eitaa logo
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
853 دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
1.4هزار ویدیو
69 فایل
بسم الله الرحمن الرحیم ارتباط با ادمین: @labaick کانال طبیب جان @Javaher_Alhayat استفاده از مطالب کانال آزاد است.
مشاهده در ایتا
دانلود
رسانه (۱۵ تا ۲۱ سالگی)
🌹سلام بر ابراهیم 🌹 #پارت92 سلاح کمری آخرین روزهای سال ۱۳۶۰ بود. با جمع‌آوری وسائل و تحویل سلاح
🌹سلام بر ابراهیم🌹 ابراهیم گفت: مادر، بدون اجازه سر وسایل کسی رفتن خوب نیست! پیرزن گفت: اگر می توانستم خودم بازش می‌کردم. بعد رفت و پیچ گوشتی آورد. من هم با اهرم کردن، قفل کوچک گنجه را باز کردم. در گنجه که باز شد اسلحه کمری داخل یک پارچه سفید روی وسائل مشخص بود. اسلحه را برداشتیم و بیرون آمدیم. موقع خداحافظی ابراهیم پرسید: مادر، چرا به ما اعتماد کردی!؟ پیرزن جواب داد: سرباز اسلام دروغ نمیگه. شما با این چهره نورانی مگه میشه دروغ بگید! از آن‌جا راه افتادیم. آمدیم به سمت تهران در مسیر کمربندی اصفهان چشمم به پادگان توپخانه ارتش افتاد. گفتم: آقا ابرام، یادته سرپل ذهاب به آقائی فرمانده توپخانه ارتش بود که خیلی هم تو عملیات ها کمکمون می‌کرد. گفت: آقای مداح رو میگی؟ گفتم: آره، شده فرمانده توپخانه اصفهان، الان هم شاید این‌جا باشه. گفت: بریم دیدنش. رفتیم جلوی پادگان ماشین را پارک کردم. ابراهیم پیاده شد. به سمت دژبانی رفت و پرسید: سلام، آقای مداح این‌جا هستند؟ دژبان نگاهی به ابراهیم کرد. سرتا پای ابراهیم را برانداز نمود؛ مردی با شلوار کردی و پیراهن بلند و چهره‌ای ساده، سراغ فرمانده پادگان را گرفته! من جلو آمدم و گفتم: اخوی ما از رفقای آقای مداح هستیم و از جبهه آمدیم. اگر امکان دارد ایشان را ببینیم. دژبان تماس گرفت و ما را معرفی کرد. دقایقی بعد دو تاجیپ از دفتر فرماندهی به سمت درب ورودی آمد. سرهنگ مداح به محض دیدن ما، ابراهیم را بغل کرد و بوسید. با من هم روبوسی کرد و با اصرار، ما را به دفتر فرماندهی برد. بعد هم ما را به اتاق جلسات برد. حدود بیست فرمانده نظامی داخل جلسه بودند. ----------- آقای مداح مسئول جلسه بود. دو تا صندلی برای ما آورد و ما هم در کنار اعضای جلسه نشستیم. بعدهم ایشان شروع به صحبت کردن دوستان، همه شما من را می شناسید. من چه قبل از انقلاب، در جنگی ۹ روزه، چه در سال اول جنگ تحمیلی مدال شجاعت و ترفیع گرفتم. گروه توپخانه من سخت ترین مأموریت‌ها را به نحو احسن انجام داد و در همه عملیات‌هایش موفق بوده. من سخت‌ترین و مهم‌ترین دوره های نظامی را در داخل و خارج کشور گذرانده ام. اما کسانی بودند و هستند که تمام آموخته های من را زیر سؤال بردند. بعد مثالی زد که: قانون جنگ های دنیا می گوید؛ اگر به جایی حمله می کنید که دشمن یکصد نفر نیرو دارد، شما باید سیصد نفر داشته باشی. مهمات تو هم باید بیشتر باشد تا بتوانی موفق شوی. بعد کمی مکث کرد و گفت: این آقای هادی و دوستانش کارهائی می کردند که عجیب بود. مثلا در عملیاتی با کمتر از صد نفر به دشمن حمله کردند، اما بیش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند و یا اسیر می آوردند. من هم پشتیبانی آنها را انجام می دادم. خوب به یاد دارم که یک‌بار می خواستند به منطقه بازی دراز حمله کنند. من وقتی شرایط نیروهای حمله کننده را دیدم به دوستم گفتم: این ها حتماً شکست می‌خورند. اما در آن عملیات خودم مشاهده کردم که ضمن تصرف مواضع دشمن، بیش از تعداد خودشان از دشمن تلفات گرفتند؟ یکی از افسران جوان حاضر در جلسه گفت: به آقای هادی، توضیح دهید که نحوه عملیات شما به چه صورت بوده، تا ما هم یاد بگیریم؟ ابراهیم که سر به زیر نشسته بود گفت: نه اخوي، ما کاری نکردیم. آقای مداح زیادی تعریف کردند، ما کاره‌ای نبودیم. هر چه بود لطف خدا بود. لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰 ✿○○••••••══ @farzandetanhamasiry15_21 ═══••••••○○✿ 🔚5036🔜