• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 2
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
ایدۀ فرهنگی به عنوان یک ایدۀ راهبردی مادر می تواند از چند مؤلفه تغذیه کند :
1▫️ذائقۀ توحیدی
1. انقلاب اسلامی مهمترین سخنی که برای بشر به عنوان حداقل یک فرهنگ عمومی دارد تفکر توحیدی است. به تعلیم قرآن آن چیزی که شفای بیماریهای انسان است و او را از وهم دور میکند و از تاریکیها به سمت نور سوق می دهد اندیشه خدا و شناخت خدا و خواستن خدا است. فلذا مهمترین نقطه مرکزی در ایده فرهنگی ما ایجاد ذائقه توحیدی در جامعه است.
2. رهبر انقلاب در تابستان سال نود و یک در جمع اساتید دانشگاه سخن تاریخیای را مطرح کردند که با نام پیچ تاریخی معروف شد.
«وضعیتى که امروز در دنیا هست، وضعیت تحول است. اوضاع جهان در حال تبدیل به یک شکل جدید و هندسۀ جدید است. ... پیداست که به سوى تحولات تازهاى داریم پیش میرویم» و شواهدی برای آن ذکر کردند و یکی از نکات خیلی خیلی مهمی که گفتند این بود که «ایران در این حادثه بزرگ نظارهگر نیست»
این بزرگترین توصیف راهبردی است که در برنامه ریزیها می شود در نظر گرفت و برای ما الهامهای زیادی دارد و الزامهای زیادی را هم پدید می آورد که در مقام برنامه ریزیهای کلان می تواند خودش را نشان دهد.
3. درخواست ایشان این بود که نخبگان جامعه خودشان را تا سطح این ادراک و این شعور که استلزامات راهبردی فراوانی دارد بالا بکشند.
اینطور نشود که در کشور تنها افراد معدودی باشند که چنین درکی دارند؛ یعنی در سطوح تمدنی متوجه فعل و انفعالات حیات امروز، سوگیریها و سرعت و کندی ها و حوادث مهم و تاریخی می شوند و متناسب با این ادراک طراحی می کنند.
«دانشگاههاى کشور و حوزههاى علمیۀ کشور در این شرایط، مسئولیت سنگینى دارند. کار توفیق ملت ایران و کشور ایران در این برهۀ بسیار مهم و حساس تاریخى، در درجۀ اول بر دوش دانشمندان است.
... آیا در یک چنین شرایط به این اهمیت و حساسیت، دانشگاه یا حوزه میتوانند براى خودشان یک مسئولیتى تعریف نکنند و نقش تماشاچى داشته باشند؟»
4. در این افق مهمترین تذکر ایشان این است که توجه بفرمایید که یک مکتب دارد زمین می خورد. این یک بحث کوتاه برد تاکتیکی یا بلند برد راهبردی نیست، این یک بحث بنیادی است که مکتب مادی دارد زمین میخورد، یک جلوۀ آن چند دهه قبل زمین خورد و دیگری نیز در حال احتضار است و این چیزی نیست که کسی بتواند درمانش بکند.
5. هندسه عالم دارد تغییر میکند؛ زیرا مکتبی که آن را ویرایش کرده بود دارد زمین میخورد. اینجا است که اتخاذ رویکرد توحیدی و دادن ذائقه توحیدی به مردم گذشته از این که درست است شدیداً عطش زمانه است و ما نباید بگذاریم هیچ روزی با غفلت از این مهم بگذرد.
6. به نظر می رسد یکی از اسامی شیطان در این دوران «اندیشه کاربردی» و گرایشهای تند عملیاتی است؛ زیرا به این نام داریم بشر را و حتی جامعه حزب اللهی مسلمان شیعه انقلابی را از توجهات بنیادین و پایه محروم میکنیم. این اتفاقی است که به بهانۀ پرهیز از کلیّات ابوالبقا دارد امروز در فضای کارشناسی یا شبه کارشناسی میافتد و همه را از رویکردهای عریق محروم میکند.
7. ما مهمترین بخش ایده فرهنگی امان که یک انتخاب هست یک مرکز ثقل است و یک سوگیری سعادت بار پر ثمر است همین انتخاب ذائقه توحیدی است. ما باید نخبهگیهای جبهه را صرف پاسخ به این سؤال کنیم که اگر بخواهیم به جامعه ذائقه توحیدی بدهیم باید چه کاری بکنیم؟
در این باره زیاد بنویسیم مجموعه هایی که به ما مربوط هستند وادار کنیم که درباره این ذائقه توحیدی بعنوان فرهنگ عمومی بیشتر بنویسند بیشتر تحلیل بکنند زمینهیابی بکنند فرصتشناسی بکنند و مانعیابی بکنند مؤلفهها را روشن بکنند بگویند این فرهنگ عمومی مؤلفههایش چیست؟ همچنین باید برای ذائقه توحیدی ادبیات عمومی خلق کرد.
یک طرف ماجرا این است، یک طرف دیگر اینکه واقعا انسانهایی را انتخاب بکنیم که ربط داشته باشند به این ذائقه توحیدی. اگر غفلت کنیم امکان یک همگرایی و ژرفابخشی و گرفتن حالت تهاجمی را از دست دادهایم.
8. یکی از ثمرات این رویکرد هماهنگ شدن با رهبر انقلاب است؛ زیرا خود ایشان میگویند من از این نقطه شروع میشوم و دغدغۀ دائم من این است.
┄┄┅••=✧✿✧=••┅┄┄
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 3
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
گفته شد که ما برای جمع کردن ذهن برنامهریزان و کنشگران نیازمند یک ایدۀ فرهنگی هستیم. این ایده به عنوان یک ایدۀ راهبردی مادر می تواند از چند مؤلفه تغذیه کند که یکی از آنها ذائقۀ توحیدی است :
1▫️ذائقۀ توحیدی
9. جزء مهمترین مخاطراتی که کشور تمدنخواه ما با آن مواجه است آشفتگی گفتمانی است. آشفتگی گفتمانی یعنی ذهن به هم ریختۀ ملی. آشفتگی گفتمانی یعنی فعال بودن آبشخورهای مختلف و فقدان یک آبگیر و یک پردازشگر فعال و توحّدآفرین.
از آنجا که رویش یک تمدن جدید وامدار شکلگیری یک هویّت جدید است، آشفتگی گفتمانی حرکت اصلی ما را کند میکند؛ زیرا باعث می شود هویت نوینی در کشور ما شکل نگیرد. به کشوری که از هویت و شخصیتی برخوردار نیست هرچقدر هم زمان بدهید چیزی از جنس تمدن بر پا نمیکند. این برخورداری از هویت است که در واقع یک قوم هدفدار و برنامهدار را مشغول معماری تمدن جدید در دل هر چه هست می نماید. به آشفتگی گفتمانی امور متعددی دامن زده و از آبشخورهای مختلفی این موضوع تغذیه کرده است.
10. هریک از دولتهایی که بر سر کار آمدند زاویهای با مکتب امام داشتند و این نکته هرچند در واقع طبیعی بود، ولی بالاخره فرصتها برای شکلگیری یک گفتمان فراگیر از دست میرفت.
مردم ایران با آموزههای مؤثر و سعادتساز حضرت امام انس گرفته بودند و باید به سمت تعلیمات عمیقتر حرکت میکردند، ولی دولت سازندگی زاویههای جدی را با مکتب توحیدی حضرت امام (ره)شروع کرد. دولت اصلاحات با عزم، آگاهی و صراحت بیشتری این را تکمیل کرد.
دولت بهار هرچند به تعبیر حضرت آقا با مطرح کردن شعارهای امام قطار انقلاب را به ریل اصلی برگرداند(!)، ولی چون استقرار خوبی روی این گفتمان نداشت ابتدا با خارج شدن از طرح راهبردی رهبری و سپس ویرایش عناصر و آرایش مکتب امام عملا به سمت یک گفتمان جدید حرکت کرد. صدمات این دولت به امور عملی محدود نشد، بلکه زاویهها عمق گرفته بود و این نکته نیز آشفتگی میآفرید. دولت اعتدال نیز ادامۀ دولت سازندگی بود با ارتدادهای صریح اصلاحاتی از مکتب امام و برنامههای صریحتر لیبرال برای بازگرداندن کشور به دامان تمدن غرب.
ما اکنون به عنوان یک نهضت تمدنسازی مهمترین مصیبتمان این آشفتگی گفتمانی است که باید به مدد مکتب امام درمان شود فلذا این را باید در راس دغدغه های فرهنگی و مهمترین ایده اصلاحی در حوزه فرهنگ بشمار آورد.
11. اصلی ترین ویرایش در این حوزه همان مطرح کردن رویکرد توحیدی و اعطای ذائقه توحیدی به جامعه است، جامعه ایران مستعدترین کشور در دنیا است که میتواند پذیرای ذائقۀ بلند و عملیاتی توحیدی باشد و مستعدترین نقطه، در این دنیا است که می تواند در این زمینه خلق محتوا بکند و به کانون بسط ادبیات توحیدی تبدیل شود.
12. ذائقۀ توحیدی اصل است.
در آیه 41 سوره حج خداوند متعال میفرماید «الَّذِينَ إِنْ مَكَّنَّاهُمْ فِي الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّكَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنْكَرِ ۗ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ»﴿الحج،41﴾
مومنین تا صاحب اقتداری میشوند یاد خدا را برپا میدارند.
این به معنای پراکندن ذائقه و زمزمه(گفتمان) توحید است.
یعنی ذهن معطلی ندارند، انتخابشان روشن است؛ با پشتیبانی گفتمان توحیدی زمینه را برای ویرایش زیرساختی اقتصادی فراهم میکنند و همۀ مردم را پاسبان فرائض میکنند و از آنجا که پایان نیک از آن خدا است، با حفظ ریلها و روندهای توحیدی به سرانجامی نیکو میرسند.
13. یکی از رصدگران پراطلاع صحنه میگفت کسی حواسش نیست که یکی از ناامیدترین اقشار جامعه همین نیروهای جبهۀ انقلابند. مهمترین عامل این وضع «نخبگی» است، اما نخبگیهای غیراسلامی. همان که جریانهای اعتدال و اصلاحات و نهایتاً بهار را زمین زده و به کانون سرگردانی تبدیل کرده است.
درمان خدا است.
«وَ مَنْ أَعْرَضَ عَنْ ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنْكاً»﴿طه،124﴾
زندگی به تنگنا میافتد وقتی که قبلهاش خدا نیست.
ذکر تنها این نیست که خدایی هست. خدا در دل تمام نوامیس و قوانین این عالم حضور دارد، توحیدی بودن چهرۀ جهان یعنی همین.
کسی که قواعد توحیدی عالم را بفهمد و در آن غوطهور باشد، در ذکر خدا است.
گفتمان توحید در نافذترین و گیراترین چهرۀ خود این روشنبینی را دنبال میکند.
«سخن نوی» انقلاب اسلامی اساساً همین است.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
دو سه یادداشت پیشین، به تأملی دربارۀ «ایدۀ فرهنگی دولت» گذشت و به یکی از مؤلفههای آن ایده اشارت رفت. با پوزش به نظر رسید پیش از ادامۀ بحث، تفصیلی به مقدمه داده شود و پس از آن بحث پیشین پیگرفته شود. لذا شمارۀ 1.5 خورده است تا قبل از متن بحث در نظر گرفته شود. بخشی از این یادداشت تأکید بر مقدمۀ گذشته است.
▫️مقدمه (1)
انقلاب اسلامی و کشور ایران در حوزۀ فرهنگ صاحب سخن و اقتدار و مقاومتهای پیروز به شمار می رود. غیر از این که لطمههای زیرساختی یکی دو سده استعمار ایران و جهان اسلام، بلکه جهان سوم دمار از روزگار ما در آورده است و علاوه بر آن هجمههای سنجیده و سنگین پس از انقلاب نیز پدیدۀ کم رمق و کم اثری نبوده است، ولی انقلاب اسلامی به لطف الهی توانسته در حوزۀ فرهنگ نیز «یک چلّۀ پُرافتخار را بدون خیانت به آرمانهایش پشت سر نهاده و در برابر همۀ وسوسههایی که غیرقابل مقاومت به نظر میرسیدند، از کرامت خود و اصالت شعارهایش صیانت کند»(بیانیه گام دوم). ما در برابر نظام سلطه و تمدن پشتیبان آن دوام آوردهایم و بسیاری از طرحهای پرامید دشمن در واقع به نتیجه نرسیده است.
حضرت آقا که پس از رحلت امام موضوع تهاجم فرهنگی، بلکه شبیخون و تاراج فرهنگی را مطرح نمودند پس از سالها گفتند که لطمه خوردیم ولی به هدفشان نرسیدند. شواهد این تحلیل رهبری هم کم نیست. مثلاً وقتی جنگ سوریه با وحوش داعشی پیش میآید جوانان بسیاری با انگیزههای خالص دینی به این جنگ میروند و خانوادهها و بسیاری از مردم بلکه جو عمومی جامعه نیز در دل تخریبهای مزورانۀ یکی از ذلیلترین و بیهویتترین دولتهای این چهاردهه از آنها پشتیبانی میکنند. این نشان میدهد امور ریشهای بسیاری ـ نه صرفاً از جنس مذهبی بلکه حتی از جنس انقلابی ـ زنده مانده است.
ولی بالاخره در این حوزه پرمشکل و پرمسأله هستیم؛ سمت و سوی واحد و متمرکزی نداریم، از مزیتهای اسلامی، شیعی و انقلابی به خوبی استفاده نمیکنیم، الگوهای تحلیل و تدبیر انضباط علمی ندارد و شاید نمیتواند داشته باشد و در عین حال از نخبگیهای بالفعل نیز فاصله دارد، بسیاری از نخبگان درجۀ یک در حوزۀ فرهنگ باقی و پایدار نمیمانند و اگر هستند با این باور عمیق و عالمانه نیست که اقتدارات فائق و چیرۀ فرهنگ را هرچه بیشتر کشف کنند و نشان بدهند، مراکز و متولیان پیگیر مقاصد فرهنگی همچون مقولات و اجناس عالیه بسیار متنوع، متباین و واگرا است و گویا امکان اتصال زنجیروار به هم ندارند، حتی تک تک مراکز فرهنگی نیز در درون خود گرفتار این واگرایی هستند و قدرت ضبط و همگرا کردن اقدامات خود را ندارند، بدتر این که اکنون دچار نوعی سطحیزدگی(عوامزدگی)، سیاستزدگی و حتی نهایتاً ولنگاری فرهنگی شدهایم، لذا میتوان گفت از ناحیۀ سیاست، از ناحیۀ تربیت، از ناحیۀ اقتصاد، از ناحیۀ امنیت و ... شاید از همۀ نواحی بلا و مصیبت بر سر فرهنگ سرازیر میشود و در این میان حملات دشمن شدید و پیدرپی و با اقتدارات روزافزون صورت میگیرد. این مقوله تحلیل عمیق میخواهد. آخر چرا؟
وقتی به بهبود میاندیشیم میتوان گفت یکی از اصلیترین ملاحظات در حوزۀ فرهنگ این است که روش حل مسأله در این حوزه درست است یا خیر؟ اکنون الگو و چرخۀ حل مسأله به نظر معیوب میرسد. این الگو خود میگوید که در واقع «پیشروی» هدف گرفته نشده است. داریم روزمرگی میکنیم.
هرچند اندیشۀ اسلامی یعنی اقتدارهای چند جانبه، ولی شاید همۀ نخبگان انقلابی میگویند اقتدارات اصلی انقلاب ما در حوزۀ فرهنگ است. فرهنگ سخن اصلی ما است. انفعالی که اکنون در حوزۀ فرهنگ داریم باید ما را به فکر راهحلهای واقعی و اساسی در این حوزه بیاندازد. این انفعال در حالی است که به مکتب نیرومندی تکیه داریم، مردم ما تربیت شدهاند، ظرفیتهای فراوان تاریخی و عصری در اختیار خود داریم، اصل پیروزی انقلاب تأثیرات مثبت فرهنگی بسیار داشته است، دستآوردهای انقلاب جایگاه منطقهای باشکوتی به ما داده است(با آبروییم) و این را امروزه به خوبی درک میکنیم و ... ولی منفعل و آشفتهکاریم. باید ذهن و دلمان را برای اقدامات جدی در این حوزه آماده کنیم و برای استمرار بخشیدن به کارهای سطحی بهانه نیاوریم.
برای این که به معنای واقعی وارد حوزۀ حل مسأله شویم اموری به نظر لازم است :
الف. ایدۀ مادر
ب. عاقلۀ فرهنگ
ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
به توضیح مختصر هر یک خواهیم پرداخت.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (2)
● الف. ایدۀ مادر
پیشتر عرض شد که باید روی دستیابی به ایدهای مرکزی، مادر، مقتدر و وحدتبخش سرمایهگذاری کنیم و آن ایده را به همۀ مناطق تحلیل و تدبیر بکشیم و در دل همۀ فرصتها تزریق کنیم تا با این کار همۀ پارههای سخن خویش را معنا و رمقی جدید ببخشیم، آنها را متوجه همدیگر نماییم و پیگیری مطلوبیتهای متعدد فرهنگی را شدنی و پرثمر کنیم. وقتی جامعهای «فرهنگی» میشود که پارههای مختلف پویشهای فرهنگی از وضع متشتت خارج شوند، دست به دست هم بدهند و یک زیستبوم کامل و رشدپایه را تشکیل بدهند، و الا معمول تلاشها تنها دست و پا زدن است و شاید نهایتاً ما را روی آب نگهمیدارد نه این که با هشیاری ملموسی «به پیش» ببرد.
این ایده هرچند برآمده از دانایی است، ولی خود توان تولید علمهای مُعین و متناسب و مورد نیاز در حوزههای فرهنگ را بالا میبرد و ما را به شدّت خلاق و سخنساز و سخنسرا میکند و امکان تفاهم میان کنشگران متنوع عرصۀ فرهنگ را افزونتر نموده، آهنگ هماهنگی و امید به همگرایی را بهخوبی مینوازد و ظرفیتهای بیپایان ذهنی و عاطفی خلاقیّتهای مردمی را فعال میکند و به آبشخورهای «خلق سخن» و «گسترش گزینههای حل مسأله» اضافه میکند.
دربارۀ این قاعده ـ لزوم ایدۀ مادر ـ باید بیشتر سخن گفت. دریغ است روی نکتهای که در خط آخر بند قبلی آمد(خلق مردمی سخن)، تأکید بیشتر صورت نگیرد؛
اصرار بر ایدۀ مادر برخاسته از نقش سرنوشت ساز، حیاتبخش و رویشآفرین «اراده» در حیات فردی و «اجتماعی» بشر نیز هست.
انقلاب اسلامی به خاطر نگاه مردمسالارانۀ عمیق و کاملاً متمایز و گستردۀ خویش، خلق انواع بصیرت را نیز مردمی و گسترده میخواهد و از آنجا که توان تولید قیام مردمی را ویژهتر از هر فرهنگی دارد میتواند روی این کانون خلاق حساب ویژهای باز کند. به همین جهت ایدههای مادر که ارادههای سرگردان را جهت میبخشند و محیط همگرا و زیست اجتماعی مترقیای ـ که منبع الهامهای توفندۀ تودۀ مردم است ـ پدید میآورند، عناصر مهمی در چرخۀ خلق بصیرت ملی به شمار میروند.
ایدههای مادر زمینۀ مدیریت صحنه را فراهم میکنند و صحنه به خلق بصیرتهای نوین میپردازد و همۀ اینها عالم انسانی را دیگر میکند و منبع الهام جدیدی شکل میگیرد. این یعنی تعالی اجتماعی انسان و این تعالیها یعنی بالارفتن سرمایههای اجتماعی تحول.
اما ایدهها از مبانی نیرومند و تحلیلهای پایدار و پایه تغذیه میکنند. این ایدۀ مادر باید از تراث معرفتی شیعه و تمام مبانی فکری مکتب امام تغذیه کرده باشد و با تمام اصول آن همخوانی داشته باشد و حتی در مرحلۀ تکوین با همۀ ظرفیتهای فرهنگی ارتباط بگیرد و بصیرتهای صحنه را بنوشد و نهایتاً به سخن واحدی برسد و طبعاً آن را در ادامۀ چرخه در همۀ این ظرفیتها جاری نماید.
خلق ایدۀ مادر یک حادثه است، یک پیشرفت است، یک تعالی ارزشمند انسانی است. هر تمدنی از یک عقلانیّت تغذیه میکند و عقلانیّت ابتدا ایدۀ مادری است که حتی پشت خلق دانشهای نوین قرار میگیرد.
در حوزۀ فرهنگ نیز با وجود این ایدۀ مادر است که گذر زمان به چشم یک سرمایه دیده میشود و همۀ متغیرهای حیات بشری را از روح واحدی متأثر نموده پیکرۀ واحدی را به نمایش میگذارد.
جامعهای که به ایدۀ مادر نمیاندیشد ـ ولو جامعۀ نخبگانی ـ از الگوی اصلی تمدنسازی بیخبر است.
(ادامه دارد ...)
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
تسلیت بابت سالروز عاشورای حسینی و شهادت سیدالشهدا و یاران بااخلاصش.
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (3)
● ب. عاقله فرهنگ
1
نکتۀ ضروری دیگری را باید کنار مطلب «الف» نشاند. دربارۀ این نکتۀ دوم هم باید تأمل کرد و بدون مسامحه به جمعبندیهایی رسید و اتخاذ تصمیم نمود. به نظر خواهد رسید که این عنصر با نگاهی سختگیرانه دیده شده است، ولی واقعیّت گاهی دشواری آفرین است و چارهای نیست جز این که به زبان رانده شود تا عزمی برای تدبیر و حرکت به سمت آن پدید بیاید.
این روشن است که ما باید اکنون با توان بالفعل خویش و با بهادادن به همۀ تحلیلگران و کنشگران فرهنگیمان پویشهای پر پیمان فرهنگی را برای پیگیری مسلمات فرهنگی دامن بزنیم و شور و نشاط خوبی ایجاد کنیم و اجازه ندهیم این حوزه به مرزهای مهجوریت کشیده شود.
در عین حال اگر به سامان اساسی در این حوزه میاندیشیم و ایدۀ مادر را لازم میبینیم با نگاهی عملیاتی باید گفت برای این که به آن ایده برسیم و پس از آن نیز بتوانیم ایدۀ حاصل آمده را واقعاً در جامعه جاری کنیم باید کسانی از نخبگان توانمند جبهۀ انقلاب «بدون هیچ تعیّن اداری» و تنها با احساس یک مسؤولیت الهی این مأموریت را بپذیرند و تصمیم بگیرند که پای آن بایستند(به تعبیر حضرت آقا کمربستۀ آن ضرورت بشوند). اینها باید رسالت خود را چنین تعریف کنند که «بالاخره هرکاری لازم است بشود تا در این کشور کل ظرفیتهای علمی و راهبردی و کادرسازی و فرهنگسازی و ... به نظم و توحد برسد و خرج غنیترین مقاصد و مسیرهای فرهنگی بشود».
حال و هوای اداری هیچ تناسب درستی با حل واقعی مسأله ندارد. اخلاق اداری در فضای فرهنگ که مهمترین عنصر حیات پرمسؤولیّت شیعۀ انقلابی تمدنخواه است واقعاً پاسخگو نیست. این وضعیّت از منظر کلان ـ به ویژه در حوزۀ تحولات تمدنی ـ وضعیّت حل مسأله نیست. به همین جهت نه در سطح ملی و نه حتی در سطوح منطقهای و شهرستانی مسائل فرهنگی بهواقع حل نمیشود.
◈ تعریف عاقلۀ فرهنگ
این قوم لحظهها و فرصتهای تاریخی ما را می بینند، بر سر آنها میایستند و برایش عمیقترین و اصیلترین تدبیرها را میکنند. این کار ثمرۀ هشیاری و اشراف است. خلق آن ایده، و صرافت بر هدف و راه و آن انسجام و عزم، کار عقل است؛ یعنی باید این جمع نقش عاقلۀ فرهنگ را بپذیرد و برای آن که تنها اسم و رسمی نباشد، باید با تمام وجود پای آن ایستاده باشد.
این جامعه خودِ عقلند، قلک همۀ دانائیهای این عرصهاند، با نام تعهد اجتماعی به آسمان وصلند، همدیگر را براساس اصول اسلامی از صمیم دل میخواهند و بینشان هیچ رقابتی نیست، از همه نوع تبرّج بهدورند و تمثال فرهیختگی، توکل به خدا، اعتماد به نهاد و باطن تعالیخواه بشر و بیتعلقی نسبت به تعیّنات امروزی هستند.
«عاقلۀ فرهنگ» برای این که واقعاً عاقله باشند و از حکمت تهی نباشند و منظور فرشتگان گردند و از همۀ تأییدات محیطی بهرهمند شوند، باید از روحیۀ استعلا و کارهای تصنعی و دغدغۀ نان و نام و آبرو و ... به دور باشند. عاقله باید کانون درک و درد انسانی باشد.
در حوزۀ فلسفه یا تفسیر کسی چون علامه طباطبایی یا جوادی یا مصباح ظهور میکند و آنقدر بی شائبه، بی فتور و معطلی و تعویق یا تنزّل سطح پویشها، به صورت شبانهروزی و باتمرکز و حفظ دائمی نخبگی شیعی در این زمینه میجوشد که آرایش صحنه را به سمت خود و با مرکزیّت ثقل خود برهم میزند و هر چه زمان میگذرد هیچ نقطهای در محیط پیرامونی سرعت سیرش به این اساتید نمیرسد.
این که چنین کسانی و چنین انجمنی اکنون در حوزۀ فرهنگ نداریم معلول درست دیده نشدن آن و رسمیّت نیافتن این رسالت است. نه بخشهای فرهنگی دفتر رهبری کاری کارستان از این قبیل خواهد کرد، نه شورای عالی انقلاب فرهنگی نه مراکز ارزشمند متعدد(!؟) و متداخل و متنافر فرهنگی تعریف شده در این بوم و اقلیم و نه حوزه و دانشگاه عزیز.
این یعنی سازکار کلی حل مسأله ایراد دارد و نارسا است. ما بنا داریم تمدنی الهی اسلامی بسازیم اما به واسطۀ سازکارهای حل مسأله در این سالها، آنقدر به محصولات نازل تن داده ایم که بهشدت تحقیر شدهایم و از احساس نخبگی و اشراف بر لحظات و بر تاریخ و بر ظرفیتهای عظیمی که انقلاب برای نسل امروز فراهم میآورد، تهی گشتهایم.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (4)
● ب. عاقله فرهنگ
2
◈ نقش عاقلۀ فرهنگ
این که این انقلاب با انضباط خوب و در تراز نخبگی بلندی حرکت کرد، هزینۀ کمی آفرید، عمق دستآوردها بسیار بود، سرعت پیروزیش برای همه عجیب بود و به خوبی به اهداف خود رسید، دوست را و دشمن را و فرصتها را بهخوبی شناخت و به ندرت فریب خورد یا منفعل شد و ... به خاطر این بود که هستۀ نخبگانی پیرامون حضرت امام از تراز فرهیختگی خوبی در کل جهان اسلام برخوردار بود، و الا قوم مستضعف و محجوری مثل ایران آن روز نمیتوانست به تنهایی از پس مشکلات عظیم دوران انقلاب و پس از انقلاب بربیاید.
جا دارد به این نکته روشن توجه کنیم که آن هستۀ مبارک نخبگانی، «انقلاب» را نه به عنوان یک پروژه یا اعتبار حوزوی یا حتی مطالبۀ مردمی، بلکه به عنوان یک مسؤولیت الهی انتخاب کرده بودند و پای همۀ دردها و بیچارگیها و یأسها و تاریکیهای مسیر ایستادند و به مدد الهی آن را از آب در آوردند، آنچنان که امام خمینی ره آن را از زاویه ای خاص قرائت می نمود :
«يكي از مسائل كه بايد براي طلاب جوان ترسيم شود، همين قضيه است كه چگونه در دوران وانفساي نفوذ مقدسين نافهم و سادهلوحان بيسواد، عدهاي كمر همت بستهاند و براي نجات اسلام و حوزه و روحانيت از جان و آبرو سرمايه گذاشتهاند. اوضاع مثل امروز نبود، هركس صددرصد معتقد به مبارزه نبود زير فشارها و تهديدهاي مقدس نماها از ميدان به در ميرفت.
... واقعاً روحانيت اصيل در تنهايي و اسارت خون ميگريست كه چگونه آمريكا و نوكرش پهلوي ميخواهند ريشه ديانت و اسلام را بركنند و عدهاي روحاني مقدسنماي ناآگاه يا بازي خورده و عدهاي وابسته كه چهرهشان بعد از پيروزي روشن گشت، مسير اين خيانت بزرگ را هموار مينمودند»(منشور روحانیّت)
فرهنگ که جوهریترین و انسانیترین عنصر این انقلاب است بدون این حال و بدون حضور آن هستۀ نخبگانی به مرز تعالی نمیرسد. ما سهلاندیش شدهایم و عافیتطلبانه امید میبندیم با همین سازکارهای اداری پر از نقص حوائج عمیق انقلاب «برآورده خواهد شد(!)»
«سامان» جوهره میخواهد. «سامان واقعی حوزۀ فرهنگ» به جوهرههایی چند و از جمله به شکلگیری این عاقله ـ که خود یک پدیدۀ اجتماعی است و بریده از محیط نیست ـ بستگی دارد. در غیر این صورت حوزۀ فرهنگ به انسجام و همآوایی و بهینهگی نخواهد رسید و هیچ اتفاق مهمی از جنس تحول در این کشور رخ نخواهد داد.
یکی از مشکلات عرصۀ فرهنگ ما این است که خود متولیان عرصۀ فرهنگ اقتدارات فرهنگ را باور ندارند و به فرهنگ به چشم همه چیز نگاه نمیکنند. لذا امور سیاست و اقتصاد ذهنشان را طوری مشغول میکند که دیگر در اندیشهها و ایدههایشان نمیتوان قوّت پایگاه فرهنگ را رصد کرد. مشغولند، شاید گرم و گاه باتعصب با مسائل فرهنگی برخورد میکنند، ولی این طور نیست که ظرفیّتهای عظیم فرهنگ را برای حل مسائل جامعه به صورت ملموسی بینند(درک درست و عمیق جایگاه فرهنگ). کسانی باید شروع کنندۀ این ادراک و این باور عمیق باشند. باور خالی هم کافی نیست، باید این اقتدارات را بهصورت ملموسی ببینند. این نوعی نبوغ است.
وقتی در یک بازۀ زمانی نسبتاً باز به صحنه مینگریم میبینیم که الآن بسیاری از ایدههای تحولی ـ بخصوص گونههای درشت و ملی آن ـ قیّم ندارد و کس یا کسانی مثل مادری که نگران فرزندان خود باشد برای طرحها بیتابی نمیکند. همۀ مواردی که به نتیجه میرسد نیز دقیقاً از همین قاعده پیروی میکند؛ یعنی کسی پشت آن است و زنده است و روح دارد.
طرحها ـ بهویژه طرحهای ملی ـ از صدها اشکال برخوردار است و کسی واقعاً برای آنها دل نمیسوزاند، آنچنان که یک شخصیت موفق علمی نوشتۀ خود را مرتباً ارتقا میبخشد، اینها را مرتباً ویرایش کند و بهینه کند.
اگر یک مدار ریلی را سرهم بندی کنند واگنهای قطار نمی توانند حرکت کنند، یا اگر حرکت کنند چپ می کنند، یا نمی توانند سرعت بگیرند، یا به وضوح ایستگاهها متناسب نخواهند بود، یا ... . عرصۀ فرهنگ نیاز به سناریوهای سر و ته داری دارد که همۀ عناصر دخیل را در آن دیده باشند و این که اگر فلان بشود چه می شود و بعد آن چه خواهد شدها را بارها بررسی نموده باشند و به هر رگۀ اقدام انسجام کافی داده باشند و همۀ اقدامها را به سمت ائتلافی کلان و ملی سوق داده باشند و ... . این بایدهای تلخ و نفس گیر نیاز به قومی عاشق و نخبه دارد. هر نقطه ای نیز که آباد است حداقل کسی از این قبیل را پای خود دارد. انسجام کلی نیز آن عاقله را نیاز دارد.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (5)
● ب. عاقله فرهنگ
3
◈ ظرف پدیدآیی عاقلۀ فرهنگ
این که گمان کنیم در جامعۀ فرهیختۀ ما اگر ضرورتی به نام «عاقلۀ فرهنگ» وجود دارد حتماً انسانهای غیوری به آن پرداختهاند و این میدان را خالی نگذاشتهاند، قدری خوشبینانه است.
«عاقلۀ فرهنگ» را نمیتوان هر جایی نشا کرد. این جمع مسؤول و هستۀ سخت «انتخاب تمدنی» ما در حوزۀ فرهنگ، تنها در نقطهای خواهد روئید که نقطۀ التقاء چند ضلع نیرومند باشد؛ یک، برخورداریهای اندیشهای و علمی اصیل ما، دو، دردهای تمدنی و فشار مسؤولیتهای حاکمیتی ناظر به پیشبرد فرهنگ، و سه، اشراف اطلاعاتی نسبت به وضع گذشته و امروز فرهنگ و برنامههای کلان فرهنگی و پویشهای اصلی تأثیرگذار بر فرهنگ ایران(از جمله طرحهای راهبردی و تهدیدهای دشمن).
اگر همه گمان میبریم که میتوان فرهنگ را با سیستمهای اداری به سامان و تعالی اساسی رساند، مشغول از دست دادن زمان هستیم. نیاز به جوشش هست؛ چیزی از جنس حیات دائمی. باید نبوغ و فرهیختگی ایرانی مسلمان در عرصۀ فرهنگ بجوشد تا اتفاقی شایسته در این عرصه بیافتد، ولی سازه و سازکار آن فضاهای اداری نیست. حداقل احتیاط در آن است که فعلاً به این کانونها دل نبندیم.
به این نکته حتماً باید توجه شود که این سامان و آن کانون نخبگی بخصوص چون در حوزۀ فرهنگ دیده میشود، متنیتر و جوهریتر از آن است که عادتزدگان و استعلاپیشهگان بتوانند به آن دست پیدا کنند.
این جمع را حال و هواهای حوزوی یا دانشگاهی امروز نیز نمیتواند شکل بدهد و بر انرژی سکون و ایستایی موجود غلبه نماید. شکلگیری این جمع نیاز به دردی جاندارتر و پروردهتر از دردهای موجود در حوزههای عزیز و عریق ما دارد. حوزه از نگاههای عمیق و متینی برخوردار است و قطعاً غیور است، ولی حتی بیش از دانشگاه از صحنههای عینی حیات اجتماعی مردم دور است و نسبت به مقولۀ تمدنی فرهنگ سهلاندیشتر و عافیتطلبتر از آن است که این درد و این عزم در آن شکل بگیرد و چنین افرادی بزاید. اساساً مهمترین هدیۀ انقلاب اسلامی به این مقطع از حیات شیعۀ معاصر، شکلگیری همین عزمها و صاحبان عزم است و حوزه اکنون به خاطر تعویق و فاصلهای که نسبت به دردها و مسألههای تمدنی دارد، کانون این عزمها نیست.
دردهای تمدنی و ارادههای تمدنی(دردهای عینی و نه نظری) اکنون الگو و فرهنگ و ظرف پشتیبان ندارد. بدون رحِم است. الگوهای حیات حرفهای ما چنین نیست که ما را در وسط مسألههای پیشرفت جامعه بکارد و نظام ارزشی و فرهنگ حرفهای ما نیز از صرف هزینۀ عمر و نخبگی برای سردرآوردن از دردها را به اندازۀ کافی ارزشمند اعلام نمیکند که بتواند از این رویهها پشتیبانی کند. جاهایی هم تعریف نشده که محلهای دائمی این بررسیها و تبادل رهیافتها و داناییها و ... باشد.
همۀ نخبگانی که در صحنهاند با بدبختی و اضطراب و منازعههای فراوان و تلخیها و زخم و زیلشدنهای بیشمار چیزی را در جایی به صورت موقتی میکارند و معمولاً پس از چندی با صد آه و افسوس با آن خداحافظی میکنند و با صد اتهام رخت خود را به جای دیگری میکشند و بدبختی جدیدی را در آنجا دنبال میکنند، لذا با سرعتی متناسب بزرگ نمیشوند. هیچگاه به صورت مستمر و بدون تعویق در افق فهم تمدنی فرهنگ نمیایستند و به چنین ترازی نمیرسند.
شاید البته بخشی از ماجرای تعویق رشد نیز امور معیشتی باشد. هرچند اصل ماجرا همان افق درد است که انسانها را به سرعت بزرگ میکند و دستیافتن به آن هدیۀ بزرگی برای یک نخبۀ مستعد بیتعلق است. نظام معیشتی نیز موضوعات دیگری را پشتیبانی میکند. مکرر دیدهایم که بسیاری از نخبگان جوششهای خودشان را بیرون از محیط ارتزاق خود مییابند با این که به هدایت عقل معاش برای دستیابی به جایگاه رسمی هیأت علمی شدن تلاشهای زیادی هم میکنند و به انفعالهای متعددی تن میدهند، ولی وقتی به آن موقف میرسند میبینند که نخبگیهایشان با موقفی که در آن ایستادهاند همخوان نیست و در آن الگو و آن تعیّنها نخبگی خاصی احساس نمیکنند.
خلاصه این که نیاز داریم ظرفی را طراحی کنیم که بتواند این جمع فرهیخته را با این مسؤولیّت بزرگ و عمیق و تاریخی در دل خود بپذیرد و چون یک وسیلۀ مناسب همۀ اسباب برانگیختگی و اشراف و نفوذ نگاه و ... را در اختیارشان بگذارد و طبعاً عرصۀ فرهنگ را از ثمرات حضورشان بهرهمند بنماید.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
▫️مقدمه (6)
● ب. عاقله فرهنگ
4
صحنۀ فرهنگ نیازمند عاقلهای است که با سرمایههای فرهنگی و افقهای تعالی و ظرفیتها و مسائل عینی انسی چارهاندیشانه(در سطح کلان) داشته باشد و به کل صحنه سمت و سو بدهد و به سهم خود باورهایی درخشان و امیدهایی فراوان بیافریند. صحنه بدون این سرمایۀ اجتماعی انسجام کافی ندارد(واگرا است)، سطح پویشهایش پایین است، دانائیها و تجربیات با سرعت مناسبی به اشتراک گذاشته نمیشود، از آنها درک عمیق و عالمانهای صورت نمی گیرد و ... .
ایران اسلامی امروز ظرفیّت و کفایت خلق «عاقلۀ مبارک فرهنگ» را دارد، و این خود یک رویش بزرگ است، مثل رویش عقلی دوران بلوغ که خود سررشتهدار تراز متفاوتی از حضورها و حتی رویشهای انسانی میشود، ولی طبیعتاً این متاع متعالی اجتماعی در هر ظرفی حاصل نخواهد شد.
به نظر میرسد تاکنون با «تقریرهایی سهلاندیشانه و گذرا» از این ضرورت، مدلها و الگوهایی پیشنهاد شده، ولی باید اینک به خوبی بررسی شود که ثمرات هر کدام چه بوده و چه نبوده است.
◈ ظرف پدیدآیی عاقلۀ فرهنگ
ظرفهای مورد توقع کجا است؟ یا حوزه و دانشگاه است یا بیت رهبری است یا شورای عالی انقلاب فرهنگی است یا هیأتهای امنای مراکز فرهنگی یا اندیشکدههای فرهنگی یا هیأتهای اندیشهورز که راهکار و دغدغه اخیر حضرت آقا است.
دربارۀ حوزه و دانشگاه این قضاوت بود که هرچند ریشهدار و پرظرفیتند و قدرت پروازشان خوب است، ولی از صحنه دورند و «جانشان» معطوف به مسأله و موقعیّت بهویژه در تراز تمدنی آن نیست. هر چه زمان نیز به این دو مرکز داده شود، اتفاقی نمیافتد. شورای عالی انقلاب فرهنگی با همۀ امیدهایی که رهبری به آن بسته بود و روی آن تأکید نیز میکرد تا کنون نتوانسته چنین نقشی ایفا کند. طبعاً جای بررسی دارد که مشکل از کجاست؛ آیا مشکل در ساختار آن است یا در افراد یا در جایگاه یا در سازکار بررسی مسائل در آن؟ با توجه به تحلیل پیشین پاسخ این است که اساساً اینجا ظرف تحقق چنین پدیدۀ انسانی ـ اجتماعی فاخر و ریشهای و ماندگاری نیست.
لجنۀ فرهنگی دفتر رهبری نیز نتوانسته نقش جدیای در این راستا ایفا کند و ظاهراً نخواهد توانست. سالها حضرت آقا برای مراکز فرهنگی مهم کشور هیأتهای امنایی تعریف میکردند و مسؤولیتهای مهمی بردوش ایشان میگذاشتند. ولی آنها هم به چنین جایگاهی نرسیدند. بیشتر هیأت امناها فقط اسماند و فعال نیستند، مواردی نیز که متعهدند گاهی به هیأت مدیره شباهت پیدا میکنند و سطح ورودهایشان مثل مدیران این مراکز خرد میشود.
اندیشکدهها که از آنها به عنوان «جذابترين نوآوريِ فكري دوران معاصر» یاد میشود، واقعاً یک پدیدۀ مدرن و تاریخی و یک رشد در حوزۀ چارهاندیشی و حکمرانی و به تعبیر حضرت آقا «صنعت تفکر» است، برای سازماندهی ویژه به فرآيند سياستگذاري و تصميمگيري در سطوح مختلف طراحی شده است.
تحولات سريع جهاني و ابعاد روزافزون توسعه از عواملي هستند که ضرورت تدوين سريع سياستها و الگوهاي تصميمگيري را بويژه در کشورهاي در حال توسعه لازم میآورند؛ امري که بدون استفاده وسيع از ايدههاي نو و مستندسازي و جمعبندي تجارب و نظرات خبرگان و افراد خلاق ميسر نيست.
از آنجا که پژوهشکدهها در افق دانش و با نظم و سختگیری و کُندی علمی با موضوعات مواجه میشوند که درست نیز هست، نمیتوانستند به این نیاز پاسخ بدهند. در نتیجه جامعۀ بشری به سمت ایدۀ اندیشکده کشید. انديشکده، نوعي سازمان ويژه براي تفکر و پژوهش در زمينة سياستسازي و تصميمسازي است که بر اصل جمعانديشي يا ايدهپردازي جمعي استوار است. انديشکدهها با انجام مطالعات بينرشتهاي و با بهکارگيري کارشناسان متعدد، خوراک فکري لازم را در حوزههاي مختلف براي مديران و سياستگذاران جامعه تأمين ميکنند؛ البته وظايف متنوع ديگري همچون بوميسازي سياستها، آيندهپژوهي، آمادهسازي افکار عمومي، ايجاد اجماع بين مجريان، تربيت نيروهاي صاحبنظر و ... نيز به فراخور میزان تعهد اعضای اندیشکده برای آن قائل میشوند.
مسلماً ایجاد اندیشکدههای متنوع فرهنگی باعث رشد فرهنگ و کارفرهنگی خواهد شد، ولی اندیشکدههای فرهنگی نیز ظرف پدیدۀ تمدنی و متعالی و رشدآفرین مورد نظر ما، عاقلۀ فرهنگ، نیستند. هرچند که تا اطلاع ثانوی پیشتازند و مرجعیّت پیدا میکنند و واقعاً صاحب کمالاتند و نعمتهای عزیزی هستند.
اندیشکدهها نسبتاً وضعی گذرا و حال و هوای پروژهای دارند، به طور کاملی به مسأله وصل نیستند، خیلی در افق حلمسأله هستند و از یک چهارچوب نظری و هویّت عمیق معرفتی گسسته و بیبهرهاند، زیادی نخبگانی هستند و از مردم منفصلند(در ادامه طرحی را از حضرت آقا به تصویر میکشیم که به این نارسایی توجه کردهاند)، تخصصیاند و نگاه بخشی دارند و ... .
┄┄┅••=✧❁✧=••┅┄┄
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (7)
● ب. عاقله فرهنگ
5
◈ ظرف پدیدآیی عاقلۀ فرهنگ
به نظر میرسد حضرت آقا که سالها است چنین خلأی را احساس کردهاند، طی دهۀ اخیر آن را در قالب هیأتهای اندیشهورز دنبال میکنند.
مثلاً سال 95 به بسیج میگویند ما در معرض جنگ نرم هستیم که خطرناکتر است و بسیج باید وارد صحنه شود، لذا بسیج «هیأت اندیشهورز» احتیاج دارد تا کار با هوشیاری انجام بگیرد. منظور ایشان تمام پارههای بسیج است؛ یعنی در همۀ سطوح بسیج باید با صفت اندیشمندی به صحنه بزنند :
«جنگ نرم عرصۀ بسیار وسیعی است و روز به روز هم با گسترش این فضای مجازی دارد گستردهتر میشود و خیلی هم خطرناکتر از جنگ سخت است، لذا ... هیأت اندیشهورز لازم دارد تا ... کار با هوشیاری انجام بگیرد.»
ولی کلیت بسیج هم هیأت اندیشهورز میخواهد تا خطنگاری کنند. البته میگویند که این هیأت باید کارشان فقط این فعالیت که از مهمترین کارها است باشد و روی آن متمرکز شوند :
«علاوه بر این هیأت اندیشهورز در بالاترین سطوح بسیج که برای کل مجموعۀ بسیج بنشینند خطنگاری کند، راهبردنگاری کنند. ما راهبرداندیشانی را لازم داریم که بنشینند و کارشان فقط این باشد؛ این از مهمترین کارها است. مثل راهبرداندیشان نظامی که در همهجای دنیا هم معمول است»(3/ 9/ 1395)
ثمرۀ کار هم این است که :
«... وقتی ما اینها را انجام دادیم، آن وقت شما در هر نقطهای از مجموعۀ عظیم بسیج که مشغول کار هستید ـ در حلقۀ صالحین باشد، در راهیان نور باشد، در دبیرستان باشد، در دانشگاه باشد، در محیط کارگری باشد، در مسجد باشد ـ هر جا که شما در زمینۀ بسیج مشغول کار هستید، میدانید که یک عضو فعال هستید از یک مجموعۀ خردمند و هدفددار که دارد حرکت میکند و پیش میرود»(3/ 9/ 1395)
مثال دیگری از تلاش حضرت آقا برای معماری عاقله بر سر مجموعههای فرهنگی، پیشنهاد تأسیس «هیأت اندیشهورزی» بالای سر «قرارگاه فرهنگی اجتماعی قرب بقیة الله» است. حضرت آقا دربارۀ این مجموعۀ فرهنگی که پیشتر تشکلی متعلق به سپاه به شمار میرفت و از بدو تأسیس با هماهنگی حضرت آقا شکل گرفته بود، نگران پیوندشان به جامعۀ نخبگان انقلابی بود.
در توضیحاتشان معلوم میشود که از هیأت اندیشهوریزی توقع دارند پایههای فکری و فرهنگی مجموعه را با تکیه بر اندیشهای مورد اطمینان بریزند و کاملاً معطوف به اجرا و عمل باشند. هم توقع پشتوانۀ نظری دارند، هم توقع چارهاندیشیهای هوشمندانه :
«چنین کار بزرگ و گستردهای، پشتوانۀ نظری و فکری بسیار محکمی لازم دارد. ... یک کار به شدت قوی و عمیق نظری و نرمافزاری حتماً احتیاج دارید. ... وزن این کار عمیق و وسیعی را که شما شروع کردید خیلی وزن سنگینی میبینم که این به نظر من میرسد که این پشتوانۀ فکری و فرهنگی بایستی خیلی مورد اطمینان باشد. اگر نشد دچار سطحینگری میشوید، دچار انحراف میشوید. ... تشکیلاتتان آفت انحراف پیدا خواهد کرد، آفت سطحینگری پیدا خواهد کرد، آفت تکرار پیدا خواهد کرد، احیاناً آفت تحجرهای خطرناک پیدا خواهد کرد»(2/ 2/ 1392)
و در سال 95 میفرمایند :
«این جمع اندیشهورزان دینی که تازه تشکیل شده، بایستی چهار، پنج سال پیش تشکیل میشد و پیشمیرفت. نقش این مجموعۀ اندیشهورز باید در رابطۀ اجرا و عمل و و خروجیها مشخص بشود و معلوم بشود. [مشورت نیست] مشورت فرق میکند با هیأت اندیشهورز. معنای اندیشهورزی این است که پایههای فکری میگذارد.»(19/ 8/ 1395)
در همین سخنرانی آنگاه که دربارۀ بایستگی یک «تحول هوشمندانه» در فضای مجازی سخن میگویند این عنصر هیأتهای اندیشهورز را لازم میشمارند :
«بایستی یک تحول هوشمندانهای در فضای مجازی صورت بگیرد. اینجا است که من عرض کردم واقعاً احتیاج دارید به تشکیل هیأتهای اندیشهورز قوی و پیدا کردن راهکار»(19/ 8/ 1395)
ایشان با چند گزاره مختصات آن چیزی که میخواهند را بیان میکنند :
ـ باید پایههای فکری را بگذارند؛
ـ باید مورد اطمینان باشند؛
ـ باید تمام وقت مشغول همین کار باشند؛
ـ جایگاه حاکمی داشته باشند و اندیشهشان اجرا شود نه این که تنها مشورت بدهند؛
ـ هم پشتوانۀ فکری را درست کنند هم تراز راهبردی به صحنه بدهند؛
ـ نوعی مغز مرکزی باشند، ولی تنها مغز پیکره و یک عنصر انحصاری نباشند؛
ـ مراقب سمت و سو و سلامت تشکیلات باشند؛
باید اندیشید که چنین عنصری را با چه سازکاری میتوان پدید آورد.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (8)
● ب. عاقله فرهنگ
6
◈ ظرف پدیدآیی عاقلۀ فرهنگ
به نظر میرسد حضرت آقا که سالها است چنین خلأی را احساس کردهاند، طی دهۀ اخیر آن را در قالب هیأتهای اندیشهورز دنبال میکنند.
گفته شد که ایشان با چند گزاره مختصات آن چیزی که میخواهند را بیان میکنند :
1ـ باید پایههای فکری را بگذارند؛ یعنی مجموعۀ پرتلاش و گستردهکاری مثل قرب دارای هویّت عمیق معرفتی باشد، از آن نقطه بجوشد؛
2ـ باید مورد اطمینان باشند؛ یعنی اندیشمندانی پای کار باشند که مثلاً حوزه روی آنها حسابی کار کرده باشد، بلکه بالاتر و علاوه بر آن، این نهاد به گونهای معماری شود که به باطن نیرومند و مقدس حوزه وصل شود؛
3ـ باید تمام وقت مشغول همین کار باشند؛ یعنی مثل وقتگذاشتهای فعلی نخبگان انقلابی نباشد که به صورت گذرا در جلسه یا جلساتی حاضر میشوند و هیچگاه چنین کاری جنبۀ کار اصلیشان را پیدا نمیکند؛
4ـ جایگاه حاکمی داشته باشند و اندیشهشان اجرا شود نه این که تنها مشورت بدهند؛
عاقله تعبیر خوبی است. عقل هر انسانی به پیکرۀ آن وصل است، هر میزان عقل میفهمد آن پیکره نیز میفهمد. ولی عقل قوۀ عامله نیست و تأمین کننده جهان ادراکی و هشیاری انسان است.
5ـ هم پشتوانۀ فکری را درست کنند هم تراز راهبردی به صحنه بدهند؛ یعنی عاقلۀ نظری و راهبردی.
با توجه به سطوح مختلف تفکر راهبردی میتوان انتظار داشت که این عاقله یا هیأت اندیشهورز که تأمین کنندۀ پایههای فکری مجموعه است در چارچوب اصلی راهبردی مجموعه وارد شود و سمت و سو و مسیری را تعریف نماید.
معلوم است که تنها کسانی میتوانند با حضور در چنین جایگاهی باعث پژمردگی مجموعه نگردند که هم به حوزۀ نظر و هم به حوزۀ عینیت تعلق داشته باشند و از توان تدبیر برخوردار باشند.
6ـ مراقب سمت و سو و سلامت تشکیلات باشند؛
7ـ نوعی مغز مرکزی باشند، ولی تنها مغز پیکره و یک عنصر انحصاری نباشند؛
این را بیشتر توضیح میدهیم. این نکته مطلب فوقالعاده کلیدی و افتخارآمیزی در ترسیم این عاقله است و آن را در قالب یک گونه پویش تشکیلاتی و یک نهاد گستردۀ سازمانی در میآورد. این پیشنهاد جزء افتخارات جبهۀ انقلاب و جریان انقلابی به شمار میرود.
ایشان پس از بیان ضرورت اندیشهورزی و وظائف آن میفرمایند منظورشان این نیست که پارههای مختلف بسیج مثل اعضای یک پیکر خودشان را از وظیفه تحلیل و تدبیر آسوده بینند و همه را به یک مغز مرکزی بسپرند. این الگو هرچند شاید برخی انسجامها و چالاکیها را از تشکیلات بسیج بگیرد، ولی از منظر شیعی و مکتب امام امتیازهای بالایی به آن میبخشد و بسیج را به یک پدیدۀ تاریخساز تبدیل میکند :
« ... نمیگویم مثل یک عضو از بدن، نه، چون اعضای بدن درست است که حرکت میکنند، اما همه اسیر مغزند؛ مغز میگوید ببین، مغز میگوید بشنو، مغز میگوید بگو یا حرکت کن؛ مغز فعال است. در بسیج این طوری نیست که فقط از مرکز بگویند بگو؛ نه، مثل این است که هر عضوی خودش یک مغزی داشته باشد که با آن مغز اصلی که در سر است هماهنگ باشد ـ که این هماهنگی البته راههایی دارد ـ یک چنین حالتی به وجود خواهد آمد.»(3/ 9/ 1395)
یعنی با نکتۀ اخیر در معماری حضرت آقا این عاقله به یک رگۀ صددرصدی در کل پیکرۀ بسیج تبدیل میشود که یک عاقلۀ مرکزی دارد، ولی عاقلههای خرد همگی متعهدانه مشغول تحلیل و تدبیر و خلاقیّت و چارهاندیشیهای منطقهای و اختصاصی میشوند. البته این عقول بومی و خُرد با عقل مرکزی پیوند دارند، همخون هستند، همدرد و همزباناند و در یک حیات صمیمی و مسؤولانه گرم و پرتب و تاب با هم تعامل میکنند و همه چیز را به پیش میبرند.
در باب مزایای این الگو صفحات بسیاری میتوان نوشت و البته در توصیف آن نیز باید اهتمام خوبی نشان داد.
این انتخاب، این گرایش حکیمانه و مردمسالارانه و این معماری مهم و راهبردی طی سالهای اخیر با ویرایشهای جدیدتری نیز همراه شده است و به نقطۀ جالبی رسیده است.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (9)
● ب. عاقله فرهنگ
7
◈ ظرف پدیدآیی عاقلۀ فرهنگ
به نظر میرسد حضرت آقا که سالها است چنین خلأی را احساس کردهاند، طی دهۀ اخیر آن را در قالب هیأتهای اندیشهورز دنبال میکنند.
در مصداق دیگری نیز ایشان از مجلس خبرگان مطالبه دارند که یک «هیأت اندیشهورزی برای انقلاب» پدید بیاورند و میگویند چنین چیزی از شؤون رهبری انقلاب است و اکنون در ساختارهای جمهوری اسلامی نیست، ولی لازم است.
«این مجلس حقیقتاً یک مجلس استثنائی و بینظیری است از لحاظ ترکیب، از لحاظ وظایف، از لحاظ کارکرد در این سالهای گذشته تا امروز؛ و به نظر بنده میتوان به این مجلس امید بست برای یک کار مهمّ دیگر در کنار این کارهایی که تاکنون انجام داده است و میدهد، و آن عبارت است از نگاهِ کلان و راهبردی به انقلاب و مسیر انقلاب. ما این را در دستگاههایمان نداریم؛ دستگاهی برای این کار نداریم»
یعنی این ضرورت بزرگ همواره بوده است، ولی ظرفیّت پیگیری آن را در مجالس قبلی مشاهده نمیفرمودهاند.
«البتّه جزو وظایف رهبری است و تا حدّ ممکن ـ حالا با نقصهایی که وجود دارد در این حقیر ـ تلاش شده که این کار انجام بگیرد، لکن دستگاهی برای این کار نداریم.
قوای سهگانه مأمور ادارۀ کشورند و کشور را باید اداره کنند؛ هرکدام در یک بخشی و به یک نحوی. البتّه ادارۀ انقلابی باید بکنند، شکّی نیست، امّا نگاهشان بهطور طبیعی به همین راهی است که دارند میروند، به همین مسیری که دارند میروند؛
و نگاه کلان و راهبردی به مجموعۀ انقلاب در طول این ۳۹ سال گذشته و در طول دَهها سال آینده قاعدتاً نیست؛ یک مرکزی لازم است که این نگاه را داشته باشد»
این مرکز که کار به این لازمی را باید انجام بدهد تنها در صورت نخبگی و ظرفیّت فکری بالای افراد آن میتواند از آب در بیاورد :
«وظیفۀ این هیئت اندیشهورز این باشد که یک نگاه کلانی بکند به مسیر انقلاب از اوّل تا امروز. خب، این انقلاب یک اهدافی داشته است، یک حرکتی شروع شده است به سمت اهداف؛ نگاه کنند تا ببینیم که به این اهداف چقدر نزدیک شدهایم، به کدامش نزدیک شدهایم، در مورد کدام هدف توقّف داشتهایم، در مورد کدام هدف پسرفت داشتهایم ...
و اگر چنانچه در مواردی یکچنین چیزهایی را مشاهده کردیم، این مجلس مطالبات خودش را بر اساس آن تنظیم کند. ... مجلس خبرگان بایستی مطالباتی داشته باشد از دستگاههای مختلف؛ این مطالبات میتواند بر اساس این مطالعه تنظیم بشود»(۱۳۹۶/۰۶/۳۰)
از توضیحات و مجموع توضیحات قبلی چنین برمیآید که ایشان از تعریف «هیأتهای اندیشهورز» گذشته از تأکید بر پدیدآیی مراکزی خاص، به دنبال ایجاد یک نهاد گستردۀ هشیاری و فهمهای عمیق و ارادههای ریشهدار و اتصال به پاکیها و قداستها و باطن نیرومند جامعۀ شیعی ـ که یک مصداق مهم آن حوزههای علمیه است ـ هستند.
ایشان هیأت اندیشهورز را عقلی برای ادراک و تصمیم و مطالبه و پیگیری میخواهند و آن را در خود یا حتی همین نخبگان منحصر نکرده، بلکه کشیده تا متن گستردۀ جامعه و یک پیوستار نورانی و قابل تکیه و اعتماد میخواهند.
اگر بخواهیم ترسیم خوب و کاملی از این نهاد ارائه کنیم باید بگوییم یک سر این پیوستار (الف) مردم مسؤول و متعهد و برخاسته هستند و در رتبۀ دیگر (ب) نخبگان درجۀ یک انقلابی که دانایی و تجربه و اعتبار و دردهای عمیق در وجودشان جمع شده و مردم را درک میکنند و رهبری را نیز.
اما در رتبۀ بالاتر (ج) مقام معظم رهبری حفظهاللهتعالی که همواره در سطح دانایی اسلامی بسیار خوب و تعهدهای انقلابی دیرین و حضور در نقطههای حساس و تعیین کنندۀ این انقلاب و ارتباط با همۀ اقشار جامعه و نگاه کلان به همۀ امور مهم این کشور و انقلاب عزیزمان به ترسیم اهداف و راهیابی و تعریف ضوابط و معالم الطریق و معدات و مانعات و ... مشغول بودهاند قرار دارند،
و حتماً باید گفت که در رتبۀ بالاتر (د) بقیة الله الاعظم ارواحنا فداه که کانون اصلی خرد قدسی و منبع دانایی کل و معدن درد و دلسوزی و ملتهبترین نقطۀ عزم و ارادۀ بشری و پایکارترین مخلوق الهی هستند، قرار می گیرند.
شیعه این فهم بالنده را دارد که
«ما همه گَردیم و تکسوار او است»
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (10)
● ب. عاقله فرهنگ
8
◈ ظرف پدیدآیی عاقلۀ فرهنگ
به نظر میرسد حضرت آقا که سالها است چنین خلأی را احساس کردهاند، طی دهۀ اخیر آن را در قالب هیأتهای اندیشهورز دنبال میکنند. ایشان هیأت اندیشهورز را عقلی برای ادراک و تصمیم و مطالبه و پیگیری میخواهند و آن را در خود یا حتی همین نخبگان منحصر نکرده، بلکه کشیده تا متن گستردۀ جامعه و یک پیوستار نورانی و قابل تکیه و اعتماد میخواهند.
ما در صورتی روی سعادت خواهیم دید و از انفعال موجود خارج خواهیم شد که این چهار قشر دست به دست هم بدهند : مردم، نخبگان، رهبری و امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف .
چیزی که جالب است و روشن است وضعیت متفاوت هر یک از این نقاط است. امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف هرچند که منتظر ارادۀ ما است و به حسب نگاه دینی ارادۀ ما اصل محسوب میشود، ولی از نظر همۀ ما فهم اصیل و ارادۀ پاک و پیگیری بیفتور به ایشان تعلق دارد و ما از نظر ارزشی همگی طفیلی به شمار میرویم.
به لطف الهی رهبر انقلاب نیز به عنوان نائب الامام در میان ما شبیهترین موقف را به ایشان پیدا کردهاند و واقعاً نگاهشان به حوائج امام زمان عج است. ایشان هم چون امامشان ارادۀ مردم را اصل قرار داده و آن را هدف گرفته و از هر کاری که بتواند برای اثارۀ دفائن عقول امت خویش دریغ نمیکند.
مردم نیز ارادۀ نسبی انقلابی را دارند و این اراده تا آن پایه هست که این انقلاب را زیر همۀ فشارهای بیسابقۀ تاریخی تاکنون حفظ کرده است. مقاطع مختلف نیز نشان داده که هشیاری مردم ایران بد نیست و اگر خطایی میکنند موقتی است و زودگذر است.
«دفاع از انقلاب و تشخيص مصلحت آن، كارى است كه هم آسان و هم مشكل (سهل و ممتنع) مىباشد. آسان است؛ چون فطرتهاى پاك عامۀ مردم آن را تشخيص مىدهد. اگر شما به جمعيت عظيم مردم ايران نگاه كنيد، خواهيد ديد كه در همهى مسايل از اول انقلاب تا امروز، تقريباً عامۀ مردم درست فكر كردهاند، درست تشخيص دادهاند و راه را خوب شناختهاند و اصولًا شبهه و وسوسه و خدشهيى در راه مستقيم آنها به وجود نيامده و يا زودگذر بوده است.
... اما از طرف ديگر، به نظر مىرسد تشخيص مصلحت انقلاب و دفاع از آن مشكل است؛ چون بعضى از خواص و بعضى از كسانى كه ادعا مىكنند مسايل كشور يا مسايل سياسى را مىشناسند، گاهى اشتباه مىكنند و غلط مىفهمند و كج تشخيص مىدهند و بد عمل مىكنند.
... در طول اين چند سال، يك عده به اصطلاح عقلا و مصلحتانديشها، هميشه مصلحتانديشانه و به اصطلاح عاقلانه، مردم و مسئولان نظام و رهبر عظيمالشّأن فقيدمان را نصيحت مىكردند كه شما چرا بىخود با امريكا- كه در دنيا قدرتى است- رزمآورى و مبارزه مىكنيد؟! چرا خود را با غول وحشتناكى به جنگ مىاندازيد؟! اين هم از همان جاهايى است كه مردم ماهيت آن را فهميدهاند؛ اما بعضى از خواص نفهميدند!»( 21/ 04/ 1368)
چیزی که ما را معطل کرده وضعیّت قشر نخبگان جامعه حتی نخبگان انقلابی است. به خاطر سرگردانی ایشان و نبودن در نقطههای نیاز و نپرداختن به وظیفۀ کلی «رصد انقلاب» و «یافتن رطب و یابس» و «یافتن راهحلها» و «ایستادن پای آنها» سرمایههای عظیم تاریخی ما دچار سرگردانی و آزار نسبی است و فرصتهای زیادی دارد از دست میرود.
در میان ایشان افرادی چون کبریت احمر یافت میشوند که به خوبی با انقلاب و این مردم و رهبر عزیزمان ارتباط میگیرند و همۀ توقعات رهبری را برمیآورند. باید از ایشان نهاد عاقله تشکیل شود. با بحثهایی که گذشت معلوم میشود این محصول چندان هم سهلیاب نیست که با تعریف یک اتاق یا یک گروه یا چیزهایی از این قبیل بتوان آن را پدید آورد.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (11)
● ب. عاقله فرهنگ
9
◈ ظرف پدیدآیی عاقلۀ فرهنگ
به نظر میرسد حضرت آقا هیأت اندیشهورز را با گسترهای وسیع یک «نهاد مردمی عاقلۀ فرهنگ» میخواهند که ببیند و بخواهد و پای تصمیم بایستد. این در صورتی محقق خواهد شد که برای این ادراک و احساس و تدبیر چهار قشر دست به دست هم بدهند : مردم، نخبگان، رهبری و امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف .
حال چه باید کرد؟
پیشتر نیز گفته شده بود که «عاقلۀ فرهنگ» را نمیتوان هر جایی نشا کرد. این جمع مسؤول و هستۀ سخت «انتخاب تمدنی» ما در حوزۀ فرهنگ، تنها در نقطهای خواهد روئید که نقطۀ التقاء چند ضلع نیرومند باشد؛
1ـ برخورداریهای اندیشهای و علمی اصیل ما،
2ـ دردهای تمدنی و فشار مسؤولیتهای حاکمیتی ناظر به پیشبرد فرهنگ،
3ـ اشراف اطلاعاتی نسبت به وضع گذشته و امروز فرهنگ و برنامههای کلان فرهنگی و پویشهای اصلی تأثیرگذار بر فرهنگ ایران(از جمله طرحهای راهبردی و تهدیدهای دشمن).
حضرت آقا در طرح راهبردی خود موسوم به «بیانیۀ گام دوم انقلاب» که در آن جوانان را به «قیام برای ساختن ایران» دعوت فرمودهاند، با (1) اصل این دعوت و علاوه بر آن با (2) تعریف سازکاری ویژه برای ایجاد «انضباط» در این قیام عمومی و دور کردن آن از «بلبشو و غوغاسالاری»، پیشنهاد تشکیل «حلقههای میانی» را دادهاند.
مطمئناً حضرتشان با آگاهی کامل نسبت به سازکار و سازهای که پدید میآورند، بدین وسیله به سمت الگوی نوینی برای حل مسألههای کشور (بلکه حکمرانی مطلوب) حرکت کردهاند و آن را پیش پای «همۀ مردم ایران» قرار دادهاند؛ یعنی الگویی برای آن که مردم صحنه را به دست بگیرند.
«این تمرکز، این ایجاد برنامۀ کار، پیدا کردن راهکار، ارائهی راهکار، برنامهریزی، به عهدهی چه کسی است؟
این به عهدۀ «جریانهای حلقههای میانی» است.
این، نه به عهدهی رهبری است، نه به عهدهی دولت است، نه به عهدهی دستگاههای دیگر است؛
به عهدۀ مجموعههایی از خود ملّت است که خوشبختانه امروز ما این را کم هم نداریم.
... اینها میتوانند بنشینند برنامهریزی کنند و هدایت کنند»(1/ 3/ 98)
حلقههای میانی از متن مردمند، به این جوانان نزدیکند و موظفند برای درست و پایدار شدن «قیام جوانان» بکوشند. هم رصد درست نیازها، هم تشویق جوانان به قیام برای حل مسائل کشور، هدایت جوانان برای تشکیل گروههای حل مسأله، ایجاد تمرکز، دیدن اقدامات موفق، داشتن و معرفی الگوهای درست حل مسأله و کمک در برنامهریزی گروههای حل مسأله و تشویق به پیگیری و ضربههای پی درپی تا حل مسأله، جزء کارهای ایشان است. اینها همان نقش عاقله است. البته توجه کنیم که این الگو با «فرهنگ پرارزش و واقعاً نیرومند جهاد» بسته شده است.
اما تعبیر عجیب حضرت آقا دربارۀ قوۀ هادیۀ این حرکت عمومی، «جریانهای حلقههای میانی» است؛ یعنی نه صرفاً گروههای حل مسأله را بسیار بسیار متکثر میخواهند، بلکه این حلقههای میانی که وظیفۀ هدایت این قیام را دارند نیز در چهرۀ جریانی میخواهند. باز هم یعنی صحبت یکی دو تا نیست، باید به سرعت این حلقههای میانی تشکیل شوند و یک عرصه و یک رگۀ فعالیت را به سامان بکشند. این یعنی فوران هشیاری و انبان نمودن دانائیهای حاصل آمده و ... .
البته همان طور که رهبری در خطاب به بسیج میگویند فراتر از این عاقلههای خرد و نزدیک به صحنه، یک هیأت اندیشه ورز که از جنس مردم است و توان دیدن کل این صحنه و ایستادن بالای همۀ این پویشها و درک همۀ این دردها را داشته باشد، بالای کل این تشکیلات هشیار و متعهد لازم است.
❖ یک جمعبندی تا اینجا :
ـ عاقله برای همۀ صحنهها و برای کل پیکره لازم است؛
ـ عاقلۀ مرکزی متشکل از نخبگان برتر جبهۀ انقلاب است؛
ـ عاقله در ظرفهای اداری محقق نمیشود و سازۀ حلقههای میانی را نیز رهبری از دولت و دستگاههای حاکمیتی جدا نمودهاند؛
ـ در عین حال عاقله در ظرفی که مشتمل بر سه ضلع نیرومند 1.«دانایی» دسترسی به همۀ عقلانیّت تاریخیمان، 2.«دید» اشراف نسبت به صحنه و 3.«درد» دغدغهها و التهابهای حاکمیتی و تمدنی، امکان پدیدآیی دارد.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
▫️مقدمه (12)
● ب. عاقله فرهنگ
10
◈ ظرف پدیدآیی عاقلۀ فرهنگ
نتیجه بررسیهای پیشین همه این خواهد شد که تنها در دو صورت میتوان به این عاقله رسید :
الف. الگوی کُند و زمانبَر :
با تشویق صحنه به «قیام برای حل مسأله»(جهاد) و تشکیل «جریانهای حلقههای میانی» برای به انضباط و عقلانیّت و سطوح خوبی از نخبگی رساندن این قیام و باز هم تشکیل حلقههای برتری که به هدایت همین حلقهها بپردازد.
با تشکیل حلقههای میانی فرهنگی و به انضباط بیشتر کشیده شدن پویشهای متکثر فرهنگی مؤمنین و به تدریج به میدان آمدن نخبگان درجۀ یک جبهۀ انقلاب میتوان کارهای این حلقههای میانی را ارتقا داد و به سمت یک قشر فرهیختۀ اجتماعی موسوم به عاقلۀ فرهنگ جبهۀ انقلاب حرکت کرد.
هرچه نخبگان انقلابی سریعتر به این پویش بزرگ و تاریخی بپیوندند سریعتر به «عاقلۀ پیشرفت» خواهیم رسید. این عاقله به همۀ آنچه گفته شد با خون دل خواهد رسید و از این رهگذر الگوی نوینی در حکمرانی فرهنگی شکل خواهد گرفت.
البته باز هم باید به سکوهای اشراف حاکمیتی دست پیدا بکنند، و الا دیدهبانیها از غنای کافی برخوردار نخواهد بود.
ب. الگوی سریعتر
راه سریعتر این است که نقطههای حاکمیتی مثل شورای عالی انقلاب فرهنگی یا نهاد ریاست جمهوری خود «طرح راهبردی رهبری» را بفهمد و خطورت شأن آن را در یابد و به پشتیبانی از این پویش بزرگ بپردازد و به این روند طبیعی شتاب بدهد.
این ورود البته حساس است ولی سرعت کار را بسیار بالا میبرد.
الگوی «الف» را با همّت مؤمنین مجاهد میتوان برپا کرد و اکنون نیز کسانی این ندای دعوت رهبری را شنیدهاند و به دنبال تحقق آن به صورت شیرین و کیفی هستند. اما الگوی «ب» نیازمند یک طرح است تا خود این ورود باعث خراب کردن صحنه و درست کردن یک زائدۀ وزرآفرین دیگر نشود.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (13)
● ب. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
1
حضرت آقا میفرمایند : «ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد»(6/ 6/ 1400)، ولی ما بدون این که در باب «پیشرفت فرهنگی» و «الگوی پیشرفت فرهنگی» و از جمله «چرخۀ پیشرفت فرهنگی» نظری داشته باشیم نمیتوانیم در عرصۀ «بازسازی انقلابی ساختار فرهنگ» وارد شویم. میخواهیم باز بسازیم که نهایتاً چه از آب در بیاید؟ چرا آن محصول بهتر است؟
«نظریّۀ پیشرفت فرهنگی» را بحثهایی از جنس همان «ایدۀ مادر فرهنگ» معلوم میکند.
پیشرفت در افق تمدن و روی زمین معنا میشود. در عین حال به نظر میرسد اساساً باید «نظریۀ پیشرفت» از دو لایۀ نظری تشکیل شود :
الف) یک لایۀ بنیادین که «پیشرفت» را معنی و ترسیم میکند(معنای پیشرفته).
این لایۀ بنیادین به نظریههای پایهای چون نظریۀ انسان و نظریّۀ جامعه و نظریۀ سعادت تکیه خواهد داشت.
و ب) لایۀ دیگری که «روند پایۀ پیشرفت» را بیان میکند.
این بستۀ نظری(شامل پیشرفت و روند پیشرفت) با «الگوی پیشرفت» تفاوت دارد و پشتیبان آن است و «الگوی پیشرفت» قدری عینیتر از این لایۀ بحث است و با تکیه بر این نظریه طراحی میشود.
این جمله که «ارادۀ ملی جانمایۀ پیشرفت همه جانبه و حقیقی است»(بیانیۀ گام دوم) ابتدائاً در حوزۀ دوم(روند پایۀ پیشرفت) قرائت میشود. «جانمایه» یعنی روح. روح پیشرفت ارادۀ ملی است. این یک اندیشۀ پایه است. یعنی برای پیشرفت باید «ارادۀ ملی» محقق شود؛ یعنی باید از راه ارادۀ ملی به پیشرفت رسید و یعنی بدون ارادۀ ملی به پیشرفت واقعی و همه جانبه نمیرسیم(!). این ایده به شدت روی الگوها و طرحهای اصلاحی تأثیر تعیین کننده میگذارد.
جالبتر خواهد شد اگر بگوییم «ارادۀ ملی» خود پیشرفت است(یعنی بحثی در حوزۀ «الف : حقیقت پیشرفت»). این ایده واقعاً جسورانه و ژرفاندیشانه است. شاید از منظر اسلامی این سخن نیز درست باشد.
«نظریۀ پیشرفت» ریشهای در حوزۀ «اندیشۀ اجتماعی محض» دارد، ولی وقتی «نظریۀ پیشرفت اسلامی ـ ایرانی» خواهد شد که ناظر به زمانه و زمینهای باشد که پیشرفت آن مورد نظر است؛ مثلاً پیشرفت ایرانی. به همین جهت میتوان گفت نظریۀ پیشرفت بحثی در حوزۀ «اندیشۀ راهبردی» است.
با این تعریف نظریۀ پیشرفت وقتی نظریۀ پیشرفت ایرانی است که در بخشی از بافت نظری خود ناظر به ظرفیّتهای اصلی و چاکراها(کانونهای انرژی)ی کشور ایران ارائه شده باشد. طبعاً این چاکراها ناظر به نظریۀ سعادت ارزشگذاری میشود. این بحث لایههای بسیار عمیقی دارد و از قبیل برنامهریزیهای کلان نیست. درک و بخصوص باور این چاکراها گاهی بسیار سخت و نخبگانی است و با ذهنهای صرفاً مدیریتی به سامان نمیرسد.
نظریۀ پیشرفت باید معلوم کند که این چاکراها چگونه باید به هم دست بدهند تا کشور ایران با تکیه بر واقعیترین و پرپیمانترین و اصیلترین سرمایههای خود «ببالد» و خود را از رکودهای دهری نجات بدهد و به پیش برود.
مثل بافتن یک طناب که الیافی را از چند بعد میگیریم و به هم میرسانیم و در یک نقطه با دقت و کاملاً سنجیده میتابیم تا به یک پدیدۀ رشیدی به نام طناب برسیم.
مبتنی بر نظریۀ پیشرفت فرهنگی میتوان دربارۀ چرخۀ پیشرفت فرهنگی نظر داد. مشکل ما در طراحیهای فرهنگی این است که اولاً، نمیتوانیم همۀ این ظرفیتها را روی نقطهای متمرکز کنیم و ثانیاً، نمیتوانیم فرایندی بین اینها برقرار کنیم که مثل یک مته حرکت دورانی رو به پیشی را در پیش بگیرند و به واسطۀ این آرایش و سازکار درست، از زمان برای فربه و بالنده نمودن فرهنگ جامعۀ بهپاخاستۀ ایرانی و «به پیش بردن» آن استفاده نمایند.
این چرخه چه عناصری دارد و چه سازکار منطقیای بین این عناصر میتوان قائل شد؟
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (14)
حضرت آقا میفرمایند : «ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد»(6/ 6/ 1400)، و این بدون دیدگاهی در باب «پیشرفت فرهنگی» و «الگوی پیشرفت فرهنگی» و از جمله «چرخۀ پیشرفت فرهنگی» میسر نیست. این چرخه چه عناصری دارد و چه سازکار منطقیای بین این عناصر میتوان قائل شد؟
● ب. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
2
«چرخۀ پیشرفت فرهنگی»؛ یعنی یک پیوند، تعامل و تعاضد واقعی بین چند عنصر کلیدی فرهنگی ـ اجتماعی که یک عنصر از ثمرات عنصر دیگر تغذیه میکند و خود را به افق بالاتری میکشد و زمینه را برای نقشآفرینی مؤثر عنصر دیگر فراهم مینماید.
البته این که آیا رابطۀ این عناصر کلیدی از الگوی دورانی تبعیّت میکند یا شکل پیچیدهتری دارد، خود محل بررسی است. اکنون برای تسهیل بحث رابطۀ گردونهای را پیشفرض میگیریم(ضمن گرایشی که به این الگو هست).
سؤال از «چرخۀ پیشرفت فرهنگی» در زمرۀ سؤالهای خوب است؛ زیرا اگر چنین پیوند و تعاملی بین آن عناصر کلیدی فرهنگی ـ اجتماعی وجود داشته باشد، دریافتن آن کمک بزرگی به تعریف یک «جریان منطقی و بالندۀ پویش فرهنگی» مینماید.
همان طور که گفته شد این بحث از نظریّههای پیشرفت و الگوی پیشرفت تغذیه میکند، ولی با تکیه بر ایدهای اولیه در حوزۀ فرهنگ و پیشرفت فرهنگی (در آینده تبیین خواهد شد) چرخهای مشتمل بر چند عنصر زیر تصویر میشود (طبعاً آنچه تقدیم میشود تنها طرح اولیهای است برای تأمل و مشارکتهای دلسوزان عرصۀ فرهنگ کشورمان) :
❖ عناصر این چرخه :
• هدایت رهبری انقلاب
• عاقلۀ نخبگانی فرهنگ
• ایدۀ مادر فرهنگی
• گفتمان پایه
• طراحیهای راهبردی/الگو پیشرفت فرهنگی
• گفتمان قیام فرهنگی
• قیام : نخبگان، متولیان و متدینان
• حلقههای میانی راهبر فرهنگ
• کار فرهنگی / حل مسأله : پیشرفت
• خلق علوم فرهنگی
• روایت پیشرفت
✺ به تشریح برخی قسمتها و پیوندهای میان آنها میپردازیم :
1• هدایت رهبری انقلاب
هدایتهای ولیّ به حق جامعه، معنای سادهای ندارد و به نظر میرسد گاهی با آن برخورد شعاری یا عاطفی صورت میگیرد. فکر و فرهنگ شیعه الگوی جذاب و نسبتاً پیچیدهای برای حکمرانی و ادارۀ جامعه ارائه میکند؛
الف. از یک طرف امکان مردمسالاری کامل و مشارکت حداکثری مردم را تأیید میکند و طرح متین و گستردهای برای آن ارائه میکند و این مشارکت و ولایت را نه تنها یک حق بلکه بالاتر از آن یک کمال، یک رشد و یک تکلیف میداند، واقعیتر، صادقانهتر و ژرفتر از هر نگاهی به ولایت مردم گرایش نشان میدهد و «نقش مردم را نقش معیار» میخواند.
الگویی برای «امامت امت»(پیام 12 فروردین امام خمینی) ارائه مینماید و معماری یک زندگی ایدهآل را وظیفۀ آنها میداند و به مردم جامعه خود میگوید «باید مقدرات خود را به دست بگیرید و مجال به فرصت طلبان ندهید و با قدرت الهی که مظهر آن جماعت است، قدمهای بعدی را بردارید»(پیام 12 فروردین امام خمینی)
مردمی که دربارهشان معتقد است : «دفاع از انقلاب و تشخيص مصلحت آن، كارى است كه هم آسان و هم مشكل (سهل و ممتنع) مىباشد. آسان است؛ چون فطرتهاى پاك عامۀ مردم آن را تشخيص مىدهد. اگر شما به جمعيت عظيم مردم ايران نگاه كنيد، خواهيد ديد كه در همۀ مسايل از اول انقلاب تا امروز، تقريباً عامۀ مردم درست فكر كردهاند، درست تشخيص دادهاند و راه را خوب شناختهاند و اصولًا شبهه و وسوسه و خدشهيى در راه مستقيم آنها به وجود نيامده و يا زودگذر بوده است»( 21/ 04/ 1368)
و میگوید : «بیتردید رمز بقای انقلاب اسلامی همان رمز پیروزی است؛ و رمزپیروزی را ملت میداند و نسلهای آینده در تاریخ خواهند خواند كه دو ركن اصلی آن : انگیزه الهی و مقصد عالی حكومت اسلامی؛ و اجتماع ملت درسراسر كشور با وحدت كلمه برای همان انگیزه و مقصد [است]»(وصیتنامۀ حضرت امام)
ب. در عین حال از طرف دیگر با تعریفی درست و فطری از نخبه (با تکیه بر تعریف درست انسان و سعادت)، نخبهگرایی را تئوریزه میکند و نخبه را کاملاً مردمی و نه تنها مزاحم مردمسالاری نه، بلکه عنصری ضروری و شتابدهنده برای آن میبیند.
«فتحالفتوح انقلاب و پیشرفت واقعی اين است كه نخبگان براى كشور آيندهاى تصوير کرده و براى رسيدن به آن، تلاش میکنند.»( 12/ 7/ 91) و میگوید : «يك جامعه بدون دارا بودن استخوانبنديهاى ذهنىِ قوى، در حركت جهانى نخواهد توانست از سربالاييهاى دشوار و پيچهاى سخت عبور كند. بنابراين، جامعه همچنان كه به بدنۀ فكرى نياز دارد، به نقطۀ ممتاز فكرى هم نياز دارد ... بنابراين، منهاى اينكه ما بخواهيم غيرنخبه را مورد تغافل قرار دهيم، بايد براى نخبگان، حسابى باز كرد.»( 3/ 7/ 81)
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (15)
حضرت آقا میفرمایند : «ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد»(6/ 6/ 1400)، بدین منظور باید حداقل دیدگاهی در باب «چرخۀ پیشرفت فرهنگی» داشته باشیم. این چرخه چه عناصری دارد و چه سازکار منطقیای بین این عناصر میتوان قائل شد؟
● ب. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
3
❖ عناصر این چرخه :
1• هدایت رهبری انقلاب
یکی از این عناصر «هدایتهای رهبری» است که ممکن است از آن برداشت سادهای صورت بگیرد. بدین منظور نگاهی به الگوی حکمرانی شیعی میاندازیم تا ترسیمی از وزن راهبردی هدایتهای رهبری در دل آن صورت بگیرد.
گفته شد که شیعه (الف). از یک طرف نگاه صادقانه و عمیقی به «مردمسالاری» دارد،
«شاخص دوم(مکتب سیاسی حضرت امام)، اعتقاد راسخ و صادقانه به نقش مردم است؛ هم کرامت انسان، هم تعیینکننده بودن ارادۀ انسان.
«در مکتب سیاسی امام، هویت انسانی، هم ارزشمند و دارای کرامت است، هم قدرتمند و کارساز است.
نتیجۀ ارزشمندی و کرامت داشتن، این است که در ادارۀ سرنوشت بشر و یک جامعه، آراء مردم باید نقش اساسی ایفا کند، لذا مردمسالاری در مکتب سیاسی امام بزرگوار ما ـ که از متن اسلام گرفته شده است ـ مردمسالاریِ حقیقی است»(14/ 3/ 83)
این غیر از آن است که بگوییم حرف درست را نخبگان میفهمند و چون در اجرا به همراهی مردم نیاز دارند پس «مردمسالاری».
و (ب). در عین حال از طرف دیگر نخبهگرایی را تئوریزه میکند و آن را عنصری ضروری و شتابدهنده برای مردمسالاری میبیند.
و (ج). جذابتر این که در وسط حیات اجتماعی بشر شخصیتی را به نام امام معصوم با نقشهایی بزرگ و افسانهای تعریف میکند.
با نگاهی واقعگرایانه و راهبردی به این موضوع نگاه کنیم :
امام معصوم یکی از اوصیای نبی مکرم اسلام صلیاللهعلیهوآلهوسلم است که علم را به وراثت از او گرفته است و به برکت او در مرتبت تکوینی استثنایی آن حضرت مستقر است، به لحاظ تکوینی واسطۀ فیض الهی است؛ «الَّذِي بِبَقَائِهِ بَقِيَتِ الدُّنْيَا وَ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَى وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْأَرْضُ وَ السَّمَاءُ»(دعای عدیله) ، به لحاظ تشریعی نیز عهدهدار اصلی هدایت انسانها و ساختن زندگی ایدهآل بشری بر روی زمین است؛ «وَ بِهِ يَمْلَأُ اللَّهُ الْأَرْضَ قِسْطاً وَ عَدْلًا بَعْدَ مَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْراً»(دعای عدیله) ،
او این تعالی و ترقی را بنا است چون نبی مکرم اسلام در هیأت یک زعیم اجتماعی دنبال کند ـ چون طبیعت حیات بشری و ساخت قوانین اسلام چنین اقتضایی دارد، «الإسلام هو الحکومة بشؤونها» (امام خمینی، کتاب البیع، ج2، ص633) ـ ، هرچند امروزه به مصلحت رشد بشر در جامعۀ بشری نه تنها زعیم نیست، بلکه آشکارا در جمع مردم حاضر هم نیست(غیبت).
وضع فعلی بشری یک حالت منتظره واقعی است. شیعه «هیچ خسارتی» به بزرگی غیبت امام معصوم ع برای بشریّت قائل نیست. باعث اصلی این غیبت نیز آماده نبودن بشر برای استفاده از امام معصوم است. امام معصوم نیز با تمام دلسوزیها و آمادگیها اکنون گرفتار غیبت است.
در عین حال شیعه برای او در دل محدودیتهایی که غیبت برای او پدیدآورده، یک طرح بزرگ و فعال اصلاحی قائل است و او را پردغدغهترین و پرکارترین مؤمن معاصر میداند که بر اساس طرح خود ـ که طرحی الهی است ـ با مداخلات کلیدی جامعۀ بشری را به سوی نقطههای تحول رهنمون میسازد و شیعیان آگاه در دل و اندیشۀ خود روزانه آرزوی نصرت او و حمایت از او و دویدن برای برآوردن حوائج او را میپرورانند.
این بحث مهم است و از آنجا که از منظر راهبردی کمی مورد غفلت است بسط مختصری به آن داده خواهد شد.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته خواهیم داشت : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
▫️مقدمه (16)
● ب. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
4
❖ عناصر این چرخه :
1• هدایت رهبری انقلاب
به عنوان مقدمه نگاهی به الگوی حکمرانی شیعی انداختیم و گفته شد که شیعه (الف). قائل به مردمسالاری است، (ب). نخبهگرایی را نیز قبول دارد، و (ج). امام معصوم را ولیّ حقیقی الهی جامعه میخواند. اکنون امام معصوم غائب است و بسته به تلاش شیعیان دیر یا زود ظهور خواهد کرد.
◈ ما چه تفسیری از ظهور داریم و انتظار؟
ظهور در نظر ما این است که امام معصوم به جمع ما بازگردند و چون نبی اکرم ص در هیأت یک رهبر اجتماعی به هدایت همۀ ظرفیتهای حیات بشری بپردازند. طبعاً ظهور زمانی اتفاق میافتد که ما ظرفیّت عملی پیروی از ایشان را کسب کرده باشیم.
تلاش برای رسیدن به آستان ظهور نامش انتظار است. انتظار آماده شدن برای قیام امام مهدی ع ، یعنی تحولی در درون ما و طبعاً تحولاتی در محیط بیرون از ما که باید سنجیده و پرشور توسط ما دنبال شود.
به نظر میرسد یکی از خطاهای ما این است که به عنوان «آرزوی ظهور» منتظر یک حادثه در یک روز ویژه هستیم. شاید همه این طوریم. تعلیمات و تبلیغات شیعی، ما را تشویق نکرده که این حادثه را یک پدیدۀ وسیع و دامنهدار ببینیم؛ یعنی کاملاً این حسّ را بگیریم که اگر ظهور یعنی امام معصوم سررشتۀ زندگی اجتماعی ما را به دستان مبارک خود بگیرند، لازم است چنین چیزی از مدتها پیش پیریزی بشود؛ یعنی ما به تدریج ایشان را وارد چرخۀ فعالیتهای راهبردیمان کنیم تا به مرحلهای برسند که باید بیایند.
گاهی به چنین کاری تمهید مقدمات ظهور گفته میشود. این تعبیر درست است، ولی باید تأکید کنیم که مقدمات ظهور از جنس ظهور و از جنس حاکم کردن ارادۀ امام معصوم است. با این رویکرد چند نکتۀ جالب میتوان گفت؛
◌ یک، این که در میان دو مکتب امانیستی سوسیالیزم و لیبرالیزم ـ که بر جهان بشری حاکم بودند و نفَس و رمق همۀ مکاتب را گرفته بودند ـ ، به واسطۀ انقلاب اسلامی، سخنان اسلام ناب به دست گرفته شود و آنچه ارادۀ اهلبیت علیهمالسلام است به میدان مهندسی و مدیریت حیات بشری بیاید، خود بخشی از ظهور است.
غیبت امام یعنی غیبت دین، غیبت دین از زمان رحلت رسول مکرم اسلام ص شروع شد. به قول استاد مطهری جدایی عملی دین و سیاست با کنار زدن کارشناس واقعی و ممتاز و لایق دین از زعامت جامعه اتفاق افتاد.
آنچه جوهرۀ این حادثه بود، آنچنان که در خطبۀ فدکیّه منعکس شده سستی مردم در اخذ دین ناب بود.
با انقلاب اسلامی این انحراف تاریخی در دور اصلاح افتاد :
«جوهر اصلى در مكتب امام بزرگوار ما، رابطۀ دین و دنیاست؛ یعنى همان چیزى كه از آن به مسألۀ دین و سیاست و دین و زندگى هم تعبیر مىكنند. امام در بیان ارتباط دین و دنیا، نظر اسلام و سخن اسلام را به عنوان مبنا و روح و اساس كار خود قرار داده بود»(14/ 3/ 84)
شاهد آن عکس العمل دستهای فاسد مقتدری است که مقدرات امروز بشر را به دست خود گرفتهاند(نظام سلطه). حضرت آقا در کتاب روح توحید میگویند یکی از علامتهای توحید ناب آن است که با فساد و پلشتی و جریان استکباری ضدبشر در جامعۀ بشری درگیر شود و این عفونتهای طاغوتی را بربیانگیزد.
«همواره عكسالعملهاى خصومتآميز در برابر يك فكر و يك نهضت، مفسر گويائى است براى جهتگيرىهاى اجتماعى آن و ضريب عمق و تأثير اين جهتگيرىها. از راه مطالعه در چهرۀ دشمنان اين نهضت و وابستگىهاى طبقاتى آنان، ميتوان جهتگيرى طبقاتى و اجتماعى آن نهضت را دانست و از مطالعه در شدت و جديّت دشمنىهايشان ميتوان عمق و تأثير آن را اندازهگيرى كرد.
و بدين سبب است كه براى درست شناختن دعوتهاى الهى، يكى از راههاى قابل اطمينان، مطالعه در جبهۀ طرفداران و جبهۀ دشمنان اين نهضتهاست»(روح توحید، مقدمه)
در جای دیگری نیز میگویند اگر حرکت توحیدی درست باشد و ادامه پیدا کند تمام این عفونتها را در قالب یک جنگ احزاب و در یک جبهۀ خارق العاده و بینظیر علیه خود بسیج میکند. این چیزی است که الآن اتفاق افتاده است.
در آن صورت اگر این جریان حق چهار ایمان را در خود حفظ کند ـ ایمان به خدا، ایمان به هدف، ایمان به راه و ایمان به مردم ـ و مقاومت کند، ارادۀ نظام طاغوت متلاشی میشود و بعد از آن تنها همین یک ارادۀ توحیدی در جامعۀ جهانی سیطره خواهد یافت. این یک سنت الهی و اندیشۀ قرآنی است.
این گوشهای از طرح ایشان در مسیر «آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی ـ ارواحنا فداه ـ»(بیانیۀ گام دوم) است. بخش تکمیلی در یادداشت بعدی بیان میشود.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
▫️مقدمه (17)
● ب. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
5
❖ عناصر این چرخه :
1• هدایت رهبری انقلاب
گفته شد که شیعه در الگوی حکمرانی خویش به «مردمسالاری» و «نخبهگرایی» و «ارادۀ امام معصوم» قائل است.
اکنون امام معصوم غائب است و بسته به تلاش شیعیان دیر یا زود ظهور خواهد کرد.
◈ ما چه تفسیری از ظهور داریم و انتظار؟(ادامه از قبل)
اگر مقدمات ظهور از جنس ظهور و از جنس حاکم کردن ارادۀ امام معصوم بدانیم میتوان به چند نتیجۀ مهم رسید :
◌ یک، این که انقلاب اسلامی برخلاف سقیفه که ارادۀ امام معصوم را از ادارۀ جامعه دور کرد در واقع مقدمۀ ظهور و خود بخشی از ظهور است. شاهد آن درگیری خبیثترین موجودات عالم با انقلاب اسلامی است که یک جنگ احزاب بینظیری را در برابر این انقلاب و این نظام بر پا کردهاند. تفکر قرآنی میگوید در برابر آنها باید مقاومت کرد.
تکمله : از نظر رهبری امروزه عالیترین چهرۀ مقاومت در برابر جبهۀ طاغوت «پیشرفت اسلامی ایران» است. این پیشرفت یعنی حاکم کردن اندیشه و ارادۀ اهل بیت ع بر جامعۀ بشری؛ یعنی دقیقاً عکس کاری که با کنار زدن امام علی ع در روز سقیفه اتفاق افتاد؛ جدایی عملی دین از سیاست(کنارزدن کارشناس دین).
این «پیشرفت» دشمنی کور دشمنان خدا را برخواهد انگیخت و «به هیچ وجه» از نفس نخواهند افتاد تا جایی که دیگر مأیوس شوند.
«راهى كه ملت ایران در پیش دارد، راه آباد كردن دنیاست. علم را، دانایى را، اقتصاد را، سیاست را، زندگى فردى را، روابط اجتماعى را، برنامههاى كلان جامعه را- كه اجزاء گوناگون دنیاست- باید آباد كرد، پیش برد، رونق داد و آنها را به شكوفایى رساند؛ و همۀ اینها در سایۀ دین تحقق پیدا خواهد كرد.
امام این را به ما آموخت؛ و همین عاملِ دشمنىِ آشتىناپذیر و خصومت كورِ ابرقدرتها با نظام جمهورى اسلامى بود، و امروز هم هست. امروز هم یكى از آماجهاى تهاجم دشمنان ما در سطح تبلیغات جهانى، همین یگانگى دین و دنیاست؛ مىگویند چرا دین را پیشوا و مهندس دنیا مىدانید» (14/ 3/ 85)
◌ دو، مبتنی بر آموزههای شیعی ـ که انقلاب متکی بر آن است ـ ما باید روی یک عنصر و پدیده کار ویژهتری انجام دهیم و آن این که «به تدریج به صورت واضحتری امام معصوم را وارد چرخۀ فعالیتهای راهبردیمان کنیم».
به نظر میرسد تمهید ظهور به بیش از این که فقه جعفری ع را بر جامعه حاکم کنیم، احتیاج دارد. باید امام معصوم که ناظر و نگران و دعاگوی ما است به واقعیّت ملموستری تبدیل شود و به واسطۀ درک بهتری که نسبت به او داریم و پیوندهای قلبی بهتری که با او برقرار میکنیم و تلاش بیشتری که برای درک انتخابهای او میکنیم، به وضوح احساس کنیم که در جامعه حاضر است و فرمان را در دستان مبارک خویش گرفته است.
طبعاً مهمترین جلوۀ این موضوع جایگاه مناسب دادن به نائب او در زندگی اجتماعی بالندۀ خودمان است. این سرفصل اساساً برای همین موضوع است.
در عین حال به واسطۀ جایگاه خاصی که امام معصوم دارد و نسبت خاصی که همۀ ما با ایشان داریم باید کل جامعه در این تلاش و سوگیری باشند.
به همین جهت لازم بود «ارادۀ امام معصوم» را نیز به عنوان یکی از عناصر «چرخۀ پیشرفت فرهنگی» مطرح میکردیم، ولی فعلاً به همین تذکر بسنده میکنیم تا در مراحل تکمیلی و پس از زمزمه شدن همین میزان از ذهنیّتهای راهبردیمان نسبت به حضور آن حضرت و ملموس شدن موضوع، بتوانیم جایگاه مناسبی به آن در دل این چرخه بدهیم.
به نظر میرسد بدون این آمادگیها، صرفاً بیان این عبارتها حالت شعاری و شکلی غفلتزا به آن میدهد.
اما پس از سه عنصر پیشین در الگوی حکمرانی شیعی؛ مردم، نخبگان و امام معصوم باید به عنصر دیگری نیز اشاره کنیم.
(د). تفکر شیعی در نقطۀ تلاقی نخبهگرایی و آیین امامت معصومین جایگاهی به نام «ولایت فقیه» را به عنوان نائب امام زمان عج تعریف میکند.
شیعه معتقد است در زمان حضور امام معصوم نیز نائب الامام در هر نقطۀ دنیا معنا خواهد داشت و مورد نیاز خواهد بود، ولی در زمان غیبت این نیابت معنای ویژهتر و اهمیّت بیشتری پیدا کرده است.
اگر خوب تأمل کنیم، این طرح به ظاهر پیچیده تصویری از اقتدار و ظرفیتهای اختصاصی مکتب سیاسی شیعه ارائه میکند.
دربارۀ ولی فقیه و هدایتهای او کمی تأمل میکنیم ...
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
▫️مقدمه (18)
● ب. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
6
❖ عناصر این چرخه :
1• هدایت رهبری انقلاب
گفته شد که شیعه در الگوی حکمرانی خویش به «مردمسالاری»، «نخبهگرایی» و «ارادۀ امام معصوم» و «ولایت فقیه» قائل است.
اگر خوب تأمل کنیم، این طرح به ظاهر پیچیده تصویری از اقتدار و ظرفیتهای اختصاصی مکتب سیاسی شیعه ارائه میکند.
جالبتر، درست است که این نظام سیاسی و الگوی حکمرانی، مردمی و عقلگرا، واقعبین، زمینی و تجربهگرا است، ولی مکتب سیاسی شیعه با شاکلۀ اعتقادی خود تقریباً به طور کامل آن را از فضای سیاسی محض و دغدغۀ قدرت کوچ داده و در اتمسفری معنوی و ربانی مستقر نموده است.
«انقلاب ما متكى به معنویات و خداست و آنهایى كه با ما موافقند كسانى هستند كه با خط توحیدى موافقند. ما باید خط معنویتى را كه براى آن انقلاب كردیم فراموش نكنیم؛ همان خط معنویتى كه با تمام بىعرضگىهایى كه در تبلیغ نمودیم، باز مردم دنیا متوجه انقلابمان شدند. و این خط معنویت است كه زورگویان با آن مخالفند» (صحیفه امام، ج15، ص308)
اساساً «ولایت» نزد شیعه جزء غنیترین مفاهیم اسلامی است. تعریف او از ولایت از غنای کلامی و هوشمندیهای جهانشناختی، انسانشناختی، جامعهشناختی و زندگیشناختی برخوردار است. علاوه بر آن غنای اخلاقی دارد و از راقیترین ارزشهای فرهنگ اسلامی نیز تغذیه کرده است و افزون بر اینها از غنای فقهی و اتصال به انضباط قدسی شریعت و استمداد از کل پیکرۀ فقه بهرهمند است.
ولی فقیه خود را تنها رهبر جامعه نمیبیند، تا بتوان با مباحث و ملاحظات «رهبری» به تفسیر آن پرداخت، بلکه اگر دانا و باتقوا باشد (که باید باشد) به تدریج متوجه میشود در بستر یک فرایند گستردهتری به نام ولایت الهی قرار گرفته است و اتفاقات عظیمتری را در پیرامون خود احساس میکند. میفهمد که با همۀ اقتدارات خیلی جاها باید ساکت باشد تا تصمیمها و تقدیرهای الهی جاری شود، میفهمد که خیلی جاها مجرای ساری شدن سنّت استدراج الهی نسبت به دستهای انسانهای مدعی شده است. میفهمد که باید به اخلاق اسلامی بیاویزد و مسائل فراوانی را مراعات کند تا این آهنگ گوشنواز تکوین آهسته آهسته صدایش شنیده شود. میفهمد و میفهمد و ...
ولیفقیه میفهمد که در برابر ارادۀ امام زمان عجلاللهتعالیفرجهالشریف پرکاهی بیش نیست. بدون هدایت او بند از بند حرکت مؤمنانه ای که این همه به آن امید بسته شده، گسسته میشود و بیچارگی و بیهدفی و حتی سرنوشت منافقان که قرآن آن را بیان کرده سراغ جامعه و حاکمان میآید.
«مَثَلُهُمْ كَمَثَلِ اَلَّذِي اِسْتَوْقَدَ ناراً فَلَمّا أَضاءَتْ ما حَوْلَهُ ذَهَبَ اَللّهُ بِنُورِهِمْ وَ تَرَكَهُمْ فِي ظُلُماتٍ لايُبْصِرُونَ» ﴿البقرة، 17﴾
ولی فقیه به تدریج متوجه میشود که باید با مردم خویش بفهمد. اگر بیغرض باشد متوجه خواهد شد که «فهم مردم» پایگاه قابل اعتنایی در فرایند فهم دین و فهم صلاح و فساد دارد، نه این که این فهم جای فهمهای معتبر متخصصان را بگیرد، ولی کسی که به این منبع فیاض و بیتکبّر ـ «کما آمن الناس» ـ وصل میشود دارای حکمت میشود. این مائده پدیدهای نیست که حاکمان مغرور و مستکبر یا برخوردار از «نخوت نخبگی» بتوانند متوجه آن بشوند. ولایت فقیه ذلّت نفس میخواهد و ذلّت نفس معجزههایی به دنبال دارد و انسان را در مدارهای استثنایی خلقت وارد می کند.
ولی فقیه از حکمت تغذیه میکند و حکمت دانایی نیست، حکمت هوشمندی نیست، حکمت اندیشه نیز نیست، حکمت هم «حکم» است و هم یک «محکمی» خاص دارد، حکمت یک موضعگیری عینی و تکوینی با همۀ وجود و دارائیهای شخص است که نماد و نمایش معرفتی آن یک اندیشه است. حکمت از نوع زندگی برمیخیزد، نوع زندگی است. «يا أَيُّهَا اَلَّذِينَ آمَنُوا إِنْ تَنْصُرُوا اَللّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدامَكُمْ» ﴿محمد، 7﴾؛ یعنی حکمت.
و ولی فقیه جایگاهی دارد که حکمت او از کل امّت و سوگیری مؤمنان و حیات نوینی که در آن واقع شدهاند تغذیه میکند. حکمت ولی فقیه از «انقلاب اسلامی» تغذیه میکند.
«انقلاب اسلامی» یک منبع معرفت است.
ادامه ...
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته داریم : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی. به بحث سوم رسیدهایم.
حضرت آقا میفرمایند : «ساختار فرهنگی کشور نیاز به یک بازسازی انقلابی دارد»(6/ 6/ 1400)، بدین منظور باید حداقل دیدگاهی در باب «چرخۀ پیشرفت فرهنگی» داشته باشیم. این چرخه چه عناصری دارد و چه سازکار منطقیای بین این عناصر میتوان قائل شد؟
▫️مقدمه (19)
● ب. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
7
❖ عناصر این چرخه :
عنصر اول «هدایتهای رهبری انقلاب» بود که اشارۀ بسیار ناقصی به اهمیّت آن صورت گرفت. از یک منظر واقعی و علمی ارائۀ توضیح و تبیینی دقیق و مناسب از وزن راهبردی و وزن مذهبی این عنصر لازم است تا بتوانیم پس از آن مواجهه و رفتاری متعادل را برای جامعۀ مذهبی و انقلابی ایران ترسیم نماییم. ما به رفتاری پرقدرت و اتفاقاً سنجیده و متعادل در این زمینهها احتیاج داریم، نه صرفاً رفتاری پرشور.
به لطف الهی طی سالهای پس از انقلاب به خاطر تلاشهای «مدرسۀ معرفتی امام خمینی» تلقی مؤثری در باب اهمیّت «ولایت فقیه» در ذهن مستعد جامعۀ ایرانی شکل گرفته است و ثمرات فوقالعادهای برای جامعۀ ما داشته است.
برخی صرفاً اشکالات این طرح را میبینند، ولی به این مسأله توجه کنیم که این نقطه با طراحی دینی تعریف شده، لذا بسیار حساس است و درست آن است که برای درک عمیق این عنصر اهتمام خوبی صرف کنیم و به الگوی شکفته و مترقیای دست بیابیم و کل صحنه را اعم از نقش و مسؤولیت «ولی فقیه» و نقش و مسؤولیت نخبگان و مردم در برابر آن، به وضوح ترسیم نماییم.
دربارۀ دو عنصرِ : 2• عاقلۀ نخبگانی فرهنگ ، و 3• ایدۀ مادر فرهنگی ، مقداری که متناسب این نوشته است تأمل صورت گرفت.
و اما عنصر چهارم :
4• گفتمان پایه
گفتمان با توجه به تعریف و زاویۀ نگاه رهبر انقلاب، آن معرفت یا ذهنیتی است که فراگیر شود و مطالبههایی متناسب با خود بربیانگیزد و واگویه و زمزمه شود؛ یعنی بستۀ «ذهنیّت، خواسته و زمزمه» وقتی که به یک پدیدۀ اجتماعی تبدیل شود گفتمان خوانده میشود. از نظر ایشان «گفتمان»ها که بخشی از فرهنگ هستند از اقتدارات فراوانی برخوردارند. به همین جهت در طرح اصلاحی ایشان و الگوی تحولیای که در نظر شریفشان هست، گفتمانسازی در جایگاه مهمی قرار دارد. ایشان با گفتمانسازی به هدایت جامعه میپردازند، صورتبندی اصلی ارادههای فراگیر مردمی ـ که از نظر ایشان جانمایۀ پیشرفت همهجانبه و حقیقی است ـ را رقم میزنند و ظرفیّتهای عظیم اجتماعی را مدیریت میکنند.
«گفتمان پایه» به دو معنی و دو مصداق اشاره دارد؛ یکی «عقلانیّت نوین شیعی»، «اصلیترین ایدهها و اندیشههای اسلامی معطوف به یک حیات نوین معنوی» که تشکیل دهندۀ «هویّت نوین تمدنی شیعه» است و از زندگی نوین شیعه پشتیبانی میکند و دیگری، همین «گفتمان پایه معطوف به حوزۀ خاص فرهنگ». طبعاً گفتمان پایۀ فرهنگی از عقلانیّت مادر تغذیه میکند و تجلی آن در حوزۀ فرهنگ به شمار میرود.
«گفتمان پایه» هرچند شخصیّت جامعه را شکل میدهد، ولی گویا به عنوان یک پدیدۀ قدرتمند بیش از بقیه ذهن نخبگان را هدف میگیرد تا مسیرهای متناسب با حیات اسلامی را در پیش بگیرند.
شاید این جمله عجیب باشد که بگوییم امروزه نخبگان قشر آسیبپذیر جامعۀ دینی ما هستند و کسی یا چیزی باید کمک کند که از هویّت عریق و ناب دینی به دور نیافتند، هویتی که زایایی خود را نشان داده و انقلاب بزرگ و پرسخنی را برآورده و تا به اینجا از آن حراست کرده است.
نخبگان به خاطر نخبگی بیش از دیگران گرفتار پارادایمهای تحجر یا التقاطند و نجات از این پارادایمها بسیار کار سختی است و به همین جهت «نهضت تولید علم» به سختی میتواند به سمت ثمرات انبوه متناسب با عطش زمانه حرکت کند.
حضرت آقا نیز معتقد بودند برای خلق الگوی پیشرفت ـ نه صرفاً پیاده کردن آن ـ ابتدا باید یک گفتمان پدید آورد.
«باید از طریق گفتمانسازی و بهرهگیری از دیدگاههای نخبگان و صاحبنظران، و با صبر و حوصله، الگویی فاخر، مستحكم و ارزشمند تدوین شود.» (14/ 12/ 91)
شاید به خاطر این که الگوی پیشرفت نیاز به غلبه بر پارادایم تحجر یا التقاط موجود دارد.
اعضای شورای علمی مرکز الگوی پیشرفت اسلامی ـ ایرانی میگویند طی این سالها وقتی با حضرت آقا جلسه میگرفتیم ایشان روی «اسلامی بودن الگو بدون هیچ ملاحظهای» خیلی تأکید میفرمودند.
اما گذشته از نقشی که گفتمان در خلق نظریههای اسلامی دارد،
«لازمۀ تحقق الگوی اسلامی ـ ایرانی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان، گفتمانسازی آن در جامعه است.»(14/ 12/ 91)
(بحث ادامه دارد ...)
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته داریم : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی. در بحث سوم هستیم.
▫️مقدمه (20)
● ب. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
8
❖ عناصر این چرخه :
دربارۀ عنصر چهارم :
4• گفتمان پایه
گفتمان که «ذهنیّت، خواسته و زمزمه»ای است که به یک پدیدۀ اجتماعی تبدیل شده از نظر رهبری دارای اقتدارات فراوانی است. از جمله این که روی تولید علم و تولید نظریههای اسلامی تأثیر میگذارد(این یک بحث جدی است و یک ایدۀ مهم و قابل توجه است).
آری پیش از مقام اجرا و تحقق، مهمترین مشکل ما در «تولید انبوه دانش تمدنگرای اسلامی» تنفس در بستر نظری(پارادایم) غربی یا متحجرانه است. تا این مانع برطرف نشود عقال از اندیشۀ خالقان سخن و ایدهپردازان و پیشبرندگان کاروان دانش اسلامی برداشته نخواهد شد.
خرق پارادایم نیز کار کوچکی نیست. گفتمان یک «شبهپارادایم» میسازد و زیر چتر گفتمان میتوان دگراندیش بود و خلاف معیارهای ثبتافتادۀ جامعۀ علمی حرکت کرد.
اما گذشته از نقشی که گفتمان در خلق نظریههای اسلامی دارد، برای تحقق الگوی پیشرفت و رسوخ آن در میان نخبگان به گفتمانسازی آن در جامعه احتیاج داریم.
همچنین گفتمان باعث سمت و سو دادن به مسؤولین میشود :
«تصمیمسازی کنید»، «گفتمانسازی کنید». این، مجری و مسئولین اجرائی را میکشاند دنبال این تصمیم، و تصمیمگیری خواهند کرد و عمل خواهد شد.» (14/ 2/ 87)
این یک طراحی موفق است :
«ببینید عزیزان! فکر شما و کاری که کردید و راه نوئی که پیدا کردید، پیشنهادی که به نظرتان رسیده، تأثیرگذاریاش فقط این نیست که این فوراً به دستگاه اجرائی منتقل بشود و فوراً یک ترجمۀ عملیاتی بشود و اجرائی و عملیاتی شود؛ نه، این تنها تأثیر نیست. یکی از مهمترین تأثیرات همین فکر کردنها این است که شما فضاسازی میکنید، گفتمانسازی میکنید. در نتیجه، در یک فضای معتقد به یک مبنای فکری یا عملی، رئیس جمهور هم همان جور فکر میکند، وزیر هم همان جور فکر میکند، مدیرکل هم همان جور فکر میکند، کارکنان هم همه همان جور فکر میکنند؛ این خوب است و شما این کار را انجام میدهید» (13/ 7/ 90)
حتی مسؤولینی که با یک تصمیم و یک سوگیری موافق هم نباشند اگر گفتمان موافق آن برساخته شود از روی ناچاری به آن عمل میکنند :
«جنبش عدالتخواهی هنگامیکه در جمع دانشجویان و خطاب به آنها گفته میشود، مقصود این است که این طلب و خواسته و خواهش به عنوان یک خواستهی عمده مطرح شود. نباید بگذارید این مطالبهی مهم از ذهنها دور شود؛ یعنی بایستی عدالت آنچنان از طرف مردم، قشرها و بخصوص جوانان مطالبه شود که هر مسؤولی ـ چه بنده و چه هر کس دیگری که در جایی مسؤول است ـ ناچار باشد به مقولۀ عدالت، ولو برخلاف میلش هم باشد، بپردازد.» (22/ 2/ 82)
ما یک مشکل ملی داریم : بر خلاف یهودیها «باور گفتمان» اصلاً در خونمان نیست. این البته یک نارسایی است.
این در حالی است که وقتی سوابق کارهای استعماری را در کشورهای مظلوم تحت سلطه از جمله کشور خودمان مطالعه میکنیم، میبینیم که مقولۀ تغییر ذهنیّت در کار استعمارگران بسیار بسیار جدی گرفته میشود. کارهایی که میکنند و طراحیهای سنجیده و منطقیای که میکنند و صبرهایی که نشان میدهند، واقعاً تحسینبرانگیز است.
البته، ما هم داریم کارهای بزرگی میکنیم و دارد اخلاقمان تغییرهای خوبی میکند. اگر این طرحواره که برای تغییر در همه چیز باید روی ذهنیّت مردم کار کنیم در ذهن دلسوزان و صاحبان عزم و اراده و تحرک و روحیه و حیات جهادی ایجاد شود واقعاً انقلاب زندگی جدیدی را شروع میکند و مردم هم وارد بهشت «رشد» میشوند.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته داریم : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی. در بحث سوم هستیم.
▫️مقدمه (21)
● ب. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
9
❖ عناصر این چرخه :
دربارۀ عنصر چهارم :
4• گفتمان پایه فرهنگی
بعد از همۀ توضیحات پیشین، دوباره روی این نقطه تأکید کنیم که گفتمان پایه هرچند در فضای عمومی جامعه نیز منتشر میشود و همه را درگیر میکند، ولی در این چرخه بیشتر و «بخصوص» نخبگان هدف گرفته شدهاند، تا با درگیریهای طبیعی و پرتکرار خود به این مفاد گفتمانی و بستۀ نظری «هویّت نخبگانی» بدهند.
این درگیری باعث میشود تا رهیافتهای نظری امروز به یک پدیدۀ وزین و اثرگذار اجتماعی تبدیل گردد. منظور این است که آنچه درست به نظر میرسیده در اثر آمیختن با ذهن نخبگان غنای انسانی و اجتماعی بیشتری پیدا کند و به چیزی از جنس نخبگیهای رنگارنگ موجود در جامعۀ ما تبدیل شود. در این صورت به شکلهای مختلف بخصوص و حداقل در حدّ ایدهها و اندیشهها و فرضیهها خود را به نمایش بگذارد.
ما اکنون با این گرفتاری مواجهیم که «اندیشۀ انقلاب» و «اندیشۀ رهبری»، یا مورد مطالعه نیست، یا اگر مطالعه میشود فهم درستی از آن صورت نمیگیرد یا اگر هم فهمیده میشود «هویّت نخبگانی» پیدا نمیکند و کسانی که به حضرت آقا علاقهمند هستند شاید در این باره سهلاندیشی میکنند و گمان میکنند که با تکثیر کتابهای ایشان ـ که پدیدۀ مبارکی است ـ میتوان این تعویق فکری و فرهنگی و انسانی را جبران نمود.
در حیات انقلابی ما جای این «حلقه» کم است؛ اندیشههای انقلابی «هویّت نخبگانی» پیدا نمیکند(منظور صرفاً خلق دانش نیست؛ زیرا خلق دانش فرایندی بسیار کند و زمانبر دارد).
البته تشکیل و پدیدآیی یک «هویّت نخبگانی» بر سر یک یا چند باور یا یک بستۀ فکری، نیز امر سریعی نیست و از مسیر پرسنگلاخی باید عبور نماید. نخبگان تا با یک اندیشه «درگیر» نشوند و آن را در الیاف ذهن خود چون پود نتابانند و حسابی به خورد گرههای ذهنی خود ندهند و بارها پایین و بالا نکنند و تقریرهای مختلف بومی از آن ارائه نکنند، نمیتوانند آن به آن ژرفای نخبگانی بدهند و به اصطلاح آن را تا تراز نخبگانی خود بالا بکشند و به آن «هویّت نخبگانی» بدهند و این حادثه اساساً چیزی است که ما هنوز بهخوبی آن را نشناختهایم و طبعاً «فرهنگ» و «فنّآوری» مناسبی برای آن پدید نیاوردهایم.
چیزی که این امر را تسهیل میکند هجوم یک گفتمان نیرومند بر ذهن و ضمیر و زندگی همه و از جمله نخبگان است. این کار باید با ظرافت و با مداقههای نخبگانی در قالب خلق «گفتمان پایۀ فرهنگ» پدید بیاید.
┄┅••؛••┅┄
گفتمان پایه فرهنگی دو ساحت دارد : الف.«اندیشۀ پایۀ توحیدی» و ب. «نگرشهای بنیادین معطوف به فرهنگ».
«اندیشۀ پایۀ توحیدی» را باید با توصیفاتی روشن معرفی کرد. اندیشۀ پایۀ توحیدی را باید چون یک طعام دید، طعامی که با آن میتوان شخصیّت اسلامی را زنده نگه داشت و به آن طراوت بخشید. اندیشۀ توحیدی همان محتوایی است که نماز عهدهدار بیان و تکرار آن است.
نماز رسالت بزرگی برعهده دارد ولی در مسیر خود به اندازۀ شایستهای فعال نیست. این که چرا نماز ستون دین است ـ «الصَّلاةُ عَمودُ الدِّينِ»(نهج البلاغة، نامه47) ـ طبعاً نیاز به تحقیق و مداقه دارد، ولی حتماً یک پایۀ آن تعلیماتی است که در اذکار نماز گنجیده است و توصیه شده که با توجه مرور شود. یعنی نماز عهدهدار مرور عقاید است و عقایدی که در نماز منطوی است اندیشههای پایه است.
نکته ای استطرادی :
این حادثۀ فوقالعاده بزرگی است که جمعیّت قابل توجهی از مردم ایران نماز میخوانند. اگر ما کاری کنیم که همین جمعیت نمازخوان در این تجربههای معنوی و عرفانی به سطوح راقیتری از حیات انسانی دست پیدا کنند بدون تردید حیات اجتماعی خویش را به پرواز درآوردهایم.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang
• اندیشه •
#ایده_فرهنگی 1.5
#دولت_انقلابی
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
در مقدمه نیمنگاهی به سه نکته داریم : الف. ایدۀ مادر، ب. عاقلۀ فرهنگ و ج. چرخۀ پیشرفت فرهنگی. در بحث سوم هستیم.
▫️مقدمه (22)
● ب. چرخۀ پیشرفت فرهنگی
10
❖ عناصر این چرخه :
به دنبال پاسخ این سؤال بودیم که این چرخه چه عناصری دارد و چه سازکار منطقیای بین این عناصر میتوان قائل شد؟
به چهار عنصر «هدایتهای رهبری انقلاب»، «عاقلۀ نخبگانی فرهنگ»، «ایدۀ مادر فرهنگی» و «گفتمان پایۀ فرهنگی» اشاره شد و اکنون عنصر پنجم.
5• طراحیهای راهبردی / الگوی پیشرفت فرهنگی
عنصر پنجم را میتوان طراحیهای راهبردی با تکیه بر گفتمان پایۀ فرهنگی که ذهنگشا و راهگشا است، دانست.
همان طور که گفته شد «گفتمان پایۀ فرهنگی» ـ که تلاش میشود به یک زمزمۀ فراگیر تبدیل شود ـ بهترین پوشش را برای ارتقای سطح تأملات و تحلیلها و راهیابیهای نخبگان عرصۀ فرهنگ فراهم مینماید. گفتمان پایه نوعی انسجام شخصیّتی و تعالی هویّت پیشتاز شیعی را در ایشان رقم میزند.
اساساً یکی از اقتدارات گفتمان این است که به ظرفیّتهای اجتماعی و فردی حیرتانگیزی دسترسی پیدا میکند، ظرفیتهایی که شناخته شده نیست، یا راهی امیدبخش برای فعال کردن آنها به نظر نمیرسیده است. با مرتب کردن و سمت و سو بخشیدن به افراد باعث میشود دست خود ایشان به امکانات و تجهیزات معنوی درونی خودشان بهتر برسد. رهیافتهای ذخیره شده در وجودشان را زنده و تابناک میبینند و دائماً هیجان خلق معنی را در وجود خود حسّ میکنند. بین ایدهها ارتباط و تنسیق خاصی مشاهده میکنند، آهنگ متوازن یا سمفونی امیدبخش و اشتهاآفرین این راهبردها و راهکارها را میشنوند.
لذا محیطی که از گفتمان گیجی برخوردار نیست، خیلی الهامبخش و ایدهخیز است. این همان است که زمینه را برای «خلق مردمی معنی» فراهم میکند و پرچینهای اندیشکدهها را فرومیریزد و کل یک جامعه را به یک جامعۀ فراگیر اندیشگاهی با افرادی فکور و چارهاندیش یا ایدهپرداز تبدیل مینماید.
وقتی که «ایدۀ مادر فرهنگی» را به گفتمان فراگیر یعنی «ذهنیّت، مطالبه و زمزمۀ» ملی تبدیل نمودیم با سهولت بیشتری به سمت ترسیم الگوها و طراحیهای راهبردی پیشرفت فرهنگی حرکت میکنیم.
البته اینجا هم نقش نخبگان بسیار بسیار جدی است. نخبگان باید با پیشتازی تمام از کل زمینه و زمانۀ مستعد بهره بگیرند و راههای برونرفت از رکود و خسارت و ولنگاری و کودنی فرهنگی را بیابند و با مجموع مباحثاتی که بین خود میکنند آنها را نهایی کنند.
از جمله اموری که باید زودتر از بقیه روشن شود «الگوی پیشرفت فرهنگی» است. الگوی پیشرفت با تکیه به نظریۀ پیشرفت فرهنگی و ایدۀ مادر، به ترسیم واضحتر چگونگی تعالی فرهنگ میپردازد. الگوی پیشرفت با ترسیم تفصیلیتری از مطلوبیتهای منتخب فرهنگی ـ برآمده از ایدۀ مادر ـ مینماید و سراغ ظرفیّتهای متکثر فرهنگ رفته با دستهبندی آنها و طرح ایدههایی برای همافزایی بین آنها در راستای پیگیری مطلوبیتهای فرهنگی صفحۀ ظرفیتهای میدانی را از باری به هر جهتی، همهچیزپیمایی، شانه خالی کردن از همه چیز و ... نجات بدهد.
این بحثها صرفاً ناظر به نهادهای حاکمیتی نیست و کلی هم نیست، بلکه ناظر به همان مطلوبیتهای منتخب است. واقعاً امامان جمعه چه کارهاند؟ مدیران کل سازمان تبلیغات؟ وزارت ارشاد؟ آموزش و پرورش؟ سازمانهای فرهنگی هنری شهرداری؟ کانون پرورش فکری کودکان؟ کانونهای خودجوش فرهنگی؟ صدا و سیما؟ آپارات، فیلیمو، ...؟ وزارت گردشگری؟ شورای عالی انقلاب فرهنگی؟ و ... چه کارهاند؟
کار کجا کلید میخورد، چگونه میچرخد، هر کدام چه میکنند، هر کدام چه میخواهند و چه مددهایی باید ببینند، نیرو را کجا تربیت میکند، برای کجا تربیت میکند، چه نیروهایی مورد نیاز است و ...؟
اگر برای الگو زحمت کشیده شده باشد میتوان امید داشت که
مهمترین نکته این است که این الگو مشکل تصمیمگیری را در صحنه حل کند و جمع متولیان امور فرهنگی را به سمت توافقهای شیرینی حرکت بدهد.
معلوم است که اجرای آن به پیگیریهای دلسوزانه نیاز دارد، ولی وقتی که ایده نیستو الگو نیست جمع کردن بسیار کار سختی است، بلکه شدنی نیست.
┄┄┅••=✧؛❁؛✧=••┅┄┄
✿شاخۀ گل صلوات، هدیه به روح بلند امام حسین علیه السلام
☘️@faslefarhang