eitaa logo
فاطمه عارف‌نژاد
701 دنبال‌کننده
210 عکس
9 ویدیو
6 فایل
📗 مجموعه‌شعر «شبانماه» | انتشارات شهرستان ادب 📘 مجموعه‌شعر «در رکاب صبح» | انتشارات شهرستان ادب اگر صحبتی بود: @arefnejad
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از بافتار
هدایت شده از بافتار
🔹رژیم صهیونیستی در یک ماه گذشته حملات سنگینی به نوار غـ ـزه کرده و رکورد جدیدی را در نسل‌کشی و ویرانگری برای خود ثبت نموده است. این وحشی‌گری، موج بزرگی از خشم و اعتراض آزادگان جهان را در پی داشت و در سرتاسر کشورها چندین راه‌پیمایی‌ با حضور صدها هزاران نفر علیه رژیم آپارتاید اسرائیل به راه افتاد. انزجار از این کشتار و اعلام خشم از قتل عام فـلـ ـسـطـ ـیـنی‌ها، فراملیتی و فرادینی شده است. مسلمان، مسیحی، کلیمی، عرب و غیرعرب، همگی از این فاجعه به تنگ آمده‌اند و بی‌تاب فــلـ ـســطـ ـیـن شده‌اند. در این بین، عده‌ای هنوز سکوت اختیار کرده‌ و نسبت به این فاجعۀ انسانی بی‌تفاوتند. 🔹در این فرسته، به سراغ اشعاری رفتیم که در تلاشند تا وجدان‌های به‌خواب‌رفته را بیدار کنند.
هدایت شده از بهنام کردلو | خوشنویسی
هدایت شده از رادیو رَزان
. حتما این لبخند را دیده‌اید. این بار اما «لبخند رزان» را بشنوید. @razan_radio 🎧
هدایت شده از رادیو رَزان
1_7595014058.mp3
19.28M
📻 قسمت سیزده: |لبخند رزان| شعری در وصف «رَزان نجار»، امدادگر ٢١ سالهٔ فلسطینی که توسط تک‌تیرانداز اسرائیلی به شهادت رسید. ✍🏻 شاعر: فاطمه عارف‌نژاد 🎙 گوینده: هانیه حسن‌زاده 💻 گرافیست: زهرا پناهی 🎚 تنظیم صدا: استودیو رَزان @razan_radio 🎧
بایستیم و بجنگیم و دل قوی داریم که صبحِ فتح نبوده‌ست و نیست افسانه @fatemeh_arefnejad
هدایت شده از گنجشکهای پاییز
وقتی که لم‌ داده بودی آرام بر روی تختی یا که به زور دوتا قرص خوابیده بودی به سختی وقتی که خوشحال بودی از دیدن ناگهانش یا شکوه می‌کردی از خود از این‌که داری چه بختی در فکر این‌که بنوشی همراه او قهوه یا چای یا در نخستین قرارت باید بپوشی چه رختی تا نگذرد از لب مرز سوز سپاه زمستان افتاد و آتش به پا کرد یک بار دیگر درختی مشغول چشمی و ابرو،سرگرم با تاب گیسو بیرون بزن از شب این تکرار هر روزه لختی تا که مبادا بلرزی،جان داد سرباز مرزی وقتی که خوابیده بودی آرام بر روی تختی @azam_saadatmand
هدایت شده از فاطمه عارف‌نژاد
ابر لکنت گرفته، درمانده قاصدک تشنهٔ خبر مانده آن نسیمی که بوی باران داشت چند سالی‌ست در سفر مانده همه اوقات مزرعه تلخ است بر دلش داغ نی‌شکر مانده هرچه دشت است بی گل و گندم هرچه باغ است بی‌ثمر مانده باید آهسته خرج خاک شود رود را طاقتی اگر مانده نرسیدند به توانستن خواستن‌های بی‌اثرمانده باز چشم‌انتظار معجزه‌اند مردمِ بین خیر و شر مانده تو بگو کی سپیده می‌آید؟ چند شب‌گریه تا سحر مانده؟ ما همه آفتابگردانیم اوست خورشید و اوست فرمانده إِلهى عَظُمَ البلاء و بَرِحَ الخَفاء و انكَشَفَ الغِطاء و انقَطَعَ الرَّجاء ‌و ضاقَتِ الاَرضُ و مُنِعَتِ السَّمآء… @fatemeh_arefnejad
دی بود و درد بود؛ زمستان ادامه داشت آن سوی پنجره تب طوفان ادامه داشت از چشم آسمان کبود آیه می‌چکید فصل نزول سورهٔ باران ادامه داشت انسان پر از دریغ، پر از غم، پر از قصور! عصر هزارسالهٔ خسران ادامه داشت شب ناگهان رسید و سر صبح را برید صبحی که روز بعد، کماکان ادامه داشت بر رحل نی تلاوت خون بود و تا ابد بغض غریب قاری قرآن ادامه داشت عمری شهید بود و شهیدانه پر کشید اما هنوز در دل میدان ادامه داشت جغرافیای عشق به نامش قیام کرد تشییع او به وسعت ایران ادامه داشت می‌رفت و گریه‌های سپاهی سیاه‌پوش در امتداد خیس خیابان ادامه داشت هر قدر از قضا سر راهش به سنگ خورد با پیچ و تاب، رود خروشان ادامه داشت ذکر بهار بود و لب غنچه‌های سرخ شور جوانه در دل گلدان ادامه داشت دی بود و درد بود و زمستان... ولی هنوز در دشت، لاله لاله بهاران ادامه داشت @fatemeh_arefnejad