🌹سلام بر ابراهیم🌹
#پارت18
این قسمت: يدالله
راوی: سيد ابوالفضل كاظمی
ابراهيم در يکی از مغازههای بازار مشــغول کار بود. يك روز ابراهيم را در وضعيتی ديدم که خیلی تعجب کردم!
دو کارتن بزرگ اجناس روی دوشــش بود. جلوی يک مغازه، کارتنها را روی زمين گذاشت.
وقتی کار تحويل تمام شد، جلو رفتم و سلام کردم. بعد گفتم: آقا ابرام برای
شما زشته، اين کار باربرهاست نه کار شما!
نگاهی به من کرد و گفت: کار که عيب نيست، بيکاری عيبه، اين کاری هم که من انجام ميدم براي خودم خوبه، مطمئن ميشم که هيچی نيستم. جلوی غرورم رو ميگيره!
گفتم: اگه کســی شــما رو اينطور ببينه خوب نيســت، تو ورزشكاری و...خيلیها ميشناسنت.
ابراهيــم خنديد وگفت: ای بابا، هميشــه كاری كن كه اگه خدا تو رو ديد خوشش بياد، نه مردم.
٭٭٭
به همراه چند نفر از دوستان نشسته بوديم و در مورد ابراهيم صحبت میكرديم.
يكی از دوســتان كه ابراهيم را نمیشــناخت تصويرش را از من گرفت و نگاه
كرد.
بعد با تعجب گفت: شما مطمئن هستيد اسم ايشون ابراهيمه!؟
با تعجب گفتم: خب بله، چطور مگه؟!
گفت: من قبلاً تو بازار سلطانی مغازه داشتم. اين آقا ابراهيم دو روز در هفته سر بازار میايستاد. يه كوله باربری هم میانداخت روی دوشش و بار میبرد.
يه روز بهش گفتم: اسم شما چيه؟
گفت: من رو يدالله صدا كنيد!
گذشت تا چند وقت بعد يكی از دوستانم آمده بود بازار، تا ايشون رو ديد با تعجب گفت: اين آقا رو ميشناسی!؟
گفتم: نه، چطور مگه!
گفت: ايشــون قهرمان واليبال و كشــتيه، آدم خيلی باتقوائيه، برای شكستن نفسش اين كارها رو ميكنه. اين رو هم برات بگم كه آدم خيلی بزرگيه!
بعد از آن ماجرا ديگه ايشون رو نديدم!
صحبتهای آن آقا خيلی من رو به فكر فرو برد. اين ماجرا خيلی براي من عجيب بود. اينطور مبارزه كردن با نفس اصلاً با عقل جور در نمیآمد
٭٭٭
مدتی بعد يكی از دوستان قديم را ديدم. در مورد كارهای ابراهيم صحبت میكرديم. ايشان گفت: قبل از انقلاب. يك روز ظهر آقا ابرام آمد دنبال ما.
من و برادرم و دو نفر ديگر را برد چلوكبابی، بهترين غذا و ســالاد و نوشابه را سفارش داد.
خيلی خوشــمزه بود. تا آن موقع چنين غذایی نخورده بودم. بعد از غذا آقا ابراهيم گفت: چطور بود؟
گفتم: خيلی عالی بود. دستت درد نكنه، گفت: امروز صبح تا حالا توی بازار باربری كردم. خوشمزگی اين غذا به خاطر زحمتيه كه برای پولش كشيدم!!
#سلام_بر_ابراهیم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4679🔜
❪👨🏻🎓📚❫
• رمز درس خواندن🧐⁉️
هرگز در طولِ مطالعه دراز نکش! هنگامی که دراز میکشی مغز به حالتِ خواب نزدیکتر است تا مطالعهیِ فعال💙
- دراز کشیدن ممنوع :)
#درسخوان 10
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4680🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#استوری
منیکدخترچادریام😎♥️
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4681🔜
#پروفایل
دخترونه🙂
پسرونه 🙃
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4682🔜
1_1234946264.mp3
9.59M
#خانواده_آسمانی ۳۸
🌱 هدف از عشق؛ به عنوان مایهی حیات دل انسان، رسیدن به خداوند است.
و این امر، چیزی فراتر از حدَّ تصور نیست! زیرا؛
💢 مردمی به این عشق دست پیدا کرده اند که خداوند صدها سال قبل، در قرآن کریم از آنها به عنوان
" محبوبِ خود " نام برده است!
⚡️ چگونه میتوان آنقدر محبوبِ خدا شد که خداوند، به عشق تو مباهات کند؟
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_رائفی_پور
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4683🔜
بعد میفرماید:
یک چشم زدن، غافل از آن ماه نباشید
شاید که نگاهی کند، آگاه نباشید...
غفلت نکن... مراقبت از ذهن این جنبه های عاشقانه رو هم داره...
✅ ممکنه خیلی جاها آدم مورد عنایت امام زمان ارواحنا فداه قرار بگیره ولی متوجه نباشه...
💞 توی یه جلسه روضه نشستی و اقا بهت یه نگاه میکنه و دلت میره پیش حضرت... بعد حواست به یه چیز دیگه پرت میشه...
بعد ها با خودت مرور میکنی و میبینی ای دل غافل... اون لحظه چرا آخه حواس من پرت شد..!😓
خب عزیزم کلا مراقب باش حواست پرت نشه.
🌷توی کربلا هم اصحاب سید الشهدا در اوج درگیری ها و سختی ها خم به ابرو نمی آوردن و در روایت هست که صورت نورانی امام حسین علیه السلام مرتب پر نشاط تر میشد.
✅کسی که همش متوجه خدا باشه دیگه براش سختی مفهومی نداره. اصلا نمیبینه سختی ها رو.
او توجهش یه جای دیگه هست... مراقب ذهنش هست که به این طرف و اون طرف حواسش پرت نشه...
بذارید یه داستان دیگه هم از آقای حق شناس بگم.
🔵 یه آقای بزرگواری بعد از 30 سال خدمت آیت الله حق شناس رسیدن. بعد گفت: آقای حق شناس، سلام . شما یادتون میاد؟ من مکاسب رو پیش شما خوندم توی حوزه و ..
💢 خب این موقع ها آدم میگه: عه! چه جالب! کجا؟ چه خبرا و....😍
🔶 آقای حق شناس گفته بودن: بله. حالا ذکرت رو بگو... ولش کن...
یک چشم زدن غافل از آن ماه نباشید...
اون بنده خدا مونده بود که بقیه خاطرات رو چجوری بگه!😊
نمیخواد بگی. مشغول باش.. ذکر خدا رو بگو و لذت ببر...
وقتی آدم یه مقدار روی ذهن خودش کنترل داشته باشه و به مولای خودش فکر کنه
💞اونوقت تازه حس میکنه که وارد یه دنیای قشنگ و لذت بخش شده... تازه احساس میکنه به آغوش مادر اصلی خودش برگشته..
🌺 آخر لذت اونجاست.... جاهای دیگه دنبال لذت نگرد...
یاعلی..
#کنترل_ذهن
#پای_درس_استاد
#درس_چهل_پنجم
#قسمت_دوم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4684🔜
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فصل پاییز فصل خیلی خیلی قشنگیه🍂
و تا دلتون بخواد ایده های جذاب برای عکاسی و فیلمبرداری داخل این فصل وجود داره👌😊
#ایده
#فیلمبرداری
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4685🔜
🌹سلام بر ابراهیم🌹
#پارت19
این قسمت: حوزه حاجآقا مجتهدی
راوی: ايرج گرایی
سالهای آخر، قبل از انقلاب بود. ابراهيم به جز رفتن به بازار مشغول فعاليت ديگري بود.
تقريباً کســی از آن خبر نداشــت. خودش هم چيزي نمیگفت. اما كاملاً
رفتار و اخلاقش عوض شده بود.
ابراهيم خيلی معنویتر شــده بود. صبحها يک پلاســتيک مشكی دستش میگرفت و به سمت بازار میرفت. چند جلد کتاب داخل آن بود.
يکروز با موتور از ســر خيابان رد میشدم. ابراهيم را ديديم. پرسيدم: داش ابرام کجا میری؟!
گفت: ميرم بازار.
ســوارش کردم، بين راه گفتم: چند وقته اين پلاســتيک رو دستت میبينم چيه!؟ گفت: هيچی کتابه!
بين راه، سر کوچه نائبالسلطنه پياده شد. خداحافظی کرد و رفت. تعجب کردم، محل کار ابراهيم اينجا نبود. پس کجا رفت!؟
بــا كنجكاوی بــه دنبالش آمدم. تا اينکه رفت داخل يک مســجد، من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادی جوان نشست و کتابش را باز کرد.
فهميدم دروس حوزوی ميخونه، از مسجد آمدم بيرون. از پيرمردی که رد میشد سؤال کردم:
ببخشيد، اسم اين مسجد چيه؟ جواب داد: حوزه حاجآقا مجتهدی
با تعجب به اطراف نگاه کردم. فکر نمیکردم ابراهيم طلبه شده باشه.
آنجا روی ديوار حديثی از پيامبر نوشته شده بود: « آسمانها و زمين و فرشتگان، شب و روز برای سه دسته طلب آمرزش میکنند: علماء ،کسانیکه
1
به دنبال علم هستند و انسانهای با سخاوت.»
شب وقتی از زورخانه بيرون میرفتم گفتم: داش ابرام حوزه ميری و به ما چيزی نميگی؟
يکدفعه باتعجب برگشــت و نگاهم کرد. فهميد دنبالش بودم. خيلی آهسته گفت:
ِ آدم حيف عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابيدن بکنه. من طلبه رسمی نيســتم. همينطوری برای اســتفاده ميرم، عصرها هم ميرم بازار ولي فعلاً به کسی حرفی نزن.
تــا زمان پيروزی انقــلاب روال کاری ابراهيم به اين صــورت بود. پس از پيروزی انقلاب آنقدر مشــغوليتهای ابراهيم زياد شــد که ديگر به کارهای قبلب نمیرسيد.
1 - مواعظ العددی
#سلام_بر_ابراهیم
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4686🔜
❪👩🏻🎓📚❫
• رمز درس خواندن🧐⁉️
لطفاً !
بدونِ اینکه خودت رو گول بزنی یا موجودی فَرا زَمینی فرض کنی، یک برنامهیِ روزانه طراحی کن🤖📍
فراموش نکن که ،
هر بدن با بدنِ دیگر فرق میکند! پس مطابقِ تواناییهایِ بدنیِ خود برنامهریزی کن♥️
- برنامهریزیِمنطقیداشتهباش :)
#درسخوان 11
#رسانه_ی_تنهامسیر
لینک کانال ۱۵ تا ۲۱ سال جهت نشر🔰
✿○○••••••══
@farzandetanhamasiry15_21
═══••••••○○✿
🔚4687🔜
. 🌱
#صبحیزیبا ☀️
هر صبح با یک هدف بیدار شو تصمیم بگیر که بهترین باشی، بهترینِ خودت. بزرگترین رقیب امروزت، دیروزِ خودته پس سعی کن بهتر از دیروزت باشی،
#سلام
#صبحتون_بخیر 🌤