eitaa logo
21 دنبال‌کننده
3.3هزار عکس
1.6هزار ویدیو
241 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🦋 خاطرات شهید(حاج قاسم سلیمانی)🌷 ♦️به روایت 🍃ماجرای اقامه نماز در کاخ کرملین قبل از دیدار با ابراهیم شهریاری ماجرای نماز سپهبد شهید سلیمانی را که در کاخ کرملین اقامه کرد، نقل می‌کند؛ در بخشی از کتاب📖 «سلیمانی عزیز» که روایتگر خاطراتی متفاوت و خوانده‌ نشده از است در این خاطره آمده است: وقت نماز بود، زدیم بغل، گفتم: «حاجی قبول باشه.» ‌گفت: «خدا قبول کنه، ان‌شاءاللّه🤲🏻.» نگاهم کرد و گفت: «ابراهیم!» ــ نمازی خواندم که در طول عمرم در نخواندم. به حاج قاسم گفتم: حاج آقا شما همه‌ی نمازهایتان قبول است.💚 قصه نماز خوانده شده حاج قاسم فرق می‌کرد. به کاخ کرملین رفته بود و با پوتین قرار داشت. تا رئیس‌جمهور روسیه🇷🇺 برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامه‌اش را گفت. صدایش در سالن پیچید، بعد هم به نماز ایستاد. همه نگاهش می‌کردند. می‌گفت: در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده.😇 پایان نماز پیشانی‌اش را روی مهر📿 گذاشت. به خدای خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو♥️، یک روزی در کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه می‌کشیدند، حالا منِ آمدم اینجا نماز خواندم.»
🟢خواب پس از : هیجان‌زده پرسیدم: «آقا مهدی مگه تو نشدی؟همین چند وقت پیش،‌ توی جاده‌ی سردشت...» حرفم را نیمه‌تمام گذاشت. اخم كوتاهی كرد و چین به پیشانی‌اش افتاد. بعد باخنده گفت: «من توی جلسه‌هاتون میام. مثل اینكه هنوز باور نكردی زنده‌ن.» عجله داشت،می‌خواست برود. یك باردیگر چهره‌ی درخشانش را كاویدم. حرف با گریه از گلویم بیرون ریخت: «پس حالا كه می‌خوای بری، لااقل یه پیغامی چیزی بده تا به رزمنده‌ها برسونم» رویم را زمین نزد. قاسم، من خیلی كار دارم، باید برم. هرچی می‌گم زود بنویس. هول‌هولكی گشتم دنبال كاغذ. یك برگه‌‌ی كوچك پیدا كردم. فوری خودكارم را از جیبم درآوردم و گفتم: «بفرما برادر! بگو تا بنویسم» بنویس: «سلام، ‌من در جمع شما هستم» همین چند كلمه را بیشتر نگفت. موقع خداحافظی، با لحنی كه چاشنیِ التماس داشت، گفتم:‌ «بی‌زحمت زیر نوشته رو امضا كن.» برگه را گرفت و امضا كرد. كنارش نوشت: «» نگاهی بهت‌زده به امضا و نوشته‌ی زیرش كردم. باتعجب پرسیدم: «چی نوشتی آقامهدی؟ تو كه سید نبودی!» اینجا بهم مقام سیادت دادن. از خواب پریدم. موج صدای آقامهدی هنوز توی گوشم بود؛ «سلام، من در جمع شما هستم» 📚برشی از کتاب "تنها؛ زیر باران" روایتی از حاج قاسم سلیمانی درباره شهید مهدی زین الدین..