eitaa logo
کانال عصر فروی
2.2هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
4.6هزار ویدیو
34 فایل
شعبه کانال『عصر فَروی』در پیام رسان "ایتا" 🔰این کانال جهت اطلاع رسانی مراسم ها، مناسبت ها و اخبار شهر فرخی و شهرستان خور و بیابانک تأسیس شده است؛ جهت تبلیغ: @ASRFARVI تبلیغات در عصر فروی 👇🏻👇🏻 🆔 @AD_ASRFARVI
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از £h$$@n
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥زائران در صورت نیاز درمانی در عراق با کدام شماره‌ها تماس بگیرند؟ 📢با ارسال این پست و لینک زیر سواد سلامت را افزایش دهید. ┈••••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ سفیران سلامت شهر فرخی 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 https://eitaa.com/davtalabvsafirsalamatfarokhi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اندازه ی یک سوزن هم از این دنیا نمیتونی با خودت ببری - - @Farvi_1401
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صفحه هفتاد و نه قرآن کریم، سوره نساء ⚜️ @farvi_1401 ⚜️
27.19M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لاتِ این روزگار بود روضه خوان گفت: «معجر زینب» یاد مظلومی حجاب افتاد ‌ ⚜️ @farvi_1401 ⚜️
⚜️ @farvi_1401 ⚜️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اینقدر این کلیپ زیباست که آدم دوست داره چند بار بشنود👌👌👌👌👌 ⚜️ @farvi_1401 ⚜️
هدایت شده از £h$$@n
📢با ارسال این پست و لینک زیر سواد سلامت را افزایش دهید. ┈••••✾•🌿🌺🌿•✾••┈ سفیران سلامت شهر فرخی 🌴🌴🌴🌴🌴🌴 https://eitaa.com/davtalabvsafirsalamatfarokhi
مجلس سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) "نوبت صبح" در شبستان مرحوم خادمی شهر فرخی در حال برگزاریست... 🏴روز هجدهم صفر المظفر🏴 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/700514540C0e71276c09
♦️مراسم غبارروبی و عطر افشانی مزار شهدای گمنام شهر فرخی 🔸بمناسبت هفته دولت ✅ زمان : جمعه مورخ 1403/06/02 ساعت 11:30 ✅مکان : گلزار شهدای گمنام 🔸روابط عمومی شهرداری و شورای اسلامی شهر فرخی🔸 ⚜️ @farvi_1401 ⚜️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ماشینم رو فروختم تا خرج زائرها کنم.... 🔹کجای‌ دنیا‌ چنین‌ عاشقانی‌ وجود‌ داره؟ ⚜️ @farvi_1401 ⚜️
💔 پیشگویی عجیب فرزند علی، همنام علی، همگام و همراه علی(ع) تاریخ ولادت:۱۳رجب ۱۳۱۸ تاریخ‌ شهادت: ۱۹رمضان۱۳۵۷ شهید اندرزگو پیشگویی عجیبی داشت. در سال ۱۳۵۶ به همسرش می گوید: روزی انقلاب اسلامی پیروز میشود و پس از مدتی یک آقایی به نام سیدعلی مسئول امور کشور میشود. او پرچم نهضت را به امام عصر عجل الله می رساند... همسرش گفت: آن سیدعلی خود شما هستید؟ گفت: من پیروزی انقلاب را نمی‌بینم... 📚 کتاب چریک تنها #شهید_سیدعلی_اندرزگو سالروز شهادت ⚜️ @farvi_1401 ⚜️
❇️ شفا یافتن چشم نابینا به علت مداومت بر زیارت عاشورا ☑️ آیت اللّه شبیری زنجانی، از مراجع تقلید می‌گوید: ▫️ یکی از چشم‌های فرزند آقای حاج سید محمد بجنوردی بر اثر عارضه‌ای نابینا شده بود و به نظر پزشکان، حتی پزشکان خارج از کشور، به علت رشد آن عارضه، چشم دیگرش نیز نابینا می‌شد. ✨ ولی آن شخص شفا یافت؛ یکی از بستگان وی، سیدالشهداء را در عالم رؤیا دید که به او فرمود: 🔸 «ما به جهت اینکه او به زیارت عاشورا مداومت داشت، سلامتی چشم دیگرش را از خدا گرفتیم." 🏷 علیه السلام ⚜️ @farvi_1401 ⚜️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 «بهترین جای دنیا» 🥀 استاد 🍃 یک‌ جامعه آماری معرفی کن که اینطور باهم یک‌دل باشن... ⚜️ @farvi_1401 ⚜️
⚜️ @farvi_1401 ⚜️
☑️ تشرف جناب جعفر نعلبند اصفهانى در راه زیارت کربلا و به همراه طی الارض و دیدن صورت برزخی مردم (قسمت اول) ✅ آقاى حاج ميرزا محمد على گلستانه اصفهانى (ره) فرمودند: عموى من، آقا سيد محمد على (ره) براى من نقل كردند: ▫️ در زمـان مـا در اصـفهان شخصى به نام جعفر كه شغلش نعلبندى بود، بعضى حرفها را مى زد كه مـوجـب طـعـن و رد مـردم شـده بـود، مـثـل آن كه مى‌گفت: 🔸 با طى الارض به كربلا رفته ام. ▫️ يا مى‌گفت: 🔸 مردم را به صورتهاى مختلف ديده‌ام. ▫️ و يا 🔸 خدمت حضرت صاحب الامر (ع) رسيده ام. ▫️ او هم به خاطر حرفهاى مردم، آن صحبتها را ترك نمود. تـا آن كه روزى براى زيارت مقبره متبركه تخت فولاد مى رفتم. در بين راه ديدم جعفر نعلبند هم به آن طرف مى رود. نزديك او رفتم و گفتم: 🔹 ميل دارى در راه با هم باشيم؟ ▫️گفت: 🔸 اشكالى ندارد، با هم گفتگو مى كنيم و خستگى راه را هم نمى فهميم. ▫️ قدرى با هم گفتگو كرديم، تا آن كه پرسيدم: 🔹 اين صحبتهايى كه مردم از تو نقل مى كنند، چيست؟ آيا صحت دارد يا نه؟ ▫️ گفت: 🔸 آقا از اين مطلب بگذريد. ▫️ اصرار كردم و گفتم: 🔹 من كه بى غرضم، مانعى ندارد بگويى. ▫️ گـفـت: 🔸 آقـا، مـن بيست و پنج بار، از پول كسب خود، به كربلا مشرف شدم و در همه سفرها، براى زيارتى عرفه مى‌رفتم. در سفر بيست و پنجم بين راه، شخصى يزدى با من رفيق شد. چند منزل كه بـا هـم رفـتـيم، مريض شد و كم كم مرض او شدت كرد، تا به منزلى كه ترسناك بود، رسيديم و به خاطر ترسناك بودن آن قسمت، قافله را دو روز در كاروانسرا نگه داشتند، تا آن كه قافله‌هاى ديگر برسند و جمعيت زيادتر شود. از طرفى حال زائر يزدى هم خيلى سخت شد و مشرف به موت گرديد. روز سوم كه قافله خواست حركت كند، من راجع به او متحير ماندم كه چطور او را با اين حال تنها بـگذارم و نزد خداى تعالى مسئول شوم؟ از طرفى چطور اين جا بمانم و از زيارت عرفه كه بيست و چهار سال براى درك آن، جديت داشته ام، محروم شوم؟ بالاخره بعد از فكر بسيار، بنايم بر رفتن شد، لذا هنگام حركت قافله، پيش او رفتم و گفتم: 🔹 من مى‌روم و دعا مى‌كنم كه خداوند تو را هم شفا مرحمت فرمايد. ▪️اين مطلب را كه شنيد، اشكش سرازير شد و گفت: 🔸 من يک ساعت ديگر مى‌ميرم، صبر كن، وقتى از دنـيا رفتم، خورجين و اسباب و الاغ من مال تو باشد، فقط مرا با اين الاغ به كرمانشاه و از آن جا هم هر طورى كه راحت باشد، به كربلا برسان. ▪️ وقتى اين حرف را زد و گريه او را ديدم، دلم به حالش سوخت و همان جا ماندم. قافله رفت و مدت زمانى كه گذشت، آن زائر يزدى از دنيا رفت. من هم او را بر الاغ بسته و حركت كردم. وقتى از كاروانسرا بيرون آمدم، ديدم از قافله هيچ اثرى نيست، جز آن كه گرد و غبار آنها از دور ديده مى شد. تـا يک فـرسخ راه رفتم، اما جنازه را هر طور بر الاغ مى‌بستم، همين كه مقدارى راه مى‌رفتم، مى‌افتاد و هيچ قرار نمى‌گرفت. با همه اينها به خاطر تنهايى، ترس بر من غلبه كرد. بالاخره ديدم، نمى‌توانم او را ببرم، حالم خيلى پريشان شد. همان جا ايستادم و به جانب حضرت سيدالشهداء (ع) توجه نمودم و با چشم گريان عرض كردم: 🔹 آقا من با اين زائر شما چه كنم؟ اگر او را در اين بيابان رها كنم، نزد خدا و شما مسئول هستم. اگر هم بخواهم او را بياورم، توانايى ندارم. ▪️ نـاگهان ديدم، چهار نفر سوار پيدا شدند و آن سوارى كه بزرگ آنها بود، فرمود: 🔶 جعفر با زائر ما چه مى كنى؟ ▪️ عرض كردم: 🔷 آقا چه كنم، در كار او مانده ام! ▪️ آن سه نفر ديگر پياده شدند. يك نفر آنها نيزه اى در دست داشت كه آن را در گودال آبى كه خشك شده بود فرو برد، آب جوشش كرد و گودال پر شد. آن ميت را غسل دادند. بزرگ آنان جلو ايستاد و با هم نماز ميت را خوانديم و بعد هم او را محكم بر الاغ بستند و ناپديد شدند. مـن هم براه افتادم. ناگاه ديدم، از قافله اى كه پيش از ما حركت كرده بود، گذشتم و جلو افتادم. كـمـى گـذشت، ديدم به قافله اى كه پيش از آن قافله حركت كرده بود، رسيدم. و بعد هم طولى نكشيد كه ديدم به پل نزديك كربلا رسيده ام. در تعجب و حيرت بودم كه اين چه جريان و حكايتى است! ميت را بردم و در وادى ايمن دفن كردم. قـافله ما تقريبا بعد از بيست روز رسيد. هر كدام از اهل قافله مى پرسيد: 🔹 تو كى و چگونه آمدى! ▪️ من قضيه را براى بعضى به اجمال و براى بعضى مشروحا مى گفتم و آنها هم تعجب مى كردند. تا آن كه روز عرفه شد و به حرم مطهر مشرف شدم، ولى با كمال تعجب ديدم كه مردم را به صورت حيوانات مختلف مى بينم، از قبيل: 🐺 گرگ، 🐖 خوك، 🐒 ميمون و غيره 🐑 🦗 🦍 🐕 🐀 🦎 🦦 🐃 🐓 🕷 🐁 🐌 🐄 🦀 🦛 🐍 🦨 🐜 🐗 🦂 🦧 🦓 🐊 🦞 و جمعى را هم به صورت انسان مى ديدم! (ادامه دارد ...) 🏷 عجل الله تعالی فرجه ⚜️ @farvi_1401 ⚜️