eitaa logo
فصل فاصله
315 دنبال‌کننده
357 عکس
40 ویدیو
3 فایل
یادداشت‌ها و سروده‌های محمّدرضا ترکی تماس با ما: @Mrtorki
مشاهده در ایتا
دانلود
به عنوان کسی که کتاب پارسای پارسی را در زمینۀ زندگی و شخصیّت سلمان فارسی نوشته است، از اینکه مطّلع شدم موانع تولید مجموعۀ تلویزیونی سلمان فارسی بر طرف شده خیلی خوش‌حالم و از اینکه شنیدم استاد امرالله احمدجو در زمینۀ نگارش فیلم‌نامۀ این سریال به داود میرباقری کمک می‌کند ذوق‌زده هستم. گمان می‌کنم با همکاری این دو هنرمند شریف و زلال و دوست‌داشتنی و عمیق شاهد کاری دیدنی و به یادماندنی خواهیم بود.«سلمان فارسی» ادای دینی است به ساحت مقدّس سلمان فارسی، این ایرانی دانا و شجاع و حقیقت‌طلب که سال‌ها قبل باید انجام می‌شد. شاید تقدیر این بوده که این اثر ارجمند در دوران کمال هنری بزرگانی مثل داود میرباقری و امرالله احمدجو به بار بنشیند!
ماجرای ما و «تلگرام» دولتمردان ایرانی در سراسر جهان تنها کسانی هستند که حاضر شده‌اند با تقدیم زیرساخت‌های ملّی مخابرات که یقیناً میلیاردها دلار ارزش دارد به یک پیام‌رسان بیگانه و به قیمت تضعیف پیام‌رسان‌های داخلی یک پیام‌رسان دست چندم خارجی را حاکم بلامنازع فضای مجازی کشورشان بکنند. عمق فاجعه وقتی معلوم می شود که بدانیم تلگرام بعد از محکم‌کردن جایگاه خودش در کشور به دنبال انتشار پول مجازی موسوم به «گرام» است. با انتشار این پول بر بستر بلاکچین و پذیرش آن از سوی مردم تلگرام به حاکم بلامنازع اقتصاد ایران مبدّل خواهد شد و خواهد توانست فراتر از بانک مرکزی و دولت تصمیم‌گیرندۀ اصلی اقتصاد ایران بشود. تصوّر کنید در بحران ارزی اخیر اگر مردم ایران برای حفظ ارزش دارایی‌هایشان به جای دلار که بند کیسه‌اش در دست بانک مرکزی است و می‌تواند آن را مدیریّت کند، سرمایه‌هایشان را از طریق تلگرام به خارج منتقل می‌کردند و گرام می‌خریدند چه بلایی بر سر اقتصاد این کشور می‌آمد. اگر کسی بگوید موضوع تلگرام آزادی اطّلاع‌رسانی و مبارزه با فیلترینگ و سانسور است یقیناً به شما دروغ گفته است!
شرف حضور فراوان می‌خوانیم و در محافل می‌شنویم که وقتی، در مقام تعارف، می‌خواهند بگویند فلانی با حضورش در این جمع به ما افتخار و شرافت بخشیده می‌گویند: «فلانی در جمع ما شرف حضور دارد»، درحالی‌که شرف حضور داشتن به معنی «افتخار حضور داشتن» و «باریافتن» است. وقتی کسی در جمعی «شرف حضور دارد» یعنی با حضور در آن‌جا افتخار و شرافت یافته است. درواقع وقتی می‌گوییم فلانی در جمع ما شرف حضور دارد یعنی بر سرش منّت گذاشته‌ایم و گفته‌ایم که او با حضور در این جمع مفتخر شده است و این خلاف منظور ما را افاده می‌کند! در این‌جور مواقع برای احترام‌گذاشتن به طرف مقابل باید بگوییم: «او با حضورش به ما افتخار یا شرافت بخشیده است» نه اینکه شرف حضور دارد! در هنگام تکّه‌پاره‌کردن تعارفات مراقب باشیم به جای احترام‌گذاشتن، ناخواسته، به مردم اهانت نکنیم!
کاخ سعدآباد قبلاً کاخ استبداد بود مظهر طاغوت و اشرافیّت و بی‌داد بود تازگی‌ها وضع کرده فرق و دیگر رفته است دوره‌ای که نحس و بد این کاخ سعدآباد بود می‌توان کابینه در تالار آن تشکیل داد می‌توان در باغ و در استخرهایش شاد بود می‌شود جشن تولّد هم در آن برپا کنید هرزمان سرگرم شادیّ و مبارک‌باد بود در کنار مؤمنین و مؤمناتی نازنین در چنین کاخ قشنگی مست لیموناد بود! شاه بود این‌جا، که امریکا به او کاری نداشت، از غم تحریم و از تهدیدها آزاد بود تا به کی باید بهانه دست اسراییل داد تا کجا باید عقب‌افتاده همچون چاد بود پاستور چون در جنوب شهر واقع گشته است پاستوریزه نیست، عین شوش و مهرآباد بود خب به ما چه شاه در این‌جا عرق هم خورده است یا، زبانم لال، اشرف لخت مادرزاد بود بی‌خودی او کاخ سعدآباد را رونق نداد مثل او باید در این‌جا، هرچه بادا باد، بود هرچه از مستضعفان گفتیم دیگر کافی است سادگیّ و زهد کار بوذر و مقداد بود... الغرض مقصودشان این است حالیمان کنند انقلاب و آرمان‌ها ناکجاآباد بود!
دلیل این‌همه کم‌بودها فراوانی‌ست دلیل اصلی قاچاق نیز ارزانی‌ست هوای ناحیۀ ما همیشه مطبوع است چرا هوای شما این‌قَدَر زمستانی‌ست یقین بدان سرطان زاست گوشت چون ماهی و مرغ هم سبب مشکلات درمانی‌ست گرسنگی عوضش نفع دارد ای مردم همیشه نفخ شکم مایۀ پریشانی‌ست پراید گرچه شده یک‌شبه خدا تومان خدا گواست که نرخش زیاد بالا نیست سپاس ملّت ایران نثار آن دولت که با گرانی اجناس فکر ایرانی است دلیل اینکه خراب است آشکارا کار یقین مداخلۀ دست‌های پنهانی‌ست کک اوفتاده به تنبان مردم‌آزاران دلیل آن مگر این شعر بند تنبانی‌ست!
دهخدا؛ شهید راه جمهوریّت و آزادی! علی‌اکبر دهخدا در ادبیّات ما شخصیّت بسیار باعظمتی است. اهل تحقیق هر کجا که پا می‌گذارند، چه عرصه‌های وسیع مطالعات ادبی و لغوی باشد و چه کوچه‌پس‌کوچه‌های دقایق و ظرایف این عرصه، همه‌جا ردّ پای او و زحمات طاقت‌فرسایش را مشاهده می‌کنند. اوّلین بار از استادم دکتر مظفّر بختیار، رضوان‌الله تعالی علیه، شنیدم که گفت، بعد از کودتای بیست‌وهشت مرداد به خانۀ دهخدا حمله کردند و به‌شدّت کتکش زدند و بازداشتش کردند؛ چراکه از حامیان نهضت ملّی بود و شنیده بودند که مخالفان شاه، یعنی فاطمی و دوستانش، می‌خواسته‌اند او را پس از فرار شاه رییس‌جمهوری ایران کنند. پیرمرد بعد از آن بازجویی‌ها و بدرفتاری‌ها آن‌قدر دل‌شکسته شد که دیری در این جهان نپایید و یک‌سال و چند ماه بعد در هفتم اسفند سال سی‌و چهار شمسی در هفتادوهفت‌سالگی درگذشت و درواقع شهید جمهوریّت و آزادی‌ ملّت ایران شد.
بلشویک است خضر راه نجات! یکی از پیش‌نهادهای جدّی روشنفکران ایرانی در دوران معاصر به ملّت ایران پیوستن به شوروی و پذیرش یک نظام کمونیستی بود. آن‌ها به‌جدّ معتقد بودند که این پیش‌نهاد تنها راه نجات است. خوش‌بختانه ملّت ایران عاقل‌تر از آن بود که این خواست مصرّانه را بپذیرد. عارف قزوینی این‌گونه به لنین، پیشوای حزب بلشویک شوروی، بفرما زده است: ای لنین ای فرشتۀ رحمت قدمی رنجه کن تو بی‌زحمت تخم چشم من آشیانۀ توست پس کرم کن که خانه خانۀ توست یا خرابش بکن و، یا آباد رحمت حق به امتحان تو باد بلشویک است خضر راه نجات بر محمّد، و آل او صلوات
خودآموز پیروزی در انتخابات و پاسخگویی! یکی از مریدان شیخ را پرسید: چه‌گویی در حقّ این مخالفان و معاندان که هزارسخن درباب دولت شما گویند؟ شیخ خنده‌ای کرد و گفت: آنچه گویند همه شبهت باشد و تهمت و اگر من خواهم در پنج دقیقه همه را پاسخ گویم! مرید گفت: لطف بسیار باشد اگر این ملاعین را پاسخی گویی که ما و دیگر مریدان سخت درمانده‌ایم. شیخ گفت: گفتم «اگر خواهم...» و من اکنون نخواهم که بخواهم! گویند که پنجاه‌سال گذشت و پاسخی از شیخ نشنیدند. دوران انتخاب از ایران سخن بگو از روزهای خوب و درخشان سخن بگو از وضع افتضاح ترافیک شهرها از چاله‌چوله‌های خیابان سخن بگو از اینکه مشکلات قدیمی مملکت راحت شود به دست تو آسان سخن بگو وقتی که حرف می زنی از فقر و از رکود از جنس‌ها که می‌شود ارزان سخن بگو دربین وعده‌های خودت بغض هم بکن با یک صدای خسته و لرزان سخن بگو آبی ندارد آن‌همه وعده برای خلق دارد ولی برای شما نان، سخن بگو! وقتی که انتخاب شدی تا به چندسال از اینکه مملکت شده ویران سخن بگو از این بگو که قبلتری‌ها مقصّرند از دست‌های دولت پنهان سخن بگو پروندۀ تمام ادارات را بریز بر روی میز و دایماً از آن سخن بگو یک عمر می‌توان سخن از زلف یار گفت از روسریّ و موی پریشان سخن بگو دنیا به‌غیر دهکده‌ای نیست پس بیا از کدخدا و از ده و از خان سخن بگو تا تن دهند مردم نالان به درد تب از مرگ، از نهایت انسان سخن بگو از سایه های جنگ که گسترده روی شهر از کودکان مات و هراسان سخن بگو.... وقتی که وعده‌ها همگی رنگ باختند از ارزش سکوت خموشان سخن بگو
در اندرون من خسته‌دل ندانم کیست که من خموشم و او در فغان و در غوغاست؟ از رندی‌های حافظ این است که جواب پرسش‌هایی را که مطرح می‌کند در سخن خود می‌گنجاند تا زیرکان و معنی‌سنجان آن را دریابند و با کشف آن به التذاذ هنری برسند. مثلاً در این بیت: دوش از مسجد سوی می‌خانه آمد پیر ما چیست یاران طریقت بعد از این تدبیر ما؟ پاسخ سوال آن است که ما نیز باید به آیین طریقت همان کاری را بکنیم که پیر ما انجام داده است؛ یعنی از مسجد به می‌خانه برویم! در این‌جا هم پاسخ سوال «در اندرون ن خسته‌دل ندانم کیست...؟» در خود بیت به‌صراحت آمده است. درست حدس زدید: دل! چیزی که در اندرون حافظ، با وجود سکوت ظاهری او به فغان و غوغا برخاسته دل خسته یعنی مجروح اوست. بدین‌ترتیب دلیل این فغان و غوغا نیز که جراحت دل است معلوم می‌شود! دلیل ناشناخته‌بودن دل که از تعبیر «ندانم کیست» دانسته می‌شود این است که دل حقیقتی ماورای ادراک و آن‌جهانی است که در وجود آدمی به ودیعت نهاده شده است! محمدرضا ترکی