#مناجات_با_خدا
#دعای_مجیر؛ #ایام_البیض
هرچه عمرم رفت و شد مویم سپید
چشم تو از من به جز غفلت ندید
قصه ی من هم به پایانش رسید
ناامیدم ناامیدم ناامید
آمده عبد فراری سر به زیر
یا مجیر و یا مجیر و یامجیر
گرچه من نان علی را خورده ام
دل به دست او، ولی نسپرده ام
صاحبم را سالها آزرده ام
آخر کارم شده افسرده ام
شرم بر من!توبه کردم دیر دیر
یا مجیر یا مجیر یا مجیر
رفت از یادم که نوبت میرسد
این شلوغیها به غربت میرسد
لحظه مرگم به سرعت میرسد
نوبت آن قبر خلوت میرسد
دوملک هستند آنهم سختگیر
یا مجیر و یامجیر و یا مجیر
دیگر این پرونده پیش قاضی است
حضرت صاحب ز من ناراضی است
مننماز و روزه هایم بازی است
سالها کارم فقط لفاظی ست
تو بزرگی و من آن عبد فقیر
یا مجیر و یا مجیر و یا مجیر
آخر از امروز و فردا کردنم
بوی معصیت گرفته این تنم
دوستی ها میکنم با دشمنم
آنکه عمرش را هدر داده منم
حضرت باران بزن بر این کویر
یامجیر ویا مجیر و یامجیر
غصه دارم غصه های بی حساب
مستحقم تا بسوزم در عذاب
مانده بهر من فقط یک انتخاب
ناله از دل میکشم یا بوتراب
من علی دارم!امامی بی نظیر
یا مجیر و یامجیر و یا مجیر
مستم و هشیار میگویم علی
هرکه گفت از یار میگویم علی
یکصدو ده بار میگویم علی
جای استغفار میگویم علی
او گرسنه نوکرانش سیر سیر
یا مجیر یا مجیر یا مجیر
گرچه ما خاریم گلشن کربلاست
خاک ما گفته ست میهن کربلاست
جنت عشاق اصلا کربلاست
راه آدم گشتن من کربلاست
کربلا راهم بده ای دلپذیر
یا مجیر و یا مجیر و یامجیر
در شلوغی های آن گودال تنگ
گیسویی از پشت سر میخورد چنگ
نیزه بود و تیغ بود و چوب و سنگ
پیش زینب خورد طبل ختم جنگ
ماند بی سر پیکری بین حصیر
یا مجیر و یا مجیر و یامجیر
✍ #سیدپوریا_هاشمی
📚مفاتیح الجنان :
هر كه دعای مجیر را در «ایام البیض» (روزهاى سیزدهم و چهارهم و پانزدهم ماه رمضان) بخواند گناهش آمرزیده مىشود،هرچند به عدد دانه هاى باران و برگهاى درختان و ریگهاى بیابان باشد. و خواندن آن براى شفاى بیمار و اداى دین و بی نیازى و توانگرى و رفع غم و اندوه سودمند است.
#شب_جمعه
#مناجات_با_خدا
#مناجات_و_روضه
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#گریز_به_کربلا
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم
و لاحَوْلَ وَلا قُوَّةَ إِلاّ بِالله العَلي العَظيمِ
حسبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَكِيلُ نِعْمَ الْمَوْلَى وَنِعْمَ النَّصِیرُ
أَسْتَغْفِرُ اللّٰه الَّذِي لَاإِلٰهَ إِلّا هُوَ
الْحَيُّ الْقَيُّوْمُ
الرَّحْمنُ الرَّحِيمُ
ذُوالجَلالِ وَ الاِکرَام
بَدِيعُ السَّماواتِ وَالْأَرْضِ
مِنْ جَمِيعِ ظُلْمِي وَجُرْمِي
وَ إِسْرافِي عَلَىٰ نَفْسِي وَأَتُوبُ إِلَيْهِ
تو هم خوب میدونی
دیگه این استغفار
شده لقلقه ی زبانمون
يَا دَائِمَ الْفَضْلِ عَلَى الْبَرِيَّةِ
يَا بَاسِطَ الْيَدَيْنِ بِالْعَطِيَّةِ
يَا صَاحِبَ الْمَوَاهِبِ السَّنِيَّةِ
صلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ خَيْرِ الْوَرَىٰ سَجِيَّةً
وَ اغْفِرْ لَنَا يَا ذَا الْعُلَىٰ فِي هَذِهِ الْعَشِيَّة
باران رحمت الهی ، به ما نازل شده
هنگام وزیدن باد سحرگاهیه
همه ی علائمِ استجابت دعا
شب جمعه است
شب زیارتی ابی عبدالله
▪️بی سبب نیست شب جمعه شب رحمت شد
▪️مادری گفت حسین جان ، همه را بخشیدی
بِالحُسَین الهی العفو
▪️میشود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر
امام صادق علیه السلام فرمود
تعداد اونایی که به خاطر گناهانشون می میرند ، از اونایی که به اَجَل معقولی و حتمی می میرند ، به مراتب بیشتره
▪️میشود هر روز جرم و اشتباهم بیشتر
▪️هست اما بخشش تو از گناهم بیشتر
▪️بس که تن دادم به عصیان و خطا این روزها
▪️دور شد از خانهات اینگونه راهم بیشتر
▪️احتیاجی نیست در آتش بسوزانی مرا
▪️میکِشَد آتش مرا ، این سوز و آهم بیشتر
▪️معصیت می آورم، آب و غذایم میدهی
خدا رحمت کنه آیت الله العظمی بهجت رو
می فرمود
اینقدر نافرمانیش رو میکنیم و در عوض اینقدر به ما احسان می کنه
اگه بندگیش رو کنی چه میکنه با بنده اش
▪️معصیت می آورم، آب و غذایم میدهی
▪️میچکد خجلت از این طرزِ نگاهم بیشتر
▪️کوله بارم از گناهم پر شد، اما آمدم
بابا یه مسافری که بارش سنگینه
میگند وقتی باهاش برخورد کردی ،
اول بارش رو سبک کن
نیمه شب بازم من بار آوردم در خونه ات
مگه نفرمودی
پیغمبر من
يَضَعُ عَنْهُمْ إِصْرَهُمْ
این رحمتٌ لِلعٰالَمین ، بار ما رو سبک می کنه
نیمه شب
بار گناهانت رو آوردی
حضرت سبک کنه
▪️کوله بارم از گناهم پر شد، اما آمدم
▪️باز هم این بار ، از تو عذرخواهم بیشتر
▪️زیر بار معصیت بالم به هم پیچیده بود
▪️یک نگاه فاطمه شد تکیه گاهم بیشتر
▪️دارم از زهرا ز دست خود خجالت میکشم
▪️شرمسار از روی تو ،رویِ سیاهم بیشتر
▪️چند وقتی میشود آواره بودم...
از کِی
از ماه صفر
▪️چند وقتی میشود آواره بودم، باز هم
▪️چادری خاکی مرا داده پناهم بیشتر
کدوم چادر
همونی که تا سلمان نگاهش افتاد ، گریه کرد
گفت ، دختر پادشاهان قیصر روم ، چجوری لباس می پوشیدند...
دختر پیغمبر اکرم ، عجب چادری داره که فقط دوازده وصله داشت...
همین چادری که امیرالمومنین گذاشت نزد زِید یهودی
به عنوان رهن و گِرو
گذاشت نزد زِید
مقداری ازش جُو گرفت
بیاره خونه، خانمش نان درست کنه
شب که شد دید در می زنند
اومد دید زِید با هشتاد یهودی اومده در خونه ی علی
با نور چادر فاطمه ، هشتاد یهودی مسلمان شدند
اون وقت این چادر میدونی این روزا چه بلایی سرش اومد....
▪️آسیابت یک طرف افتاده بستر یک طرف
▪️چادر تو یک طرف افتاده معجر یک طرف
مادر...
▪️هر چه این جا هست چشمان ما را خون کرده است
▪️رنگ این دیوار خانه یک طرف، در یک طرف
ها
زبانِ حال زینب کبراست
▪️گاه دل خون توایم و گاه دل خون پدر
▪️«وای بابا» یک طرف«ای وای مادر» یک طرف
مادر ...
این روزا رفت و آمد بابا رو من رصد می کنم
▪️از کنار تو که می آید به خانه ناگهان
▪️بر سر زانو می افتد مرد خیبر یک طرف
حالا ببین چجوری داره با مادر درد دل میکنه
▪️من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم...
دیگه روزاییِ که داره وصیت هاش رو میکنه
▪️من چگونه پیرهن کهنه تن یارم کنم
▪️غُصه ی تو یک طرف داغِ برادر یک طرف
ساکتی ها....
▪️مثل آن روزی که افتادی ، می افتد بر زمین...
رفت کربلا
▪️مثل آن روزی که افتادی ، می افتد بر زمین
▪️پیکر من یک طرف، او یک طرف، سر یک طرف
مادر...
▪️من دو بوسه می زنم،جای تو و جای خودم۲
▪️زیر گردن یک طرف، رگهای حنجر یک طرف
حسین....
▪️وای از آن لحظه که باید بنگرم
▪️سر ز روی نیزه افتاده ، پیکر یک طرف
بدا به حال اونایی که حُرمت روضه رو نگه ندارند
خودت ضرر کردی
الآن مادرش داره می بینه مجالس ما رو
هیشکی هم نبینه
ارباب ما داره از یمین عرش به ما نظر می کنه
این یه بیت هم مالِ خود ابی عبدالله
▪️وای از آن لحظه که می ریزند بین خیمه ها
▪️گوشواره یک طرف، خلخال و معجر یک طرف
حسین.....