eitaa logo
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
876 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
69 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم ارتباط با ادمین: @labaick کانال طبیب جان @Javaher_Alhayat استفاده از مطالب کانال آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
مزد خون بعد هم ساکت شد.... سکوتی سنگین... در همون حال کمکش دیگ غذا رو جابه جا کردم و بدون این‌که حرفی بزنیم مشغول به ظرف کردن غذا شدیم... کاملاً مشخص بود با حرف‌هایی که بینمون رد و بدل شده بود ذهن و فکر هر دوتامون حسابی درگیر شده! احساس می‌کردم دیگه واقعاً برام موندن در چنین مکانی غیر قابل تحمله و طاقتم طاق شد، به بهانه‌ی دیر وقت شدن به منصور گفتم باید برم. مشخص بود اون هم توقع شنیدن چنین حرف‌هایی رو از من نداشت و شاید با خودش فکر می‌کرد هنوز برای پذیرفتن حرف‌هاش نه با منطق که با اجبار محبت‌هاش زود بود و باید کمی بیشتر صبر کرده بود که من درست اسیر محبت و مدیون مرامش بشم تا جایی که برام مهم نباشه و بی چون و چرا حرفاش را بپذیرم درست مثل همون کاری که به سر این جوون‌های معصوم میدادن! هنوز ناراحتی توی چهره‌اش هویدا بود اما بدون این‌که ممانعتی کنه، چند پرس غذا به طرفم داد تا بگیرم و همراه خودم ببرم برای خانواده، بعد هم دستش رو آورد بالا و گفت: یاعلی برادر... ناچار غذاها رو می‌گیرم و راه می‌افتم میام بیرون، چون تازه فهمیده بودم تبرکی چه تفکری رو تا حالا می‌خوردم! دوست نداشتم غذا رو ببرم خونه، با خودم درگیر بودم که با این غذاها چکار کنم؟ هنوز از کوچه‌ی هیئت‌ خارج نشد بودم که پیرزنی جلوم رو گرفت و گفت: حاج آقا کجا غذای نذری میدن؟ ظرف‌های غذا رو دادم به سمتش و گفتم بفرمایید حاج خانم، دعا کنید عاقبت بخیر بشیم و دیگه منتظر حرفی نموندم و راه افتادم... تا رسیدن به خونه چندین بار حرف‌های منصور رو مرور کردم و با خودم فکر می‌کردم واقعاً چقدر صبر کرد تا توی یه موقعیت خاص و با یه پیشنهاد وسوسه برانگیز، این حرف‌ها رو به من بزنه که من راحت بپذیرم! حالا خوب مفهوم حرف‌های سیدهادی رو میفهمم که گفت: ذبح تفکر! مثل ذبح سر انسان نیست! که درد و سر و صداش بلند شه! کم کم و با روش های خاص انجام میشه! دستی به محاسنم کشیدم و با ناراحتی به خودم نهیب زدم و گفتم: یعنی خاک عالم تو سر یزید، آخه مرتضی چرا این‌قدر دیر اصل مطلب رو گرفتی! سید به من گفت: هر محبتی نشانه‌ی دوستی نیست ولی من توجه نکردم! همه چیز رو که آدم نباید تجربه کنه! یکم دیگه پیش رفته بودم خیلی احتمال داشت منم تفکراتم چپ کنه! نفس عمیقی کشیدم و خداروشکر کردم که از چاله به چاه نیافتادم! درست بود که خیلی بهم ریختم و باورش برام سخت بود که شیخ منصور این‌قدر راحت به قدرت عقلش پشت پا بزنه! اما یه انگیزه‌ی قوی درونم بوجود اومده بود برای این‌که مصمم‌تر برای اهدافی که اومدم قم تلاش کنم... حقیقتا فکر می‌کردم با جواب‌هایی منطقی که به منصور دادم که کاملاً مشهود بود ناراحت شد چون اصلاً به ذائقه‌اش خوش نیومد، کلا بی خیالم بشه، اما در کمال تعجب دیدم فردا صبح باهام تماس گرفت! دو دل بودم جوابش رو بدم یا نه! پیش خودم می‌گفتم : ما دیگه حرفی نداریم که با هم بزنیم چرا با من تماس گرفته؟! از یه طرف هم، چون خودش گفت سر یه فرصت مناسب بشینیم با هم صحبت کنیم، فکر کردم شاید بخواد بشینه و منطقی حرف بزنه! در نهایت تصمیم گرفتم جوابش رو برای آخرین بار بدم ببینم چی میگه! در کمال تحیر و تعجب دیدم برگشت بهم گفت:.... ادامه دارد... نویسنده: لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2668🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
╭─━─━─• · · · | 📱 . . 30روز تـــا غــــدیـــــر🍃🌺 📆 | 💐 . لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2669🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖سلام امام زمانم💖 😔 درقید غمم، خاطرِ آزاد کجایی؟ 💔 تنگ است دلم، قوّت فریاد کجایی؟ 🦋 کو همنفسی، تا نفسی، شاد برآرم؟ 🌾 ای آنکه نرفتی دمی از یاد کجایی؟ ✋ سلام بر گل روی مهدی زهرا(س)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مزد خون اخوی چی شد بالاخره برای امشب مطلبی، روضه‌ای، پیدا کردی ؟! واقعاً داشتم با خودم فکر می‌کردم یا نفهمیده من چی گفتم دیشب! یا خودش رو به نفهمیدن زده! گفتم: آقا منصور اون روضه‌ای که شما میخوای من براتون بخونم حقیقتا جایی براش منبع ذکر نکردن! گفت: مرتضی این‌قدر سخت نگیر برای امام حسین‌ میخوای حرف بزنی! گفتم: شیخ! زندگی امام حسین (ع) ما گزینشی نیست هر قسمتی که فقط دوست داریم انتخاب کنیم و راجع بش حرف بزنیم و هر قسمتی که به ذائقمون خوش نیومد حذفش کنیم! امام حسین(ع) ما تمام ابعاد زندگی رو شامل میشه، نه فقط روضه‌ی غربت و مظلومیت! وقتی جدیت من رو دید و فهمید این مرتضی اون مرتضی سابق نیست! خداحافظی کرد و گفت: پس ان‌شاءالله سر یه فرصت مناسب می‌بینمت! گوشی رو که قطع کردم داشتم به خودم می‌گفتم: یعنی اگه فقط چند نفر، افرادی مثل شیخ منصور ما داشتیم برای جووون‌هامون پیگیری میکردن عمراً هیچ کدومشون بی خیال ما میشدن! وسط تحلیل‌های ذهنیم بودم که گوشیم زنگ خورد! شیخ مهدی بود... آخ که چقدر به موقع زنگ زد! کلا خوشم میاد مهدی حس ششم حرفه‌ای داره! حسابی سورپرایزم کرد گفت: اومده قم... ولی دو سه ساعتی بیشتر نمی‌موند، چون باید می‌رفت تهران کار داشت... ولی من می‌خواستم با آب و تاب براش کل ماجرای شیخ منصور رو تعریف کنم و چون می‌دونستم به این زودی‌ها دوباره توفیق دیدنش نصیبم نمیشه به همین خاطر گفتم: اگه یک روزه، میری سمت پایتخت من هم میام همراهت، که خیلی استقبال کرد... قرار گذاشتیم و کمتر از یک ساعت بعد همدیگه رو دیدیم و چقدر حس خوبیه رفیق خوب آدم داشته باشه! تمام طول مسیر فقط من حرف میزدم و مهدی ساکت گوش می‌داد... از گرفتاری‌هایی که برام‌ پیش اومد و منصور همراهم شد تا محبت و تحویل گرفتن‌هاش و جایگاه و بهاء بهم دادن و در آخر درخواستش رو مطرح کردن، گفتم! من که از دم و دستگاه این جماعت خبر نداشتم صرف اتفاقاتی که برای خودم افتاده بود کلی گفتم و این‌که اصلا از منصور توقع نداشتم این‌جوری برخورد کنه و خلاصه از این دست حرف‌هایی که به خودم مربوط می‌شد.... اما مهدی مثل همیشه قبل از اینکه شروع کنه به حرف زدن گفت مرتضی چقدر خوب شد امروز همراهم اومدی تهران بیا با هم بریم یه جایی میخوام یه چيزی بهت نشون بدم! گفتم: حاجی مگه تو خودت این‌جا کار نداری؟! گفت: چرا کار دارم، ولی الان اولویت این کار بیشتر از کار خودمه! رسیدیم تهران، از خیابون‌هایی که مهدی می‌گذشت متوجه شدم به سمت بالا شهر تهران داریم حرکت می‌کنیم! دل تو دلم نبود که مهدی چی می‌خواد نشونم بده که بی‌خیال کار خودش شد... با رسیدن به مقصدی که مهدی مد نظرش بود، کم کم اوج فاجعه و وسعتش برام روشن شد! واقعاً توی بالا شهر تهران اون هم این منطقه، چطوری چنین خبر و صحنه‌هایی بود! چیزی که می‌دیدم اینقدر شوکه‌ام کرد که... ادامه دارد.... نویسنده: لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2670🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از بنده امین من
━━•﷽•━━━━━━━━━ نشانھ ضعف🤒 ناراحت شدن زیادی از آزار دیگران نشانه ضعف است. وقتی از اذیت‌های دیگران زیادی ناراحت می‌شویم، این علامت ضعف‌ها و اشکالات درونی ماست. آدم سالم، قوی است و از آزار دیگران زیاد بهم نمی‌ریزد. @Bandeyeamin_man ┗┈•┈•┈•✦ 🌺 ✦•┈•┈•┈┛
| سرک کشیدن؛ هرگز!❌ 🔸خیلی از ما تو مترو ممکنه فاصله‌مون با مسافرها کم بشه، اما باید یادمون باشه که این نزدیکی بهمون اجازه نمیده تا به صفحه گوشی کنار دستیمون خیره بشیم.🧐 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2671🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"🎥✨.. جـــهـــت‌ڪورۍ‌چشمِ‌تمام‌ روغنفکـرای‌‌ناگرامــے😄👊🏼.. لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2672🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❣ 💕💕 صُـبح یعنۍ وسطِ قصہ‌ے تࢪدیدِ شما ڪسۍ ازدࢪ بࢪسد نوࢪ تَعاࢪف بڪند... 🤲 سلام بروی ماهتون رفقا✋ 😊 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مزد خون غیر قابل تصور بود! نزدیک صد، صد و پنجاه تا مرد با لباس دشداشه‌ی عربی بلند با رنگ مشکی و شمشیر و قمه به دست! با کلی تجهیزات صوت و فیلمبرداری که همراه با صدای مداحی که شور گرفته بود و حسین حسین میخوند میزدن توی سر و صورتشون!!! من از دیدن چنین صحنه‌ای بیشتر وحشت کردم چون شمشیرها واقعی بودن و اگر یکیشون به سمت ما می‌اومد می‌تونست خیلی راحت قطعه قطعمون کنه! آخه کسی که به خودش رحم نمیکنه و این شمشیر رو با اون وضعیت میکوبه توی سر خودش، هیچ بعید نبود دست به چنین کاری بزنه! یه سری از اهالی محل هم دورشون جمع شده بودن، چون منطقه، منطقه‌ی شمیرانات تهران بود، بعضی از افراد که جمع شده بودن برای دیدن هیئت نوع تیپشون سبک خاصی داشت! با دیدن این دسته که مثلاً دسته‌ی عزاداری محرم بود! شروع به فیلم گرفتن با گوشی‌هاشون میکردن و با حالت‌های چهره‌ایی که نگفته پیداست چی با خودشون فکر میکنن، از این صحنه‌های دلخراش و وحشتناک فیلم می‌گرفتن! از دیدن چنین صحنه‌هایی واقعاً به لکنت زبان افتادم! بریده، بریده گفتم: مهدی... مهدی... این‌جا چه خبر! اینا چرا این‌جوری میکنن حاجی...! برگشت نگاهم کرد و گفت: مگه تو توی هیئت‌شون نبودی! من فکر کردم دیدی این صحنه‌ها رو! گفتم: یا پیغمبر!!! نه! من خیر سرم توی آشپزخونه بودم! یعنی اینا دار و دسته ی منصوراند! نیمچه لبخندی زد و گفت: منصور که یه نوچه‌ای مثل همین‌هاست! گفتم: نوچه! نوچه‌ی کی؟ گفت: فرقه‌ای به اسم شیرازی‌ها یادم افتاد منصور اون شب از شخصی به اسم سید صادق شیرازی حرف زد... گفتم: مهدی این وضع! توی این منطقه! واقعاً باعث نمیشه ملت راجع به عزدارهای آقامون امام حسین(ع) یه جور دیگه فکر کنن که چقدر انسان میتونه اهل خشونت و تهجر باشه که همچین کارایی انجام بده! گفت: اخوی کجای کاری! این‌جا که خوبه! حداقل ملت میدونن این رسم ما برای عزاداری امام حسین(ع) نیست، فرض کن این جماعت خیلی آزادانه توی خیابون‌های لندن، پایتخت انگلیس به اسم شیعه چنین کارهایی رو میکنن! فقط فک کن مردم اون‌جا با دیدن چنین تصاویر و صحنه‌هایی راجع به شیعه چی فکر میکنن!!!! چشم‌هام از حدقه زد بیرون گفتم: چی انگلیس! اخوی اون‌جا که شیعه پیش کش، اسم اسلام هم ببری حسابت با کرام‌الکاتبین! با کنایه گفت: پس خبر نداری بچه‌ها ارادتشون بیشتر از این حرف‌ها هست! تا جایی که روز عاشورا محموله، محموله شمشیر و قمه از انگلیس برای فرقه‌ی شیرازی‌ها توی کربلا توزیع می‌کنند! بعد با اشاره به همین دسته‌ی مثلاً عزاداری! گفت اون‌جا حوزه‌ی علمیه هم داریم فک کن چه طلبه‌ای از دل اون‌جا میاد بیرون تازه از نوع شیعه‌اش! گفتم: می‌دونم دشمنمونن ولی واقعاً آخه چراااا چه نفعی برای اون‌ها داره؟ اون هم بحث امام حسین(ع)؟! اون هم با این وضعیت خون ریختن به چه قیمتی؟! مهدی نفس عمیقی کشید گفت: بخاطر تفکر انگلیسی که میگه چرا زحمت بکشیم بجنگیم و نابودشون کنیم! بدون جنگ نابودمون کنن به راحتی و بی‌زحمت با تفرقه بین شیعه و سنی! به همین سادگی از داخل که بشکنیم دیگه مشکلشون حل میشه! چون وحدتی که زیر سایه اسلام باشه میشه نفوذ ناپذیری در مقابل هر چی دشمنه! اینا خوب میدونن ما با وحدت چه کارها که نمی‌کنیم. بهشون نشون دادیم‌ها! شعار نمیدم مرتضی! اون‌ها هم این رو، هم خوب فهمیدن، هم خوب دیدن، مثلاً یه نمونه‌اش وحدت که باشه هر مدل و هر چقدر هم که دشمن خبیث باشه در مقابل ما شکست معنی نداره، چون میشیم یک دست متحد! یکیش میشه تیپ حیدریون! یکیش میشه تیپ زینبیون! یکیش میشه تیپ فاطمیون! یکیشم میشه بچه‌های تیپ نبویون اهل سنت! که بلند شدن رفتن سوریه برای دفاع از اسلام جنگیدن شهید دادن و جلوی دشمن رو مثل بقیه مدافعان حرم گرفتن! اون‌وقت این‌ها که ادعای تشیع واقعی رو دارن وقتی داعش رسید کربلا داشتن فرار میکردن آقا مرتضی! تفاوت تفکر این‌جاهاست که هویدا میشه! همین تفکر غلط و متحجر و فاسد شیرازی‌ها و امثال شیرازی‌ها که کاملاً هدفمند هم هست باعث شد... ادامه دارد.... نویسنده: لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2673🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
| ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌•گاهۍ‌دل‌... •می‌مانددرجایی! •مثلا‌میان‌ِخنده‌های‌کسی!(:💔‌‌ 🌱
دنبال شهادت نرو:) که اگه دنبالش بری بهش نمیرسی یه‌کاری کن شهادت دنبال تو باشه! +حاج قاسـم
هر‌جا‌کھ‌مےروم🚶🏻‍♂مےبینم‌‌ نوشتہ‌اند : ❌هدف‌ما‌جلب‌رضایت‌شماست ...! ❌هدف‌ماجلب‌رضایت‌مشتریست ...! ⭕️اے‌کاش‌همھ‌مےنوشتند : ✅هـدف‌ما‌جلب‌رضــایت‌خــــداست. لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2674🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم‌ الله الرحمن الرحیم🌿
💖سلام امام زمانم💖 دلشوره‌ داشتن از جمله‌ی اخلاق ما آدماس! دلشوره‌ی مادر برای فرزند... دلشوره‌ی مدیرِ کارخونه... دلشوره‌ی دانش‌آموز برای امتحان... دلشوره‌ی صاحبِ چِک... دلشوره‌ی کارمند... اما کسی هَست که دلش... لحظه به لحظه... شورِ ما رو می‌زنه! و دعامون می‌کنه و... دعاش، گیراست‼️ ما هم برایش دعا میکنیم⁉️⁉️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مزد خون خسارت‌های وحشتناکی به تشیع وارد بشه! مثلاً یکی از دستاوردها و هنرهای این حضرات! با دستش اشاره به دسته‌ی عزاداری کرد و ادامه داد: این بود که یکبار که ماهاتیر محمد نخست وزیر سابق مالزی یه سفر ایران اومده بود و از جمهوری اسلامی ایران خواست تا مالزی برای تبلیغ اسلام و مبارزه با فرقه‌ی ضاله بهائیت به اون‌ها کمک کنه. چون منشاء بهاییت در ایران بود و بهایی‌ها یکی از مراکز اصلی‌شون در مالزی قرار داشت و از اون‌جا نیرو می‌گرفتن، اما از حدود چهار سال قبل، به دلیل فعالیت‌های جریان شیرازی‌ها در مالزی و مبارزه رسمی با خلفا به دعوای بین شیعه و سنی چنان دامن زدند که کار به شعار نویسی‌های خیابانی رسید و این مسأله باعث شد ماهاتیر محمد که تا دیروز از جمهوری اسلامی دفاع می‌کرد، چند ماه قبل نسبت به خطر گسترش شیعه در مالزی هشدار داد و خواستار مبارزه با شیعیان به عنوان یه فرقه‌ی ضاله شد! دوباره نگاهم افتاد به این مردهای دشداشه پوش! داشتم به حرف‌های مهدی فکر می‌کردم که این فرقه چقدر راحت اسم شیعه رو با رسمش متلاشی کردن! در همین حین سر و صدای بچه‌ی کوچکی که همراه باباش برای تماشا کردن دسته‌ی عزاداری اومده بودن، چنان خودش رو به باباش چسبونده بود و التماس می‌کرد و می‌گفت؛ بیا بریم بابا من می‌ترسم، توجهم رو جلب کرد والبته بچه‌ی بیچاره حق داشت، من که یه مرد بزرگ بودم با دیدن چنین صحنه‌هایی داشتم سکته می‌کردم چه برسه به اون طفل معصوم! با اشاره به بچه رو به مهدی گفتم: اصلا فکر نکنم تا آخر عمرش چنین صحنه‌هایی یادش بره و چقدر تلخه که عزاداری برای امام حسین(ع) رو با چنین تصاویری بخاطر بسپاره که ذره‌ای عشق درونش نیست که هیچ! فقط ترس و وحشت و خون، یادگاری چنین هیئت رفتنی میشه! و ناگفته پیداست چه حسی نسبت به هئیت و روضه و امام حسین(ع) پیدا میکنه! با عصبانیت ادامه دادم: خیلی راحت تنها با کارهای یک سری افراد جاهل مثل اینغها که بیشتر به اراذل شبیه‌ان تا عاشق امام حسین‌(ع)! هم فرقه‌ی ضاله میخوننمون! هم مثل اتفاقی که برای این بچه می‌افته به سادگی این پیوند عاشقانه حسینی شکسته میشه! مهدی دستش رو خیلی آروم گذاشت روی شونم و گفت: میدونی مرتضی این‌ها فقط یک سری جاهل نیستن! داشتم فکر می‌کردم اگه غریبه‌ای از علت بریدن سـر امام حسین‌(ع) پرسید به قول استادم باید بگیم: ترڪیبی از و عاشورا را رقم زدند! بعد هم چشم‌هاش رو به آسمون دوخت و ادامه داد: و چه معجون عجیبی ست این ترڪیب...! اسم منافق باهوش که اومد یاد تفکر انگلیسی افتادم که چقدر خطرناکتر از بمب و اسلحه است! گفتم شیخ مهدی چه قدر دشمن حساب شده کار میکنه! از این طرف بادرست کردن فرقه‌های شیعه‌ی افراطی مثل شیرازی‌ها و از اون طرف با درست کردن گروه‌های سنی افراطی مثل وهابی‌ها چقدر دقیق به خواسته‌اش میرسه! بعد با حالت عصبانی گفتم: بعضی از ما هم خیر سرمون توی حوزه ی علمیه داریم درس میخونیم که مثلاً به درد اسلام بخوریم! به جای این‌که به درد اسلام بخوریم کم کاری‌هامون، خودشون شدن یه درد برای اسلام! لبخند نشست روی لبش و گفت: دمت گرم که جمع نبستی! بعد هم ادامه داد: میدونی تفاوت به درد خوردن یا خودِ درد بودن در چیه؟! ادامه دارد... نویسنده: لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2675🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا