eitaa logo
فاطمه‌ی سلطانی:) 🇮🇷
29هزار دنبال‌کننده
2.7هزار عکس
193 ویدیو
313 فایل
🌱 مادرِ کارآفرین؛ دبیر‌جامعه‌شناسی بنیان‌گذار مدرسه رسانه‌‌ای فرهنگی عکاس‌بانو و گروه جهادی‌‌ سَیَلان ___________________________ هرسوالی داشتی ازم بپرس؛ @adm_fatemeyesoltaniii
مشاهده در ایتا
دانلود
انواع شکلات‌هاشون؛ بخشی که فقط من‌باب عکاسی برای من جذابه ولاغیر...
دنیای رنگی و فوق‌العاده‌ی ادویه‌ها☺️
بامیه‌ی خشکِ به نخ کشیده شده😅
آجیل فروشی:) اون سفید‌هاهم وانیل بودن.
یه مغازه ادویه فروشی دیگه؛ این یکی مرتب تر بود.
رویخچالی‌‌هاشون؛ حقیقتا ازش زندگی می‌باره...
رنگی رنگی فروشی؛ بقول مامانا این آتاآشغلا چیه اخه🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️🚶🏻‍♀️ بنظر منکه فقط عکسش قشنگه، خودش لافایده😅
این‌جاهم همونطوریه☺️
شکلات و این دست خوراکی‌های رنگی واقعا مفید نیستند؛ من باب عکاسی خوبن و روایت... که به همه نشون بدن دمشق زنده است و زندگی اینجوری توش جریان داره. . لباس‌های فوق‌العاده شیکی هم دارند، هنوز میشه اثرات نساجی سوریه رو تو بعضی بازارهای مخصوصش دید. واقعا لباس‌های قشنگی دارن، اینجا همونجاست که باید گفت جای خانوم‌های کانال حسابی خالی...
جنگ خیلی وقته بساط خودش رو از دمشق جمع کرده، حتی زودتر از سایر مناطق اطراف سوریه. پس دیدن این حجم از زندگی و امید بهش اصلا دور از انتظار نیست. دمشق شبیه تهرانه اما نسخه‌ی عربیش، با آداب و رسوم عربی و آدم های خاص خودش. با همون امنیت و جریان زندگی، همچنین با یک دهم ترافیک چون اینجا بنزین بشدت گرونه. اما هوای آلوده. چرا؟ بخاطر سوزوندن مازوت و چوب و... برای گرمایش خونه.
رفیق‌نوشت: من اینجا ایستاده ام در حالیکه روسری و سوزنی سوریه ای به سر دارم، روی سرم چادر عراقی ست، کفش هایم ایرانی ست و پالتو ام چیزی میان چین و ایران، توی جانمازم تکه ای از پارچه ی سامرا و قسمتی از سنگ حرم کاظمین، انگشترم در نجف است که طرح یا هادی روی آن حک شده... قلبم فلسطینی ست و مغزم بین تمام محور مقاومت می‌چرخد. زبانم فارسی و عربی و انگلیسی شده و برایم فرقی ندارد کسی که با او صحبت میکنم شیعه است یا سنی، مسیحی ست یا علوی.. من ایستاده ام در نزدیکی مرز های اسرائیل در نزدیکی شر مطلق و از امام می‌گویم، خود را سرباز خمینی میدانم و بالهای خیالم تمام عالم را فرا گرفته است... حالا مهم نیست که با چه سر و شکل و دین و مذهبی سروکار دارم... مهم این است که همه مان یک آرمان مشترک داریم و در مقابل یک دشمن صف بسته ایم. ما هم جبهه ایم هم جبهه ایم با همه تفاوت هایمان و روزی دست در دست هم برای آرمان مشترک و بزرگمان متحد می‌شویم و تمام قد جلوی اسرائیل می ایستیم. وطن من به قدر تمام مرزهای مستضعفین گسترده است... و کاش پاسپورتی داشتیم که مهرش ملیت نبود که گستره ی وطن را نشان می‌داد... آنوقت روی پاسپورت هایمان می‌زدند : به گستره ی تمام مستضعفین عالم تا ما با هم در برابر یک دشمن مشترک متحد نشویم نمی‌توانیم قدم از قدم برداریم...
لحظات آخر هم وقتی درگیر اشک‌ و بغض بودیم، وقت وداع وسط گریه به دوستم گفتم بیا من دعاکنم باهم آمین بگیم؛ اولین دعای من این بود: خدایا مارو از راه راست هدایت نکن😅 دوستم گفت آمین! بعد گفت چی گفتی؟ من دوباره تکرارش کردم و تازه فهمیدم چی گفتم😁 بعد گفتیم خدایا ببین ماهم راضی نیستیم راحت چیزی رو بهمون بدی، خودمون میخوایم که همه چیو سخت به دست بیاریم اصلا به ما راحتی نیومده!!! 🤦🏻‍♀️