#تجربیات_قررری_کدبانو
سلام من بعد از زایمانم به خاطر افسردگی بعد از زایمان و فشار و سختی بچه داری خیلی با همسرم بد برخورد میکردم و از زندگی سرد شدم، مثلا اگه دعوا و ناراحتی پیش میمومد خیلی بی تفاوت از کنارش میگذشتم و حاضر نبودم اون ناراحتی رو رفع کنم و به اشتباه حتی به شوهرم میگفتم دلم میخواد توام مث من درد زایمان رو بچشی یه کاریت بشه! شوهرم از اول ازدواج بهترین همسر برام بود ولی تو این هشت ماه کم کم خسته شد ،
از من و غر زدنام اونم از خونه فراری شد و اگر هم کمکی واسه بچه داری میکرد بر حسب وظیفه بود نه از سر محبت...
چند روز پیش من مریض بودم و روز تعطیلی همسرم مطمئن بودم خونه میمونه بچه رو نگه میداره کاری که همیشه میکرد ،ولی نموند و رفت، منم از لجم زنگ زدم و گفتم میگم مامانم بیاد پیشم، همسری هم به غرورش برخورد و دیگه تا ظهر نیومد،
من خیییلی ناراحت شدم با خودم فکر کردم چکار کردم که همسر به اون با محبتی الان اینجوری سرد و خشک شده؟
البته خودم اشتباهمو میدونستم ولی نمیتونستم رفعش کنم چون تازه یکم حالتای افسردگی بعد از زایمانم بهتر شده بود ودوم اینکه واقعا بچه داری وقتی واسم نمیذاشت...
من از زن مهربون و قری تبدیل شده بودم به یه زن شلخته و غری، هنوزم نمیتونم مث قبلم باشم ولی از بعد مریضیم تصمیمو گرفتم: فرداش شوهرم میخواست بره فوتبال
زن غری میگفت که نزار بره، تو مریضی،باید بمونه بچه رو نگه داره
ولی زن قری بهش گفت برو کاری ندارم بچه هم فعلا اذیتی نداره 👈و در کمال تعجب همسری نرفت!
حتی تو تمیز کاری خونه کمکم کرد و بدون منت بچه رو نگه داشت
شبش به جبران زحمتای امروزش در صورتی که اصلا دوست نداشتم و واقعا سختم بود با روغن زیتون یه ماساژ عالی دادمش و بعدشم یه سکس دلپذیر داشتیم..
حالا من الان دو روزه یه زن قری ام فقط برام دعا کنین همینجوری بمونم و اون خانوم غری درونم بلند نشه غر بزنه
http://eitaa.com/joinchat/2238513161C70e8a50686