eitaa logo
فاستقم کماامرت
600 دنبال‌کننده
775 عکس
1.3هزار ویدیو
53 فایل
این کانال در راستای اندیشه مقاومت و سلوک رفتاری اهل البیت (ع) ، شهیدان جهان اسلام وامامین انقلاب و گفتمان سازی انقلابی، مبارزه با هرگونه ظلم وتبعیض، دفاع از مظلومین ایجاد شده است. ارجمندی.عضو هیات علمی دانشگاه علم وصنعت ارتباط با من: @dr_arjmandi
مشاهده در ایتا
دانلود
فاستقم کماامرت
‎بسم الله الرحمن الرحیم *‎امروز کلمه‌ای در غـزه شـهید شد* ‎شما دارید به عکس نگاه می‌کنید. او نـظامی نبود. اگر بخواهم کامل صدایش کنم، باید بگویم استاد دکتر رفعت العریر. ‎رفعت در دانشگاه ادبیات درس می‌داد. شعر می‌گفت. داستان می‌نوشت. رفعت کلمات را می‌فهمید. وزن واژه‌ها را حس می‌کرد. ‎در صفحه‌اش به میوه‌ها و گل‌ها دقیق می‌شد. ظرافتشان را ادراک می‌کرد. ‎رفعت زبان می‌دانست. به شاگردانش انگلیسی درس می‌داد. داستان‌نوشتن یادشان می‌داد. ‎رفعت، شصت روز مداوم، پشت یک صفحه ایستاده بود: این ایدهٔ او بود: «ما عدد نیستیم.» او شصت روز، لاینقطع، قصهٔ شـهدای غـزه را برای دنیا تعریف می‌کرد. با چشم خیس می‌نوشت و می‌نوشت و می‌نوشت تا دنیا بداند بیست هزار نفر شـهید طی دو ماه، یک گزارش آماری از غـزه نیست، بیست‌هزار زندگی، بیست‌هزار روایت، بیست‌هزار داستان است که در گور دسته‌جمعی زیر خاک رفته. امروز، دکتر رفعت العریر، تبدیل شد به شـهید رفعت العریر. امروز اسـرائیل خانهٔ او را بمــباران کرد و رفعت و هر شش نفر عضو خانواده‌اش با هم شـهید شدند. امروز، تمام شاعران آزادهٔ جهان، تمام نویسندگان روشن‌ضمیر جهان در غـزه شهید شدند. امروز کلمه‌ای در غـزه زیر آوار ماند که مثلش نبود و نیست. واژه‌ای به آسمان رفت که بلند بود، خیلی بلند، آن‌قدر که به سرانگشت آرزو، دستم به بلندای قامت نستوهش نرسد؛ رفیع، درست مثل اسمش. رفعت العریر، اسطورهٔ من بود. تقلا می‌کردم بین او و خودم قرابتی پیدا کنم از جنس ادبیات و کلمات و زبان. آرزوبه‌دل بودم مثل او مؤثر باشم. او نظامی نبود، اما کلمه را مثل سـلاحی بی‌مانند میان انگشتانش می‌چرخاند و سمت ظالمان جهان شـلیک می‌کرد. رفعت، حاشیه‌نگار رنج فلـسطین بود. عکسش را ورق بزنید. به کلماتش برسید. این شعر اوست. رفعت نوشته «اگر من باید بمیرم، پس تو باید زنده بمانی تا داستانم را برای بقیه تعریف کنی. تا خرت‌وپرت‌هایم را بفروشی… و از لباس‌هایم، از بند کفنم، نخ بلند بادبادکی بسازی تا بچه‌ای در غـزه بهشت در نگاهش خانه کرده در جست‌وجوی پدری که در چشم‌به‌هم‌زدنی شـهید شده، چنان که فرصت نکرده با هیچ‌کس، حتی با بدن خودش خداحافظی کند، این بادبادک را، بادبادکی را که تو از من ساختی، ببیند و شده برای لحظه‌ای تصور کند فرشته‌ای‌ست که عشق را به او بازگردانده. اگر من باید بمیرم، بگذار این مرگ امیدی بیافریند، بگذار این مرگ افسانه‌ای باشد.» کلمهٔ عزیز من که امروز شـهید شدی تو کلمه‌ای. عدد نیستی. دنیا شاید اعداد را فراموش کند، اما کلمات را هرگز از یاد نخواهد برد؛ به‌خصوص اگر این کلمات، حماسه‌ای باشند، چنان که تو بودی. https://eitaa.com/joinchat/1183252760C09ecf43283 https://ble.ir/fastaghem_313