eitaa logo
کانال عصر فروی
2.2هزار دنبال‌کننده
20.1هزار عکس
4.6هزار ویدیو
34 فایل
شعبه کانال『عصر فَروی』در پیام رسان "ایتا" 🔰این کانال جهت اطلاع رسانی مراسم ها و مناسبت ها و اخبار شهر فرخی و شهرستان خور و بیابانک تأسیس شده است؛ جهت تبلیغ: @ASRFARVI تبلیغات در عصر فروی 👇🏻👇🏻 🆔 @AD_ASRFARVI
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 🔆ابو طیّار 💥ابوطیّار یکی از بازرگانان کوفه بود و بر اثر پیشامدهای ناگوار، موجودی خود را از دست داد. او در مدینه خدمت امام صادق علیه‌السلام رسید و از ورشکست شدن و فشار زندگی مادّی شکایت کرد. 💥امام فرمود: «آیا در بازار دکّانی داری؟» عرض کرد: «آری ولی مدّتی است چون جنسی ندارم، آن را تعطیل کرده‌ام.» 💥امام علیه‌السلام فرمود: «چون به کوفه بازگشتی، دکّانت را باز کن و نظافت کن و درب دکّان بنشین؛ موقعی که خواستی به بازار بروی، دو رکعت نماز بخوان و پس از آن بگو: بار خدایا! من به تو تکیه کرده‌ام و تمنّای روزی و گشایش زندگی را دارم و کسی جز تو قادر به این درخواست من نیست.» 💥ابو طیّار به دستور امام عمل کرد و بدون سرمایه در دکان نشست؛ ساعتی نگذشت که پارچه‌فروشی نزد او آمد و درخواست کرد نصف دکّان را کرایه کند؛ او هم موافقت کرد. 💥ابو طیار به پارچه‌فروش گفت: «مقداری از پارچه‌ها را در اختیار من بگذار تا بفروشم و نصف سودش (به‌عنوان حق‌العمل) مال من و بقیه برای شما باشد.» او قبول کرد؛ اتفاقاً هوا سرد شد و مشتریان برای خرید به بازار هجوم آوردند و تا غروب جنس فروخته شد. 💥ابوطیّار به حق‌العمل‌کاری خود ادامه داد تا کم‌کم وضع مادی‌اش خوب شد و مرکب سواری تهیه کرد و غلام و کنیز خرید و خانه ساخت. 📚(حکایت‌های پندآموز، ص 117 -بحارالانوار، ج 11، ص 2) @farvi_1401
☀️♨️☀️♨️☀️♨️☀️♨️☀️ 🔆مورچه ✨شخصی در ایام جوانی، در زورخانه‌ای در بازار دولاب تهران ضرب می‌زد و شعر می‌خواند. در ایام پیری به مداحی روی آورد و چون سواد حسابی نداشت، روضه‌ها را از مداحان دیگر یاد می‌گرفت و می‌خواند، اما تا می‌توانست مصائب را رقّت انگیز تر و شدیدتر می‌خواند تا گریه بیشتری از مردم بگیرد. ✨من –عارف بالله حاج اسماعیل دولابی- از این کار ناراحت بودم و چند بار خواستم او را تذکّر بدهم، نشد. در حالت کشف دیدم که تمام صورتش حتی مژه‌های چشم‌هایش پر از مورچه‌های سفیدی است که صورتش را می‌خورند و او دائم با ناخن‌هایش آن‌ها را از صورت خود می‌کَند و به زمین می‌ریزد و بلافاصله مورچه‌های جدیدی به‌جای آن‌ها ظاهر می‌شوند. 📚(مصباح الهُدی، ص 311) ⚜️ @farvi_1401 ⚜️
🔆سفارش دلسوزانه پدر دانايى به فرزند خويش وصيت كرد و گفت : من , پير و فرسوده شده ام , دير يا زود مى ميرم . پس از مـن , تـو بـايـد زمـام كـار خانواده رادردست بگيرى . بعد از من ممكن است خانه را بفروشى , ولى چـون سـردر خـانه با ساختمان اصلى آن متناسب نيست , قبل از عرضه وفروش , آن را از نو بساز تا بهتر بتوانى بفروشى . چـندى بعد پدر مرد. پسر وقتى كه قصد فروش خانه را كرد بنا به توصيه پدر, به نوسازى سردر بنا پـرداخت . خرج و زحمت آن كار ومقايسه جزء ناچيز ساختمان با مجموعه بناى آن , موجب گرديد كه بهاى حقيقى و رنج سازندگى را درك كند و در حفظ و حراست آن خانه بكوشد, براى همين از فروش خانه منصرف شد و به فلسفه سفارش پدر پى برد. 📚مجله خواندنيها, ش 53, ص 23. 🔰 عضو کانال در ایتا شوید.👇 ✿ @Farvi_1401 🇮🇷 عصـر فــــروی ✿ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/700514540C0e71276c09
🔆رقابت جاهلان پس از گذشت دهها سال از عصر جاهليت ، زمانى كوفه دچار قحطى گرديد و مردم به مضيقه افتادند. يكى از روزها (غالب ) پدر فرزدق شاعر كه رئيس ‍ قبيله بنى تميم بود براى غذاى خانواده خود شترى كشت و طعام زيادى تهيه كرد، چند ظرف غذا براى افراد قبيله خود فرستاد و يك ظرف هم براى سحيم بن وثيل رئيس قبيله بنى رياح . سحيم از عمل غالب ، سخت خشمگين شد و آنرا هتك خود پنداشت بهمين جهت ظرف غذا را بزمين ريخت و آورنده غذا را كتك زد و گفت من نيازى بطعام غالب ندارم و اكنون كه او شترى كشته من نيز چنين ميكنم و شترى كشت . بر اثر اينكار بين آن دو رقابت آغاز گرديد فرداى آنروز غالب دو شتر كشت و سحيم نيز دو شتر. روز سوم غالب سه شتر كشت و سحيم هم سه شتر، روز چهارم غالب صد شتر كشت و سحيم كه آن تعداد شتر در اختيار نداشت آنروز حتى يك شتر هم نكشت ولى از اين شكست و عقب نشينى ناراحت شد و آنرا بدل گرفت تا فرصت مناسبى فرا رسد و آن شكست را جبران نمايد. دوران قحطى سپرى شد و وضع مردم كوفه بحال عادى برگشت ، در يكى از روزها كسانى از قبيله بنى رياح ، به سحيم گفتند تو با عملت ما را دچار ننگ و بدنامى كردى . چرا آنروز همانند غالب صد شتر نكشتى ما حاضر بوديم بجاى هر يك شتر به شما دو شتر بدهيم . ما عذر آورد كه آنروز شترهاى من در بيابانها پراكنده بودند و صد شتر در دسترس نداشتم . سپس يك روز سيصد شتر كشت و در اختيار عموم قرار داد و اعلام نمود تمام مردم و همه خانواده ها ميتوانند رايگان از گوشت شترها استفاده كنند و هر قدر ميخواهند ببرند و براى خود غذا تهيه نمايند. اين قضيه در زمان حكومت على عليه السلام اتفاق افتاد و درباره حليت گوشت شترها استفاء شد. آنحضرت به حرمت آنها حكم داد و فرمود اين شترها را براى تاءمين غذا و رفع نياز مردم نكشته اند بلكه مقصود از اينكار تنها مفاخره و مباهاة بوده است . بر اثر اين حكم شرعى ، مردم مسلمان از بردن و خوردن آن گوشتها خوددارى كردند، لاشه شترها را در مركز زباله شهر كوفه انداختند و طعمه سگها، عقابها، كركسها و ديگر پرندگان وحشى شد. 📚داستانها و پندها (جلد اول)، مصطفی زمانی وجدانی 🔰 عضو کانال در ایتا شوید.👇 ✿ @Farvi_1401 🇮🇷 عصـر فــــروی ✿ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/700514540C0e71276c09
🔆چاپلوس مرد اعرابى ، حضور پيغمبر اسلام آمد و گفت : مگر نه اينست كه تو از جهت والدين از همه ما بهتر و از جهت اولاد از همه ما شريفترى ؟ در ايام جاهليت بر ما مقدم بودى و هم اكنون در اسلام رئيس ما هستى . رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) از اين سخنان تملق آميز خشمگين شد بمرد اعرابى فرمود: زبانت در پشت چند حجاب قرار دارد؟ جواب داد دو حجاب ، يكى لبها و ديگرى دندانها. فرمود هيچيك از اين دو مانع ، نتوانست حدت زبان ترا از ما بگرداند؟ سپس ‍ فرمود تحقيقا بين تمام آنچه كه در دنيا بفردى اعطاء شده است هيچ چيز براى آخرت او زيانبارتر از طاقت زبان و نفوذ كلام نيست . براى آنكه مرد را ساكت كند و به آن صحنه ناراحت كننده خاتمه دهد بعلى عليه السلام فرمود: برخيز زبانش را قطع كن ، آنحضرت حركت كرد چند درهمى بوى داد و خاموشش ساخت . 📚معانى الاخبار، صفحه 171 🔰 عضو کانال در ایتا شوید.👇 ✿ @Farvi_1401 🇮🇷 عصـر فــــروی ✿ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/700514540C0e71276c09
🔆جنايت و مكافات او در سال فتح مكه در بحبوحه قدرت مسلمين بظاهر قبول اسلام كرد ولى همواره فكر ايذاء پيغمبر گرامى را در سر مى پرورد و بصور مختلف آنحضرت را رنج ميداد. بطوريكه در كتب تاريخ آمده است گاهى بمنظور جاسوسى ، در موقع تشكيل جلسات محرمانه خود را گوشه اى پنهان ميكرد و از تصميم هائيكه رسول اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) و خواص اصحابش درباره مشركين و منافقين ، اتخاذ ميكردند آگاه ميشد و برخلاف مصلحت اسلام و مسلمانان آنها را بين مردم نشر ميداد يا به اطلاع دشمنان ميرساند. گاهى پشت اطاقهاى مسكونى پيامبر كه درهايش بمسجد باز ميشد ميايستاد، استراق سمع ميكرد، و گفتگوهاى خصوصى آنحضرت و خانواده اش را مينشنيد سپس با لحن موهن و سخريه آميز در مجالس منافقين بازگو ميكرد. گاهى با جمعى از منافقين پشت سر پيغمبر اكرم حركت ميكرد و طرز راه رفتن آنحضرت را تقليد مينمود و با تكان دادن سر و دست وضع مسخره اى به خود ميگرفت و منافقين را ميخنداند. رسول گرامى از گفتار و رفتار حكم بن ابى العاص آگاه بود، اما از روى بزرگوارى تغافل مينمود بدين منظور كه شايد متنبه گردد، مسير خود را تغيير دهد، و زشتكارى را ترك گويد ولى او از گذشتهاى آنحضرت نتيجه معكوس ‍ گرفت و هر روز بر جسارت خود افزود و با جراءت بيشترى بكار ناروايش ‍ ادامه داد. سرانجام نبى معظم تصميم گرفت روش خود را نسبت به وى تغيير دهد و عملش را با عكس العملى پاسخ گويد. روزى پيشواى اسلام از رهگذرى عبور ميكرد حكم بن ابى العاص از پى آنحضرت براه افتاد و مانند گذشته با تكان دادن سر و دست ، مسخرگى را آغاز كرد و منافقينى كه با او بودند ميخنديدند ناگهان پيغمبر اكرم (صل الله علیه وآله و سلم ) به پشت سر خود پيچيد و رو در روى حكم ايستاد و با شدت به او فرمود: كذلك فلتكن يا حكم . يعنى اى حكم ، همينطور كه هستى باش . حكم بن ابى العاص غافلگير شد و بدون آگاهى و آمادگى با عكس العمل نبى اكرم مواجه گرديد. روبرو شدن با پيغمبر و شنيدن سخن آنحضرت آنچنان ضربه اى به روح و اعصابش وارد آورد كه به رعشه مبتلا گرديد و حركات موهن و مسخره آميزى كه با اراده و اختيار خود انجام ميداد بصورت بيمارى و حركات غيراختيارى درآمد. او بجرم جاسوسى و كارهاى خلاف قانون و اخلاق به اقامت اجبارى در طائف محكوم گرديد و از مدينه به آن شهر تبعيد شد. 📚ناسخ التواريخ ، حالات حضرت سجاد(علیه السلام )، جلد 1، صفحه 730 🔰 عضو کانال در ایتا شوید.👇 ✿ @Farvi_1401 🇮🇷 عصـر فــــروی ✿ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/700514540C0e71276c09
🔆قضاوت ابوحمزه ثمالى از حضرت باقر عليه السلام نقل ميكند كه ايشان فرمودند در بنى اسرائيل عالمى بود ميان مردم قضاوت ميكرد. همينكه هنگام مرگش ‍ رسيد بزن خود گفت وقتى كه من مردم مرا غسل ده و كفن كن و در سرير بگذار، رويم را بپوشان بعد از فوت او زنش همانكار را كرد و رويش را پوشانيد؛ پس از مختصر زمانى روى او را باز كرد تا يك بار ديگر او را ببيند. چشمش بكرمى افتاد كه بينى شوهرش را مى خورد و قطع ميكرد خيلى ترسيد شبانگاه او را خواب ديد. گفت از ديدن كرم ترسيدى ؟ زن جواب داد بسيار ترسيدم قاضى گفت اگر ترسيدى بدان آنچه از گرفتارى بمن رسيد فقط بواسطه ميل و علاقه ام بود نسبت به برادرت . روزى باطراف مورد نزاع خود براى قضاوت پيش من آمد و من در دل ميل داشتم حق با او باشد و گفتم خدايا حق را با او قرار بده ، اتفاقا پس از محاكمه حق هم با او بود و آشكارا مشاهده كردم كه حق با برادر تست ولى آنچه تو ديدى از رنج و عذاب آن كرم بواسطه همان ميل بود كه داشتم بحقانيت برادرت در منازعه اگر چه واقع هم همانطور بود. 📚انوار نعمانيه ، ص 15 🔰 عضو کانال در ایتا شوید.👇 ✿ @Farvi_1401 🇮🇷 عصـر فــــروی ✿ 🆔 https://eitaa.com/joinchat/700514540C0e71276c09
🔆من از جبابره نيستم روزى يك عرب بيابانى خدمت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله آمد و حاجتى داشت وقتى كه جلو آمد روى حساب آن چيزهايى كه شنيده بود ابهت پيامبر اكرم صلى اللّه عليه و آله او را گرفت و زبانش به لكنت افتاد! پيغمبر صلى اللّه عليه و آله ناراحت شدند و سؤ ال كردند: آيا از ديدن من زبانت به لكنت افتاد؟ سپس پيامبر صلى اللّه عليه و آله او را در بغل گرفتند و بطورى فشردند كه بدنش ، بدن پيغمبر صلى اللّه عليه و آله را لمس نمايد، آنگاه فرمودند: آسان بگير از چه مى ترسى ؟من از جبابره نيستم . من پسر آن زنى هستم كه با دست خودش از پستان گوسفند شير مى دوشيد، من مثل برادر شما هستم . هر چه مى خواهد دل تنگت بگو. اينجاست كه مى بينيم آن قدرت و نفوذ و توسعه و امكانات يك ذره نتوانسته است در روح پيغمبر اكرم صلى اللّه عليه و آله تأثير بگذارد. پيغمبر و على ، مقامشان خيلى بالاتر از اين حرفهاست . بايستى سراغ سلمانها، ابوذرها، عمارها، اويس قَرَنى ها و صدها نفر ديگر از اينها برويم و يا قدرى به جلوتر بيائيم سراغ شيخ انصارى برويم . 📚سيره نبوى ، ص 29 @farvi_1401
🔆خصايص حضرت حجّت عليه السلام محمّد بن مسلم ثقفى گويد: محضر مبارك حضرت باقرالعلوم عليه السلام رفتم ، تا درباره قائم آل محمّد عجّل اللّه تعال فرجه الشّريف سؤالى نمايم ، هنگامى كه خدمت حضرت رسيدم ، پيش از آن كه سخنى بگويم ، مرا مخاطب قرار داد و فرمود: اى محمّد بن مسلم ! قائم آل محمّد (صل الله علیه وآله و سلم) داراى پنج امتياز از پيامبران الهى مى باشد كه آن حضرت در اين پنج امتياز و خصوصيّت با آن پيامبران شبيه است : شبيه حضرت يونس عليه السلام مى باشد، از اين جهت كه او پس از سال ها غيبت در شكم ماهى ، هنگام ظهور و خروجش جوانى شاداب و نيرومند بود. شبيه حضرت يوسف عليه السلام است ، از جهت اين كه از ديد و از چشمِ غريب و آشنا مخفى و پنهان بود، به طورى كه حتّى برادرانش هم او را نمى شناختند. شبيه حضرت موسى عليه السلام است ، چون مرتّب طاغوتيان از ظهورش ‍ وحشت داشتند و ولادتش مخفى انجام گرفت . و نيز غيبتى طولانى داشت و دوستان و پيروانش صدمات و سختى هاى بسيارى را - در زمان غيبت حضرت موسى بن عمران - متحمّل شدند؛ و مرتّب در انتظار ظهورش چشم به راه بودند تا آن كه خداوند متعال او را ظاهر گردانيد و بر دشمنش پيروز آمد و مؤمنين در آسايش قرار گرفتند. شبيه حضرت عيسى عليه السلام است ، همچنان كه امتّش درباره او اختلاف كردند و عدّه اى گفتند: اصلا عيسى متولّد نشده ، گروهى ادّعا كردند كه تولّد يافته ، ولى مرده است ؛ بعضى هم گفتند: او را به دار آويختند و كشته اند و برخى هم بر واقعيّت و حقيقت امر آگاه و پابرجا ماندند. و نيز شبيه جدّش رسول خدا صلى الله عليه و آله مى باشد، از اين جهت كه با شمشير خروج و قيام مى نمايد و دشمنان خدا و رسولش را به قتل مى رساند، همچنين ستمگران و تجاوزگران را سركوب و نابود مى نمايد. پس او مانند جدّش با نصرت هاى الهى بر همگان مسلّط و پيروز خواهد شد؛ و هيچ پرچمى از او بدون پيروزى باز نمى گردد. سپس امام باقر عليه السلام افزود: بعضى از نشانه هاى ظهور آن حضرت عبارتند از: خروج سفيانى از شام ، صيجه آسمانى در ماه مبارك رمضان خواندن نام مبارك آن حضرت با نام پدر بزرگوارش . 📚اكمال الدّين : ص 327، ح 7، غيبة شيخ طوسى : ص 261، إلام الورى : ج 2، ص 233، و ينابيع المودّة : ج 3، ص 311 با تفصيلى بيشتر به نقل از امام صادق عليه السلام آورده است . 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/700514540C0e71276c09
🔆مختار در مجلس ابن زياد در آن هنگام كه بازماندگان شهداى كربلا را همراه سرهاى بريده شهيدان به كوفه آوردند و به مجلس عبيداللّه بن زياد وارد نمودند، مختار در جريان حضرت مسلم (علیه السلام ) بدستور ابن زياد دستگير شده و در زندان به سر مى برد. ابن زياد براى اينكه دل مختار را بسوزاند دستور داد مختار را از زندان به مجلس خود بياورند، دژخيمان او مختار را كشان كشان با وضع توهين آميز به مجلس ابن زياد آوردند. هنگامى كه مختار وارد مجلس شد، دريافت كه امام حسين (علیه السلام ) كشته شده ، و اهل بيت او اسير شده اند و سر بريده امام در ميان طشت است ، بسيار ناراحت شد و از شدت غم ، بيهوش گرديد وقتى كه به هوش آمد، با كمال شجاعت بر سر ابن زياد فرياد كشيد كه : اى حرامزاده ! بزودى دمار از روزگار شما در آورم و 380 هزار نفر از بنى اميّه را خواهم كشت . ابن زياد خشمگين شد و به قتل او فرمان داد. حاضران ديدند كشتن مختار صلاح نيست و مساءله تاره اى ايجاد مى كند، به ابن زياد گفتند: كشتن مختار موجب بروز فتنه عظيم مى گردد و صلاح نيست ، ابن زياد از كشتن مختار منصرف شد و دستور داد او را به زندان باز گرداندند. 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى ⚜️ @farvi_1401 ⚜️
🔆پاسخ عميق سليمان به عابد روزى حضرت سليمان (علیه السلام ) با اسكورت و شكوه پادشاهى عبور مى كرد در حالى كه پرندگان بر سرش سايه افكنده بودند و جن و انس در اطرافش با كمال ادب و احترام عبور مى نمودند، در مسير راه ديد عابدى در گوشه اى مشغول عبادت خدا است . آن عابد هنگامى موكب پر شكوه سليمان را ديد، به پيش آمد و گفت : اى پسر داود! براستى خداوند سلطنت و امكانات عظيمى در اختيارت نهاده است ! حضرت سليمان كه هرگز به جاه و مقام ، دل نبسته بود و مقامات ظاهرى ، او را مغرور ننموده بود به عابد چنين فرمود: لتسبيحة فى صحيفة مؤ من خير ممّا اعطى ابن داود، فانّ ما اعطى ابن داود يذهب و التّسبيح تبقى . ثواب يك تسبيح خالص در نامه عمل مؤ من ، از همه آنچه خداوند به سليمان داده بيشتر است ، زيرا ثواب آن ذكر، در نامه عمل ، باقى مى ماند ولى سلطنت سليمان از بين رفتنى است . 📚داستان دوستان، جلد پنجم، محمد محمدى اشتهاردى 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/700514540C0e71276c09
🔆 خبر عبدالوهاب مزنى از او روايت شده كه گفت : وقتى به مدينة الرسول رسيدم و به مسجد رفتم ، ابوهريره را ديدم كه گريه مى كرد و خطاب به حضرت رسول صلى الله عليه و آله مى گفت : يا اباالقاسم من را خبرى ده ، و اين جمله را چندين بار تكرار كرد، آن گاه حضرت صلى الله عليه و آله او را از گريه كردن منع كرد، و بعد از بار سوم ابوهريره برخاست تا برود، من سراغ او رفتم و گفتم كه مردى غريبم و آمده ام تا حديثى از حضرت رسول صلى الله عليه و آله بشنوم ، و تو سه بار با آن حضرت سخن گفتى و گريه كردى ، اكنون كه مى روى به من بگو كه رسول خدا صلى الله عليه و آله چه فرمود: ابوهريره گفت : كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: در روز قيامت مردى را مى آورند و به او مى گويند ما به تو مال بسيار داديم ، با آن ها چه كردى ؟ با صداى بلند گويد: كه بار خدايا صدقه دادم و انفاق كردم . به او گويند: صدقه دادى و انفاق كردى اما براى اين بود كه بگويند فلانى سخاوتمند و كريم است . و آن ها نيز همگى سخنان را درباره تو گفتند چو سودى به حال تو دارد؟ ديگرى را مى آورند و به او مى گويند: ما به تو شجاعت و نيرو داديم با آن ها چه كردى ؟ گويد: بار خدايا جهاد كردم و در راه تو جان فشانى كردم . گويند: بلى جهاد كردى اما براى آن چنين كردى تا اين كه بگويند فلان كس ‍ شجاع و نيرومند است ، حال اين تعريف و تمجيدهاى مردم چه سودى به حال تو دارد؟ فرد سومى را مى آورند و به او مى گويند: ما به تو علم داديم و هوش و استعداد و درك اين دنيا، با آن چه كردى ؟ گويد: بار خدايا علم آموختم و به مردم ياد دادم و آن را منتشر نمودم . گويند: اين كارها را كردى تا مردم بگويند فلانى عالم است ، و اين تعريف و تمجيدهاى مردم چه سودى براى تو دارد؟ آن گاه دستور مى دهند كه هر سه را به جهنم ببرند. 📚سيماى صدقه ، ص 42. 👇🏻 https://eitaa.com/joinchat/700514540C0e71276c09