هدایت شده از آشپزی ونکات اسلامی
اقای شیخ حسین #انصاریان میفرمود:
یه روز جمعه با دوستان رفتیم کوه. دوستان یه آبگوشت درست کردن. سفره ناهار چیده شد... ماست، سبزی، نوشابه، نون و... 😋
دوتا از دوستان رفتن دیگ آبگوشتی رو بیارن که... یه کلاغی از راه رسید و یه فضله ای انداخت تو دیگ آبگوشتی... دل همه برد ، حالا کی دلش میشه بخوره😣گفت اون روز اردو برای ما شد زهر مار خیلی بهمون سخت گذشت. تو کوه گشنه، همه ماست و سبزی خوردیم. خیلی سخت گذشت و خیلی هم رفقا تف و لعن کلاغ کردن گاهی هم میخندیدن ولی اصلش ناراحت بودن. 😢
وقت رفتن دوتا از رفقا رفتن دیگ رو خالی کنن، دیدیم که 😲.... ادامه حکایت در کانال زیر سنجاق شده 👇
http://eitaa.com/joinchat/2545418240Cd731e89944