يه خستگی‌هایی خیلی قشنگن! مثلا اون وقتايی كه از شدتِ تلاش، برایِ هدفات، ولو ميشی رو رختخوابت و زود خوابت ميبره. همیشه نباید همه چیز خوب باشه؛ تو دلِ مشکلاته که آدم، ساخته میشه. محکم تر از قبل ادامه بده؛ تو میتونی❤️ #درس‌خوان 77 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚5236🔜

📻🌿 ؛ ــــ ــــــ ــــــــ چرا از مهربانیِ خدا زیاد استفاده نمی‌کنیم؟ بخاطر اینه که یکمی رو خودمون حساب می‌کنیم! مغرور نشیم خببب :) #شب_قدر #حرف‌دارم‌باهات ۱۲ لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚5237🔜

━━⃟●⃟━✨━﷽━✨━⃟●⃟━━ یک کلمه از جوشن کبیر را بی‌توجه نخوانیم!👌 💫چه دری باز شده از بهشت برای ما ... #شب_قدر #ماه_رمضان #استاد_پناهیان @Bandeyeamin_man ┗┈•┈•┈•✦ 🌺 ✦•┈•┈•┈┛

بسم‌ الله الرحمن الرحیم🍃

#سلام_امام_زمانم ڪاش هر روز یادمان بیوفتد 🍃 ڪہ چہ‌قدردوسٺ‌مان دارے و برایمان دعا مے ڪنے🍃 سلام دوسٺ صمیمے دوستٺ دارم و برای ظہورٺ دعا مے ڪنم🍃 #اللﮩـم_عجـل_لولیـڪ_الفـرجـــ🌿

🌹سلام بر ابراهیم 🌹 ماجرا:فراق راوی:عباس هادی يك ماه از مفقود شدن ابراهيم ميگذشت. هيچكدام از رفقاي ابراهيم حال و روز خوبي نداشتند. هــر جــا جمــع ميشــديم از ابراهيــم ميگفتيــم و اشــك ميريختيــم. براي ديدن يكي از بچه‌ها به بيمارســتان رفتيم. رضا گوديني هم آنجا بود. وقتي رضا را ديدم انگار كه داغ دلش تازه شده، بلندبلند گريه ميكرد. بعد گفت: بچه‌ها، دنيا بدون ابراهيم براي من جاي زندگي نيســت! مطمئن باشيد من در اولين عمليات شهيد ميشم! يكي ديگر از بچه‌ها گفت: ما نفهميديم ابراهيم كه بود. او بنده خالص خدا بــود. بين ما آمد و مدتي با او زندگــي كرديم تا بفهميم معني بنده خدا بودن چيست. ديگري گفت: ابراهيم به تمام معنا يك پهلوان بود، يك عارف پهلوان. ٭٭٭ پنج ماه از شهادت ابراهيم گذشت. هر چه مادر از ما ميپرسيد: چرا ابراهيم مرخصي نمی‌آيد، با بهانه‌هاي مختلف بحث را عوض ميكرديم! مــا ميگفتيــم: الان عملياته، فعلا نميتونه بيــاد و... خلاصه هر روز چيزي ميگفتيم. تا اينكه يكبار مادر آمده بود داخل اتاق. روبروي عكس ابراهيم نشســته و اشك ميريخت! جلو آمدم. گفتم: مادر چي شده!؟ گفــت: مــن بوي ابراهيــم رو حس ميكنــم! ابراهيم الان تــوي اين اتاقه! همين‌جاست و... وقتي گريه‌اش كمتر شد گفت: من مطمئن هستم كه ابراهيم شهيد شده. مادر ادامه داد: ابراهيم دفعه آخر خيلي فرق كرده بود، هر چه گفتم: بيا بريم خواستگاري، ميخوام دامادت كنم، اما او ميگفت: نه مادر، من مطمئنم كه برنمی‌گردم. نمی‌خواهم چشم گرياني گوشه خانه منتظر من باشه! چند روز بعد دوباره جلوي عكس ابراهيم ايســتاده بود و گريه ميكرد. ما بالاخره مجبور شديم دایي را بياوريم تا به مادر حقيقت را بگويد. آن روز حال مادر به هم خورد. ناراحتي قلبي او شديدتر شد و در سی‌سی‌يو بيمارستان بستري شد! سال‌هاي بعد وقتي مادر را به بهشت زهرا ميبرديم بيشتر دوست داشت به قطعه چهل و چهار برود. به ياد ابراهيم كنار قبر شهداي گمنام مينشست. هــر چند گريه براي او بد بود. اما عقده دلــش را آنجا باز ميكرد و حرف دلش را با شهداي گمنام ميگفت. #سلام_بر_ابراهیم لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚5238🔜

📹 سال نو مبارک! 🔻کار ساده اما مهمی که بعد از شب‌های قدر باید انجام دهیم ... #شب_قدر #ماه_مبارک_رمضان لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚5239🔜

چـ ـرا بـ ـا غـ ـریبـ ـه و نـ ـامحـ ـرم ـ ـدرد و ـ ـدل مـ ـیکنـ ـی ؟؟؟ 👈#به_صاحبت_بگو !! لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚5240🔜