هدایت شده از ☀️تبلیغات آموزش بافتنی خاص☀️
❌ #داستـان جذاب آهنگـر و زن زیـبا
آهنگـر: روزي در همين دكان نشسته بودم كه ناگاه #زني بسيار زيبا كه تا آن روز كسي را به #زيبايي او نديده بودم، نزد من آمد و گفت:
« برادر! چيزي داري كه در راه #خدا به من بدهي؟»
من كه شيفته رخسارش شده بودم، گفتم: « #اگر حاضر باشي با من به خانه ام بيايي و خواسته مرا اجابت كني، هرچه بخواهي به تو خواهم داد.»
زن با ناراحتي گفت: «به خدا سوگند، من زني نيستم كه #تن به اين كارها بدهم.» گفتم: «پس برخيز و از پيش من برو.»
⛔️زن برخاست و رفت تا اينكه از چشم ناپديد شد. پس از چندي دوباره نزد من آمد و گفت قبول میکنم اما به یک #شرط...
❌بــراے خواندن ادامـہ داستان ڪلیڪ ڪنید❌
❌بــراے خواندن ادامـہ داستان ڪلیڪ ڪنید❌
❌بــراے خواندن ادامـہ داستان ڪلیڪ ڪنید❌
هدایت شده از اخبار و حواشی کرونا
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از ⭐️تاج تون⭐️
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از ذاکرین
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از اخبار و حواشی کرونا
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از ذاکرین
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از ذاکرین
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از ذاکرین
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از اخبار و حواشی کرونا
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از اخبار و حواشی کرونا
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از ذاکرین
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از اخبار و حواشی کرونا
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از ذاکرین
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/878706755Ced55d1a512
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از اخبار و حواشی کرونا
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3300720654Cfab7522860
بخونید عبرت بگیرید
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3300720654Cfab7522860
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از ذاکرین
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3300720654Cfab7522860
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از ⭐️ خانه هنرمندان⭐️
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3300720654Cfab7522860
بخونید عبرت بگیرید
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3300720654Cfab7522860
بخونید عبرت بگیرید
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3300720654Cfab7522860
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از ذاکرین
🔴 #داستان واقعی علی و فرزانه
مادر شوهرم به طور علنی دیگه حرفاشو میزد یکبار هم جلو من و شوهرم به دختر داییش گفت ان شاءالله به زودی عروس ما میشی مگه چه عیب داره یه مرد دوتا زن داشته باشه؟
تیر آخرش رو اینطوری زد که یکبارکه من برای سر زدن میخاستم برم خونه بابام شوهرم هم گفت دوش میگیره بعد میاد پیشم در مسیر راه یادم افتاد که چیزی رو فراموش کردم برگشتم خونه و دیدم که مادرشوهرم و دختر داییش .....
ادامه در کانال زیر سنجاق شده👇👇
https://eitaa.com/joinchat/3300720654Cfab7522860
بخونید عبرت بگیرید
هدایت شده از ذاکرین
🛑#داستان
مرد جوان و زن با حجاب :
دوستی داشتم كه جوان بسیار زیبا و قشنگ و دل فریبى بود بر
اثر جوانى و زیبائى ، جوانان و دوستان نابابش او را به
طرف گناه كشاندند و او كم كم بى بند و بار و لات کرده بودند
روزی از جلوی جلوی خانه رد میشدم که صدایی مرا به داخل خانه کشاند، به خانه او رفتم داخل خانه که شدم نا گهان چشمم به....
کلیک کنید ادامه داستان را درکانال بخوانید...