eitaa logo
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
846 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
69 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم ارتباط با ادمین: @labaick کانال طبیب جان @Javaher_Alhayat استفاده از مطالب کانال آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
آقای-مهربانی-گروه-سرود-منتظران-ظهور-1.mp3
زمان: حجم: 4.52M
اصلا خدا به عشقت بهشت‌و آفریده غیر علی(ع) و عاشقاش هیچکس و راه نمیده!😍 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2736🔜
‌ ‌ نوجوانان می‌توانند این کشور را به اوج برسانند ! مقام‌معظم‌رهبری
1.35M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
❤️🍃 تولد امام موسی بن جعفر مبارک باد👏👏👏 لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2737🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖سلام امام زمانم💖 دست مرا بگیر ببین ور شکسته ام آب از سرم گذشته و من دست بسته ام😭 کار مرا حواله نده دست دیگری محتاجم و به تو امید بسته ام  
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
#چهارشنبه_های... #بر_اساس_واقعیت #قسمت_چهاردهم در حال جر و بحث با هم بودیم که خانم حسینی تلفن
... رفتم دانشگاه خبری از لیلا نبود احتمالا درگیر ماشینش بود بعد از کلاس توی حیاط روی یه نیمکت مشغول جمع و جور کردن جزوهام بودم، یه نفر اومد کنارم نشست اینقدر مشغول بودم که حتی سرم رو بالا نگرفتم ببینم کیه! با شنیدن صدا چنان شوکه شدم که انگار برق 220 ولت بهم وصل کرده باشن مضطرب سرم رو چرخوندم سمت صدا در کمال ناباوری دیدم امید!!! اومدم برم که کیفم روگرفت گفت: نازنین فقط ده دقیقه... خواهش می کنم گفتم: تو بگو ده ثانیه! ول کن کیفم رو وگرنه داد میزنم! گفت: نازنین خواهش می کنم باور کن کار مهمی دارم خیلی التماس کرد گفتم: کار های مهمت رو برو پیامک کن به این و اون! کیفم رو از دستش کشیدم بیرون وباسرعت دور شدم... ذهنم درگیر شده بود یعنی چکارم داشت؟ با خودم کلنجار می رفتم که چرا صبر نکردم ببینم چی میگه! کلافه بودم بعد از این مدت که دوباره دیدمش همه چی برام تازه شد! دلم گرفته بود... دل آسمون هم گرفته بود... نم نم اشکهای آسمون با نم نم اشک هام روی صورتم در هم می آمیخت و سر می خورد پایین ... نمی دونستم چه اتفاقاتی در انتظارم... درگیر همین افکار بودم که لیلا زنگ زد نمی دونم چرا اون لحظه دلم نمیخواست جواب لیلا رو بدم شاید عامل این همه سختی لیلا بود... اصلا چرا امید به لیلا پیام داد... چرا...چرا باید به اینجا برسم! و سوالهای بی جوابی که جز مضاعف کردن درد روحم پاسخی نداشت... یکدفعه به خودم نهیب زدم نازنین از تو بعیده اینجوری قضاوت کنی! اشتباهات امید رو نباید پای لیلا بذاری... لیلا اگر بد بود این همه من رو همراهی نمی کرد می رفت با امید و بی خیال من می شد... لیلا چند بار بهم زنگ زد کمی که حالم بهتر شد باهاش تماس گرفتم گفت: کجایی دختر چرا جواب نمی دی؟! گفتم: مشغول بودم، ترجیح دادم چیزی راجع به دیدن امید نگم گفتم: تو چه خبر؟ چرا دانشگاه نیومدی؟گفت: درگیر ماشین بودم راستی خانم حسینیم زنگ زد چون فردا کلاس نداشتیم هماهنگ کردم فقط جون مادرت ایندفعه بیا شر قضیه رو بکن تمومش کن این پروژه را! گفتم: لیلا واقعا شر رو من درست میکنم یا تو !عه عه اون دفعه من بودم سوالهای فوق تخصصی می پرسیدم! از پشت گوشی گفت: باشه نازنین جون تسلیم! من دستهام روی سرم! بعد ادامه داد: نازی فکر می کنی کجا قرار گذاشت؟ گفتم: نمی دونم حالا کجا قرار شد بریم؟ گفت: عززززیزم بوستان لاله باورت میشه! فکر نمی‌کردم این جماعت آدرس پارک هم بلد باشن! گفتم: عجب! ساعت چند؟ گفت: ۱۰ صبح گفتم: باشه پس می بینمت خداحافظی کردیم... رد پای امید هنوز در ذهنم بود ... چطور می تونستم پاکش کنم! چه ماجراهای توی این چند وقت برام اتفاق افتاده بود... یاد حرفهای خانم حسینی افتادم و خودم رو دلخوش به داستانی که برامون تعریف کرد... زمان به سرعت اما خیلی سخت گذشت نمی دونم چرا می خواستم ذهنم را درگیر موضوع دیگه ای به جز امید کنم حتی شده بحث های لیلا با خانم حسینی! فقط اینکه به امید فکر نکنم اما ظاهراً تقدیر چیز دیگه ای نوشته بود... فردا صبح وقتی رسیدیم بوستان لاله خانم حسینی روی یکی از نیمکت های پارک نشسته بود دیگه مثل دفعه قبل از احساس ترس و نگرانی خبری نبود با اینکه یک بار فقط دیده بودیمش ولی نمی دونم چرا احساس راحتی می کردم این حس رو لیلاهم داشت ازطرز لباس پوشیدنش که مثل همیشه بود میشد فهمید... جلو رفتیم و سلام کردیم با دیدنمون بلند شد و احوالپرسی گرمی کرد و گفت: دخترا بریم کافی شاپ اونجا راحتر می تونیم صحبت کنیم! لیلا طوری که خانم حسینی متوجه نشه چشمکی به من زد و رو به خانم حسینی گفت: آره خیلی خوبه بریم... نویسنده: لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2738🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
[Mohammad Hossein Pouyanfar Ft Saber Khorasani]Mohammad Hossein Pouyanfar Ft Saber Khorasani - Sofreye Mosabne Jafar [SevilMusic].mp3
زمان: حجم: 4.39M
🌷 مادر پدرهامان همین که کم می آوردند 🌷 یک سفره موسی بن جعفر پهن میکردند... صابر خراسانی و پویانفر لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚2739🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💖💖 حضورت در قلبــــم مثل نفس ڪشیدن است آرامـ و بۍ صدا اما همیشگۍ...