eitaa logo
فاطمه‌ی سلطانی:)
29.5هزار دنبال‌کننده
2.2هزار عکس
141 ویدیو
262 فایل
🌱 مادرِ کارآفرین؛ دبیر‌جامعه‌شناسی بنیان‌گذار مدرسه رسانه‌‌ای فرهنگی عکاس‌بانو و گروه جهادی‌‌ سَیَلان لینک ناشناس؛ https://gkite.ir/es/10366055 هرسوالی داشتی ازم بپرس؛ @adm_fatemeyesoltaniii
مشاهده در ایتا
دانلود
ولی امید زنده بود... امید داشتند... خاک حساء برای کشاورزی اصلا مناسب نیست؛ اهالی از جای دیگه خاک آوردند و جلوی خونشون باغچه‌های خونگی درست کردند... امید... چیزی که باعث می‌شه بدترین شرایط رو تحمل کنی... مثلاً من امید داشتم که یک هفته‌ی دیگه برمی‌گردم... کلمه‌ی امید رو خوب تو ذهنتون نگه دارید آخر داستان باهاش کار داریم... 🌱 @fatemeyesoltanii
با وجود همه‌ی سختی‌هایی که یک هزارمش رو نمی‌شه روایت کرد... نمی‌شه درکش کرد... نمی‌شه فهمیدش... همچنان زندگی در جریان بود... 🌱 @fatemeyesoltanii
شیعه بودن... عید غدیر هم مراسمی مفصلی گرفتند و اطعام کردند؛ تو اون شرایط سخت همینقدر امیدوار بودند، بنظرم چون به ازای نداشتن امکانات یه حداقل امنیتی داشتن... یه سرپناه... 🌱 @fatemeyesoltanii
اما یکی از شاگردهام... اون هم ماه چهارم بارداریش بود... اسمش زینب بود؛ روز آخر که نتونست بیاد کلاس، رفتیم خونشون، بین همه خونه ها خونش خیلی بوی تازگی میداد؛ بوی نو عروس و داماد... بوی زندگی تازه... ۹ ماه بود عروسی کرده بودند با همه‌ی ذوق و شوقش خونشون رو چیده بود... به اون خونه‌ی بتنی جان داده بود انگاری... عکس من و شاگردهام دیوار خونه‌ی زینب‌اینا و من و زینب... 🌱 @fatemeyesoltanii
عروسانه و خوش سلیقه برامون آب پرتقال آورد؛ نهایت خانومانگی و به روز بودنش رو به نمایش گذاشت؛ تازه ازدواج کردند تازه خونه و زندگی ساختن برای خودشون دارن صاحب فرزند میشن زیر سایه‌ی اندک امنیتی که دارن... بدون امکانات در یک جای سخت و بی روح... اما خدا رو شکر که اندک امنیتی دارن و میتونن شب راحت سرشون رو رو زمین بذارن... امنیت‌.. پی‌نوشت؛ دقت کنین👆 فرش خونشون زیرانداز حصیر پلاستیکی بود... 🌱 @fatemeyesoltanii
همه چیز تا هفته‌ی پیش که درگیری‌ها فقط تو جلب و اطرافش بود بازهم آروم بود... هنوز امنیت داشتند گرچه ممکن بود هرلحظه ازبین بره اما امید که قطع نمیشه مگه نه؟ بهش پیام دادم گفتم دخترم زودتر دنیا اومده؛ اونم گفت پسرش زودتر دنیا اومده عکس پسرش رو برام فرستاد و گفت خدا رو شکر که ما هنوز حسیبا هستیم و تو خونمون.... 🌱 @fatemeyesoltanii
دیروز ولی ... بهش پیام دادم که کجایین؟ هنوز حسیا هستین؟ گفت که نه سیده زینب هستیم( زینبیه ، محله‌ی اطراف حرم حضرت زینب ) اطرافتون حتما دیدین زنی که تازه زایمان کرده چقدر حساسه؟ کافیه ازش بپرسید خوبی؟ چیزی کم و کسری نداری دورت بگردم؟ دیدین شروع می‌کنه بغض کردن؟ شروع می‌کنه به گله‌گی از شرایط؟ کدوم شرایط؟ اینکه خوابش بهم ریخته؛ آدم‌های دیگه درکش نمی‌کنن... قیافه‌اش عوض شده و... من از زینب فقط پرسیدم چیزی کم و کسر ندارین؟ خودت همسرت پسرت... یکی نیست بگه خاک بر سرت فاطمه این چه سوالیه؟ اونا امنیت کم دارن خودشونو کم دارن امیدشون رو کم دارن... این زن خونه‌اش رو کم داده...😭😭😭 🌱 @fatemeyesoltanii
و روضه شروع شد... 😭 اسم شاگرد من زینبه تازه مادر شده؛ بجای اینکه نازش رو بخرن و تو خونه‌اش باشه آواره شده... میگه سرنوشت ما اینه همه‌اش جا به جا بشیم... منزل به منزل... خونمون رو غارت کردن تو حسیا... من سزایین کردم و هوا سرده... نمی‌دونم سرنوشت پسرکم چی میشه؟ هیچکس نمی‌فهمه هیچکس درک نمیکنه چه بلایی سر ما اومده... 😭😭 🌱 @fatemeyesoltanii
این پیام رو فرستاده برام👆 نزدیک حرم‌اند... به گمان خوش خیالم پناه بردن به حضرت زینب😭 میگه همه چیز رو غارت کردن؛ هیچکس تصورش هم نمیکنه چه اتفاق قراره برای ما بیفته... مخصوصا ما شیعه‌ها😭😭😭 با این حال آخرش میگه ببخشید ناراحتت کردم... من افسرده شدم و نیاز دارم با کسی حرف بزنم😭😭😭 🌱 @fatemeyesoltanii
منطقه‌ی زینبیه خودش همینجوری ظرفیت اهالیش رو نداشت؛ تصور کنید چقد آواره پناهنده شدن اونجا! تصور کنید امکانات و شرایط و مکان زندگی... اصلا تا نبینید نمی‌تونید تصور کنید دارم از چه بحرانی حرف می‌زنم 😭😭😭😭😭 تصور کنید تازه مادری که تجربه اولین مادریش رو تو این شرایط... 😭😭😭😭😭 🌱 @fatemeyesoltanii
فاطمه‌ی سلطانی:)
منطقه‌ی زینبیه خودش همینجوری ظرفیت اهالیش رو نداشت؛ تصور کنید چقد آواره پناهنده شدن اونجا! تصور کنید
همه اینها رو کنار دخترکم زیر سایه‌ی امنیت براتون نوشتم... و با هرکلمه هزاربار ضجه زدم 😭😭😭😭😭 ما چه میفهمیم آوارگی یعنی چی؟ چه میفهمیم ناامنی یعنی چی؟ اصلا چی از غارت شدن خونمون حالیمونه... حرف زیاده درد زیاده... فقط دعا کنیم برای اونها برای امنیتمون برای بصیرت تک تک آدم‌های کشورمون... 🌱 @fatemeyesoltanii