فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
- خطبهخوانخاتمالمرسلین،دامادامیرالمومنین
عروسسیدهنساءالعالمین،شاهدربُالراحمین♥️🌱!
#ازدواج
#عشق_پاك
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
8.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
•♥️•
○• عاشـقشوید
شبیهعلۍ؛مثلفاطمه😍
یکیهستنورخداتوچشماشه
بایدیارزهراباشه🙃✨
#ازدواج
#عشق_پاك
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
-بَـچھهاے حآجے✨
-بَـچھهایحآجقاسِـم✨ حرفی ، سخنی ، انتقادی🌹 گوشِجآن؟ (: https://harfeto.timefriend.net/1695
#بهوقتناشناس
+سلام علیکم چشم اگه شد حتما🍃
+سلام علیکم شرمنده این یه مورد نمیشه ان شاءالله پارت های آخر رمان هست و نمیشه زیاد گذاشت ان شاءالله این رمان تمام که شد اگه قرار بر این شد که یک رمان دیگه در کانال قرار بگیره اون رمان رو همون ۴پارت میذارم•••
+سلام علیکم
تشکر
خبرخوبیبود🍃✨
ممنونم
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
سلام علیکم
شبتون مهدوی
°°°[ان شاالله در آمار ۶۰۰ در کانال کلیپ نظامی گذاشته میشه••••|✨
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
💕 #بزم_محبت
#پارت122
صبح زود تو حیاط دانشگاه منتظر بودیم. زهرا با برادرش نزدیکمون شد. سلامی دادو با محمد دست داد
- شما نامزد خانم پهلوان هستید؟
- بله
- تبریک میگم. خواهرم تو خونه گفته بود ... میشه باهاتون صحبت کنم.
- خواهش میکنم.
محمد و علی اکبری ازمون فاصله گرفتن و مشغول صحبت شدن.
- زهرا ؟ برادرت با محمد چکار داره؟؟
- نمیدونم ...
نگاهی به قیافه کلافه زهرا کردم
- تو چرا کلافه ای؟
- علی میدونه من الان از کنجکاوی میمیرم. اونوقت جلوی من از این اداها در میاره.
خنده ام رو جمع کردم تا زهرا دلخور نشه ولی خودم هم کنجکاو شده بودم.
کمالی هم از راه رسید و سمت محمد و اکبری رفت. با هردوشون گرم دست داد و کمی هم صحبت شد.
حرف هاشون که تموم شد اکبری با خواهرش خداحافظی کرد و رفت.
محمد سوالم درباره برادر زهرا رو جواب نداد و حرف رو عوض کرد. با کمک کمالی ساکهای من و زهرا رو هم برداشتن.
زهرا که از نگاه کردن به مسیر رفتن برادرش سیر شد اومد پیشم.
- میدونی علی بهم چی گفت؟
منتظر نگاهش کردم.
- گفت اونقدر با چادر به دلم نشستی که میخوام تند تند بفرستمت راهیان.
- برای همین ماتت برده بود؟ منم فکر کردم از مسیر رفتن برادرت نمیتونی دل بکنی.
- راست میگه؟ چادر خیلی بهم میاد؟
- چادر به همه میاد. ولی به تو یه جور خاصی میاد.
از تعریفم خوشش اومد و نیشش باز شد.
***
من و زهرا کنار هم نشستیم. محمد و کمالی هم جلوتر کنار هم نشستند.
محمد حواسش بهم بود. با پیامک با تماس یا هر جا پیاده میشدیم میومد پیشم حالم رو میپرسید. صدای کمالی و زهرا دیگه در اومده بود. کمالی شاکی شده بود ولی محمد بهش میخندید.
- این دو تا مشکوک میزنن ها؟
- چطور؟
- آخه صولتی مدام میخنده و کمالی حرص میخوره.
این وسط یه مساله ای هست که بخاطرش این آقای شما کمالی رو اذیت میکنه و بهش میخنده دیگه؟
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
💕 #بزم_محبت
#پارت123
- اونا باهم خیلی صمیمی ان و سر به سر هم میذارن.
تو چکارشون داری؟
سرتو بنداز پایین و حیا کن.
- وا ... مگه چی گفتم؟ خب همش جلوی چشممونن آدم کنجکاو میشه.
به لب آویزونش نگاه کردم و خنده ام گرفت. سرم رو پایین انداختم و با خنده گفتم
- از دست تو ...
- از دست من یا تو؟ شانس ندارم که اگه تو هم یکم کنجکاو بودی تا الان از زیر زبون شوهر جونت کشیده بودی که چه خبره.
- من اهل فضولی نیستم. چند روز پیش کمالی همچین تو فکر بود که اصلا منو ندید. ولی من چیزی از محمد نپرسیدم.
- نوبری به خدا.
زهرا با حرص نگاهم کرد. دوباره سرم رو پایین گرفتم و خندیدم. زیر چشمی نگاهی به محمد کردم که داره میخنده و کمالی با حرص نگاهش میکنه. شدت خنده ام بیشتر شد.
- چته تو؟ حرص خوردن من اینقدر بانمکه؟
- آخه نگاه کن محمد هم داره به حرص خوردن کمالی میخنده. دارم به تفاهم مون میخندم.
زهرا هم نگاهی بهشون کرد و با خنده زد به بازوم
- عجب تفاهمی. تفاهم تو حرص دادن.
حقا که لایق همین.
***
لرزش گوشی توجه ام رو جلب کرد. محمد پیامک داده بود. نگاهی به متنش کردم و چشمهام گرد شد
- عزیزم غیر مستقیم از خانم اکبری بپرس میخواد برای همیشه چادری بشه یا فقط برای این سفر چادر سر کرده.
چرا باید بپرسم؟؟ نگاهم کشیده شد سمت محمد که گوشی دستش بود ولی داشت با کمالی حرف میزد. قیافه کمالی به نظر نگران میومد و چشمش دنبال گوشی محمد. میشد حدس زد قضیه از چه قراره.
- زهرا؟؟؟
زهرا چشم از گوشیش گرفت و گفت
- بله ...
- تو میخوای بعد از برگشتن چادری بمونی؟؟ یا فقط به خاطر این سفر سرکردی؟
- یکم دودل شدم. چادر رو دوست دارم ولی مطمئن نیستم برگشتنی بازم سر کنم. بعضی وقتها احساس بچگی میکنم. انگار اونقدر بزرگ نشدم که چادر سر کنم.
- اگه کسی تو رو بدون چادر پسندیده باشه و ازت بخواد بازم بدون چادر باشی اون وقت نظرت چیه؟
- این سوال یعنی چی؟
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
~•←به رسم هر روز صبح 🌅🕗
🌸🍀🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀
☘️
﷽
🕯️السَّلامُ عَلَيْكَ يا اَبا عَبْدِاللهِ وَعَلَى الاَْرْواحِ الَّتي حَلَّتْ بِفِنائِكَ عَلَيْكَ مِنّي سَلامُ اللهِ اَبَداً ما بَقيتُ وَبَقِيَ اللَّيْلُ وَالنَّهارُ وَلا جَعَلَهُ اللهُ آخِرَ الْعَهْدِ مِنّي لِزِيارَتِكُمْ، اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْن (ع)
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
السلام علیک یا امام الرئوف
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃
✨ﺍﻟﻠَّﻬُﻢَّ ﺻَﻞِّ ﻋَﻠَﻰ ﻋَﻠِﻲِّ ﺑْﻦِ ﻣُﻮﺳَﻰ ﺍﻟﺮِّﺿَﺎ ﺍﻟْﻤُﺮْﺗَﻀَﻰ ﺍﻟْﺈِﻣَﺎﻡِ ﺍﻟﺘَّﻘِﻲِّ ﺍﻟﻨَّﻘِﻲِّ ﻭَ ﺣُﺠَّﺘِﻚَ ﻋَﻠَﻰ ﻣَﻦْ ﻓَﻮْﻕَ ﺍﻟْﺄَﺭْﺽِ ﻭَ ﻣَﻦْ ﺗَﺤْﺖَ ﺍﻟﺜَّﺮَﻯ ﺍﻟﺼِّﺪِّﻳﻖِ ﺍﻟﺸَّﻬِﻴﺪِ ﺻَﻠَﺎﺓً ﻛَﺜِﻴﺮَﺓً ﺗَﺎﻣَّﺔً ﺯَﺍﻛِﻴَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺻِﻠَﺔً ﻣُﺘَﻮَﺍﺗِﺮَﺓً ﻣُﺘَﺮَﺍﺩِﻓَﺔً ﻛَﺄَﻓْﻀَﻞِ ﻣَﺎ ﺻَﻠَّﻴْﺖَ ﻋَﻠَﻰ ﺃَﺣَﺪٍ ﻣِﻦْ ﺃَﻭْﻟِﻴَﺎﺋِﻚَ🌤️
💐🌻💐🌻💐🌻💐🌻
أللَّـهُمَ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِکْ ألْـفَـرَج
💐🌻💐🌻💐🌻💐🌻
🍀
🌸🍀
🍀🌸🍀
🌸🍀🌸🍀
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
•💬• #کلام_اهل_نور
اماممحمدباقرعلیهالسلامفرمودند:
بهشتونعمتهاۍحیاتبخشآنبراۍ
اشخاصفتنهگروسخنچینِآشوبطلب
حراماست..🔥
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd
•🔗• #تلنگرانه
⸀📽 . .
•
.
ازخدآپرسیدم:
چرآفآسدهآخوشگلترن؟
چرآآدمآیالکیوسیگآریبآحآلترن؟
چرآاونآییکهدیگرآنرومسخرهمیکنن...
بیشترتودلمردممیرن؟
چرآاونآییکهخیآنتمیکنن،
تهمتمیزنن،غیبتمیکنن،
دروغمیگنموفقترن؟
چرآهمیشهبدآبهترن😄؟
پرسید:
پیشمنیآمردم🚶♂️؟
دیگهچیزینگفتم🖐🏽'
بدون_تعآرف!
#بَچـھهای_حـآجقــآسِــݥ
https://eitaa.com/joinchat/23003216Cc379f8b3bd