دست خودمان ناآرامی را وارد زندگی میکنیم.
#خواندنی
💠#داستان
👈کشته هوس
#مفضل_بن_بشیر می گوید:
✍️«همراه قافله ای به سفر حج می رفتیم .
در راه به قبیله ای از اعراب چادرنشین رسیدیم. ضمن بحث و گفت و گو درباره ی آن قبیله، شخصی گفت: «در این قبیله، زنی است که در زیبایی و جمال ، نظیر ندارد و در معالجه و درمان مارگزیدگی ، مهارتی عجیب دارد.»
🔸ما به فکر افتادیم که آن زن را از نزدیک ببینیم و برای دیدن آن زن زیبا، بهانه ای جز معالجه ی مارگزیدگی، وجود نداشت.
جوانی از همراهان ما که از شنیدن اوصاف آن زن، فریفته ی جمال وی شده بود، تکّه چوبی از روی زمین برداشت و پای خود را با چوب به اندازه ای خراشید که خون آلود شد.
🔹سپس به عنوان درمان زخم مار، به خانه ی آن زن رفتیم و او را از زیبایی، مانند خورشید؛ درخشان دیدیم .
آن جوان، خراش پای خود را نشان داد و گفت: «این اثر نیش ماری است که ساعتی پیش مرا گزیده است و اکنون می خواهم که آن را مداوا کنی.»
🔸زن زیباروی، نگاهی به خراش پای جوان انداخت و پس از معاینه گفت: «این زخم مار نیست ؛ ولی از چیزی که به ادرار مار آلوده بوده ، خراش برداشته و این آلودگی ، بدن را مسموم کرده و علاج پذیر نیست و من این طور تشخیص می دهم که تا چند ساعت دیگر خواهی مُرد.»
🔹جوان هوسران که از دیدن طبیب ماه روی ، خود را باخته و همه چیز را فراموش کرده بود، ناگهان به خود آمد و تازه متوجه شد که در راه یک فکر شیطانی، چگونه جان خویش را در معرض خطر مرگ قرار داده است؛ اما دیگر کار از کار گذشته بود.
🔸سرانجام وقتی خورشید به میان آسمان رسید، جوان بوالهوس بر اثر مسمومیّتی که از ناحیه ی آن چوب آلوده ، پیدا کرده بود، دیده از جهان فروبست و قربانی نقشه هوس آلود خود شد.
#خواندنی
کانال #داستان و #طنز 💕💙💕
#خواندنی #قابل تاءمل :
💬 آیت الله العظمی بهاءالدینی مجتهد و عارف بزرگ و ناشناخته ای در قم بودند؛ راننده مرحوم آیت الله العظمی بهجت نقل کرده بود: گاهی بعد از نمازِ جماعت در مسجد خانم (حضرت فاطمه سلام الله علیها) ایشان به من می فرمودند؛ برو به سمت منزل آقای بهاءالدینی ؛ من اطاعت امر می.کردم.. به سر در خانه که می رسیدیم ایشان پیاده می شدند و در و دیوار خانه را می بوسیدند و.. بر می گشتیم.
تا اینکه راز آن کار خود را بعدها به من فرمودند و حودم از خواص اطراف ایشان هم شنیدم.
مرحوم آیت الله العظمی بهجت رحمت الله علیه درباره عظمت آن مرد بزرگ فرموده بودند: در بزرگی ایشان همین بس که هر وقت حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) به قم مشرف می شوند در خانه آقای بهاءالدینی بیتوته می کنند، [ محل استراحت حضرت صاحب، منزل ایشان است. ]
🚩 اوایل رهبری آیت الله خامنه ای بود که در بندرعباس رزمایش بزرگ دریایی انجام می شود.
فرماندهان با احتیاط رزمایش را مدیریت می کردند تا مبادا آمریکایی ها که در خلیج فارس هستند تعرضی کنند.
🔹 بعد از چند ساعتی حضرت آیت الله خامنه ای به محل رزمایش می روند، فرماندهان از حضور ایشان تعجب می کنند، چون بدون اطلاع قبلی بود.
ایشان می گویند: می خواهم سوار کشتی بشوم و برویم وسط دریا تا از نزدیک شاهد انجام رزمایش باشم.
🔸 همزمان با حضور نظامی پُر هیاهوی آمریکا در خلیج فارس برای اسکورت نفتکشهای کویتی و تهدید علیه ایران، این رزمایش در پهنای خلیج فارس و دریای عمان - از دهانه فاو تا بندر گواتر- برگزار می شد.
⭕️ فرماندهان ارشد نظامی خیلی تلاش کردند تا مانع حضور آقا در محدوده و منطقه خلیج فارس شوند، با وجود تهدیدات بسیار در منطقه رزمايش، آنها برای حفظ جان آقا خیلی واهمه و هراس داشتند؛ حتی با گریه به آقا التماس می کنند
که رهبری از تصمیمشان منصرف شوند،
اما.. آقا قبول نمی کنند.
استدلال آنها این بود که با حضور ناوگان جنگی آمریکا در خلیج فارس و نزدیک بودن به مرزهای آبی ایران، ممکن است جان ایشان در خطر باشد، اما ایشان نمی پذیرند و تأکید می کنند که خودشان باید شخصاً در رزمایش حضور یابند. تلاش های فرماندهان به جایی نمی رسد و با وجود نگرانی های بسیار، ایشان با حضور در عرشه کشتی در رزمایش شرکت می کنند. آیت الله خامنه ای شش ساعت روی عرشهء کشتی ناظر رزمایش بودند.
➰ [ عادت همیشگی رزمندگان و فرماندهان در زمان جنگ این بود که بعد از هر عملیاتی برای دیدن علما و مراجع به قم می آمدند، اما بیشتر از هر کسی با آیت الله بهاءالدینی مأنوس بودند و به دیدار ایشان مشرف می شدند. ]
بعد از انجام رزمایش فرماندهان در برگشت به قم نزد آیت الله بهاءالدینی می روند و داستانِ نگرانی حضور حضرت آقا را با ایشان در میان می گذارند و با وجود همه تهدیدات، حکمت کار آقاخامنه ای را از ایشان جویا می شوند.
✅ نقل است که مرحوم آیت الله بهاءالدینی چهره خودشان را طرف آسمان بلند کردند و فرمودند: همان موقع ملطفت امور شدم، خودم دیدم که وقتی آقای خامنه ای سوار کشتی شدند و بر فراز واقع شد؛ "امام زمان " (ارواحنا له الفداء) با دست های مرتضائی و حیدری شان از نائب خود محافظت می کردند.
🍀💐🌸🌺🇮🇷🌸🌺💐