دخترهام ایده کسب و کاریشون رو، درباره یه اپلیکیشن نوشته بودم که نویسندهها و ناشرها و مخاطبان رو دورهم جمع میکنه و به نویسنده ها کمک میکنه اثرشون رو به ناشر برسونند. با اینکه خیلی طرحشونو در هم کوبیدم، ولی از اینکه فکرشون اینقدر بکر و تازه است لذت میبرم.
چند صفحه از ارائهشون رو عکس گرفتم.
پارسال با خودم گفتم: فکر نمیکنم امسال از نمایشگاه کتاب چیزی بخرم؛ و دقیقا ۱۲ عنوان کتاب خریدم که هنوز بعضیاشو کامل نخوندم😁 هماکنون هم مچ خودم رو در حال گفتن جمله «امسال که چیزی نمیخوام از نمایشگاه بخرم» گرفتم! خدابخیر کنه!
Mohsen Chavoshi - Bi Badan.mp3
11.26M
جهان دیوونهای بیدردسر میخواست
من بودم!
بیاین امروز برای همه کنکوریهای امروز و فردا دعا کنیم که هر وی مصلحتشونه براشون پیش بیاد و دلشون آروم باشه❤️
هدایت شده از پالونیا
#چند_از_چند چیست و چرا؟.mp3
31.19M
چگونه در یک سال صد کتاب بخوانیم؟
یا
#چند_از_چند چیست و چرا؟
✅ اگر جزو یکی از سه دستهٔ زیر هستید، احتمالا شنیدن این صوت برایتان مفید باشد. در غیر این صورت پیشنهاد میکنم رهایش کنید. :)
۱. کسانی که #علاقمند به کتابخوان شدن هستند.
۲. کتابخوانها
۳. همراهان #چند_از_چند یا همان #یاران_چندان
🎧 اگر این ۳۵دقیقه را شنیدید و احساس کردید ممکن است شنیدنش برای افراد دیگری هم مفید باشد، برایشان بفرستید.
ارادتمند؛ مصطفا جواهری
@hornou هُرنو | روزنِ نورگیرِ سقف
چشیدن خورش کرفسی که امروز با دستور جدید پختم، باعث شد به این فرضیه فکر کنم که «نکنه این چیزی که ما میخوردیم خورش کرفس نبود؟!»
ماهیتنهایتنگ
چشیدن خورش کرفسی که امروز با دستور جدید پختم، باعث شد به این فرضیه فکر کنم که «نکنه این چیزی که ما م
دوباره بخونش چون من درباره خورش کرفس حرف نمیزنم!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یک فریم از کلاسهای نویسندگی خلاق؛ یا «کاش خانم امیدوار زندگی شما باشم»
#با_نو_از_نو
ماهیتنهایتنگ
یک فریم از کلاسهای نویسندگی خلاق؛ یا «کاش خانم امیدوار زندگی شما باشم» #با_نو_از_نو
یک. دبیرستان معلم ریاضی جذابی داشتیم به نام خانم امیدوار؛ فوق العاده کاریزماتیک و دوست داشتنی بود و شوخیهای شیرینی هم داشت. به واسطه اینکه من و دوستم یک تحقیق جذاب بین رشتهای دریاره ریاضی و سلولهای بنیادی انجام دادیم، باما رفیق شد. آن مقاله چندجا رتبه آورد و در یکی از مراسمهایی که برای تجلیل از ما برگزار شده بود، خانم امیدوار هم آمد. کسی دعوت رسمی ازش نکرده بود، ولی من سر کلاس گفته بودم شما هم میآیید؟ و آمد. هنوز مزه مهربانیهایش یادم مانده؛ از او غیر از ریاضی، مشق مهربانی و ماندگاری یاد گرفتم.
دو. امروز جلسه آخر کلاس نویسندگی خلاق با دخترها بود. یک سال تحصیلی، تکنیکهای مختلف نوشتن را «بازی» کردیم و برایشان متنهای باکیفیت خواندم. سعی کردم یادشان بدهم خوب ببینند، بشنوند، بخوانند و همیشه بنویسند. خیلی وقتها از شگفتی ایدههای توی ذهنشان دهانم باز مانده، خیلی وقتها بیتعارف گفتم بد نوشتی و خیلی وقتها دلم خواسته بغلشان کنم. برایم کتاب میآوردند که بخوانم و باهم دربارهاش کلکل میکردیم.
امروز از تنقلاتی که برای خودم مدرسه برده بودم، بهشان دادم و برایشان روایت «من شیر بودم» ار خانم شوشتری را خواندم و حسابی کیف کردیم. بعد هم با خاطرهبازی معاشرت کردیم و بعد از بغلهای خداحافظی، کلاس تمام شد. فکر اینکه دیگر نبینمشان، ناراحتم میکند. دلم میخواست موقع خداحافظی بیشتر توی بغلم نگاهشان میداشتم و تا همیشه هر متن خوبی میخواندم، برایشان میفرستادم. از خودم میپرسم توانستم درسهای خانم امیدوار را پس بدهم یا نه؟
#با_نو_از_نو
#نویسندگی_خلاق