#حدیث_همسرداری
#برای_همسرت_وقتبزار
🌸 پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله :
اگر یک مردی پیش خانمش بنشیند و گپ بزند،ارزش این کار از اعتکاف در مسجد النبی بالاتر اشت.
📚 ورام ۲/۱۲۲
.•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·•·
🍃🌹🍃
@fatemi222
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پربازدیدترین کلیپ چند روز اخیر در رسانههای چینی و تیکیتاک با موضوع حمله ایران و اسرائیل
همه دنیا فهمیدن که اسرائیل مثل سگ وحشت کرده
🍃🌹🍃
@fatemi222
ره توشه مبلغان اربعین (1).pdf
6.61M
💠 ره توشه مبلغان اربعین | حجت الاسلام ملانوری
#اربعین
#امام_حسین
#ملت_امام_حسین
#بسته_فرهنگی
🍃🌹🍃
@fatemi222
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑🎥اعتراف نتانیاهو یهود از تزریق هزاران دیش ماهواره در خانه های ایرانیها...
🔺چقدر دلسوزانه برای ما برنامه رایگان تلوزیونی پخش میکنند
🍃🌹🍃
@fatemi222
سرمایه بی نظیر و روزهای مهمی در پیش داریم. #پیاده_روی_اربعین
باید تلاش کنیم از دل این حرکت بزرگ، رشد، تربیتِ خود و جامعه حاصل شود. تلاش کنیم کسانیکه این عظمت را تجربه نکرده اند عازم شوند. سرمایه ای برای بازگشت. برای پیشبرد. تبلیغ و تلاش کنیم برای زائر اولی ها، مقدمات را فراهم کنیم آنها بروند.
🍃🌹🍃
@fatemi222
🔆صبر و انتظار فرج
♦️قالَ الرِّضا عليه السلام: ما اَحْسَنَ الصَّبْرَ وَ اِنْتِظارَ الْفَرَجِ، اَما سَمِعْتَ قَوْلَ اللّه ِ تَعالى: «فَاْرْتَقِبُوا اِنّى مَعَكُمْ رَقيبٌ» حديث وَ قَولَهُ عَزَّوَجَلَّ: «فَانْتَظِرُوا اِنّى مَعَكُمْ مِنَ الْمُنْتَظِرينَ» حديث، فَعَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَاِنَّهُ اِنَّما يَجيئُ الْفَرَجُ عَلَى الْيَأْسِ، فَقَدْ كانَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِكُمْ اَصْبَرَ مِنْكُمْ.
♦️ امام رضا عليه السلام فرمودند:شكيبائى و انتظار فرج چقدر نيكو است، آيا گفته خدا را شنيديد كه فرمود: «شما منتظر باشيد كه من هم با شما منتظرم» و همچنين فرمود: «انتظار بكشيد كه من هم با شما از انتظار كشندگانم»، بنابراين صبور باشيد، چون فرج بعد از زمان يأس و نااميدى مى رسد و افراد قبل از شما صبورتر بودند.
📚 بحارالأنوار، ج 52، ص 629
🍃🌹🍃
@fatemi222
📡حداقل برای یک☝️نفر ارسال کنید
🏴اول صفر به روایتی، ورود اسراي کربلا به سرزمين شام
▪️پس از آن که امام حسين(ع) و ياران باوفاي آن حضرت در صحراي کربلا به دست لشکريان سفاک عمر بن سعد به شهادت رسيدند، خانواده آنان به اسارت درآمده و در روز يازدهم محرم آنان را از کربلا به کوفه و سپس شام منتقل کردند.
▪️عبيدالله بن زياد که استاندار کوفه و بصره و عامل يزيد بن معاويه در عراق و فتنه گر اصلى واقعه کربلا و از دشمنان سرسخت اهلبيت(ع) بود، دستور داد اسيران را با همان حالت اسارت و در پوشش نامناسب وارد مجلس کنند تا به خيال خود خدشه اي به جايگاه والاي اهل بيت وارد کند .
▪️پس از چند روز اقامت اسيران در کوفه آنان را روانه شام کردند تا در مجلس يزيد بن معاويه حاضر کنند.
▪️کاروان اسرا هنگام حرکت به سوى شام از شهرها و روستاهاي بسياري عبور کردند و در بسيارى از اين مناطق مردم به محض باخبر شدن از شهادت امام حسين(ع) و اسارت خانواده آن حضرت سوگوارى و قاتلان آن حضرت را لعنت مي کردند.
▪️اول ماه صفر سال 61 هجرى قمرى، اسيران و سرهاى شهيدان واقعه کربلا وارد شام، مقر حکومت يزيد بن معاويه شدند.
▪️مدتى که اسيران در شام اقامت داشتند رويدادهاى گوناگونى براى آنان به وقوع پيوست که از همه مهمتر درگذشت دختر خردسال امام حسين(ع) در خرابه شام، مناظره حضرت زينب(س) و ديگر افراد خانواده سيدالشهدا با يزيد و خطبه به يادماندنى امام سجاد(ع) در حضور يزيد، درباريان و اهالى دمشق در مسجد اموى بود.
▪️اين افشاگريها و مبارزههاى پنهان و آشکار اهلبيت در حالت اسيرى، يزيد را نزد مسلمانان بی مقدار و بی اعتبار کرد و پس از مدتى، وضعيت شام را بر ضد يزيد و به هوادارى از امام حسين(ع) تغيير داد.
▪️يزيد ناچار شد به جرم و جنايت خود و سپاهيان و عاملان جنايت پيشه اعتراف کرده، از امام زين العابدين(ع) عذرخواهى و پس از مدتى آنان را آزاد و با احترام و عزت به مدينه منوره عودت دهد.
📚الارشاد (شيخ مفيد)، منتهى الآمال (شيخ عباس قمي)، زندگانى چهارده معصوم (ع) ترجمه اعلام الورى و لهوف سيد بن طاووس
🍃🌹🍃
@fatemi222
🏴هفت مصیبتِ شام از زبان امام سجادعلیه السلام
◾️از امام سجاد علیه السلام پرسیدند:
سخت ترین مصائب شما در سفر کربلا کجا بود؟
▪️در پاسخ سه بار فرمودند: الشّام، الشّام، الشّام...
امان از شام !
◾️در شام هفت مصیبت بر ما وارد آوردند که از آغاز اسیری تا آخر ، چنین مصیبتی بر ما وارد نشده بود:
▪️1.ستمگران در شام اطراف ما را باشمشیرها احاطه کردند و بر ما حمله مینمودند و در میان جمعیت بسیار نگه داشتند و ساز و طبل میزدند.
▪️2.سرهای شهداء را در میان هودجهای زنهای ما قرار دادند. سر پدرم و سر عمویم عباس(علیه السلام) را در برابر چشم عمههایم زینب و ام کلثوم(علیها سلام) نگهداشتند و سر برادرم علی اکبر و پسر عمویم قاسم(علیه السلام) را در برابر چشمان خواهرانم سکینه و فاطمه میآوردند و با سرها بازی میکردند، و گاهی سرها به زمین میافتاد و زیر سم سُتوران قرار میگرفت.
▪️3.زنهای شامی از بالای بامها، آب و آتش بر سر ما می ریختند، آتش به عمامهام افتاد و چون دستهایم را به گردنم بسته بودند نتوانستم آن را خاموش کنم. عمامهام سوخت و آتش به سرم رسید و سرم را نیز سوزاند.
▪️4.از طلوع خورشید تا نزدیک غروب در کوچه و بازار با ساز و آواز ما را در برابر تماشای مردم در کوچه و بازار گردش دادند و میگفتند: «ای مردم! بکُشید اینها را که در اسلام هیچ گونه احترامی ندارند؟!»
▪️5.ما را به یک ریسمان بستند و با این حال ما را در خانه یهود و نصاری عبور دادند و به آن ها میگفتند: اینها همان افرادی هستند که پدرانشان، پدران شما را (در خیبر و خندق و ...) کشتند و خانههای آنها را ویران کردند . امروز شما انتقام آنها را از اینها بگیرید.
▪️6.ما را به بازار برده فروشان بردند و خواستند ما را به جای غلام و کنیز بفروشند ولی خداوند این موضوع را برای آن ها مقدور نساخت.
▪️7.ما را در مکانی جای دادند که سقف نداشت و روزها از گرما و شبها از سرما، آرامش نداشتیم و از تشنگی و گرسنگی و خوف کشته شدن، همواره در وحشت و اضطراب به سر میبردیم...
▪️صلی الله علیک یا سیدالساجدین ، الامام العارفین،زین العابدین..
📚برگرفته از: تذکرة الشهداء ملاحبیب کاشانی
🍃🌹🍃
@fatemi222
1 صفر/ شروع جنگ صفّین (4)
🔴پس از بی نتیجه ماندن نامه ها و موعظه های امیر المؤمنین علیه السلام به معاویه در ماه محرّم، در روز چهارشنبه اوّل صفر سال 38 هجری لشکر امیر المؤمنین علیه السلام در مقابل لشکر شام صف کشیدند.
لشکر حضرت 90 هزار نفر و لشکر معاویه 85 هزار نفر بودند. (5)
♦️لشکر کفر، آب را بر لشکر حضرت امیر المؤمنین علیه السلام بستند، ولی پس از گرفتن و باز نمودن آب توسط امام حسین علیه السلام لشکر حضرت مانع از رسیدن آب به لشکر معاویه نشدند. (6)
♦️حضرت پس از شهادت تعدادی از اصحابشان یکباره با ده هزار نفر از طائفه ی ربیعه به لشکر معاویه حمله کردند و صفوف آنان را بر هم ریختند و تا قبّه معاویه رسیدند و فرمودند :
♦️ای معاویه، برای چه مردم را به کشتن می دهی ؟ بیا با من مبارزه کن تا هر کدام از ما کشته شود خلافت از دیگری باشد !
عمرو عاص به معاویه گفت :
علی با تو به انصاف سخن گفت.
معاویه گفت :
امّا تو در این مشورت انصاف ندادی، چه اینکه هر کس به مصاف او بیرون رود به سلامت باز نگردد !
♦️از اینجا بود که معاویه عمرو عاص را به اجبار به جنگ حضرت فرستاد. حضرت همینکه او را شناخت شمشیر را بلند کرد تا او را به درک بفرستند، ولی عمرو عاص حیله کرد و عورت خود را مکشوف ساخت.
♦️آن حضرت رو از آن بی حیا بر گردانید و آن خبیث فرار کرد. (7) سر انجام با حیله چند برگ از قرآن بر سر نیزه کردند، و ماجرای حکمین پیش آمد.
📚 منابع :
4. توضیح المقاصد: ص 5. و ... .
5. تتمة المنتهی : ص 23.
6. بحار الأنوار : ج 44، ص 266. و ... .
7. بحار الأنوار : ج 32، ص 512 _ 585، 599، ج 33، ص 230. و ... .
🍃🌹🍃
@fatemi222
🌹1 صفر/ ورود اهل بیت علیهم السلام به شام (2)
🔴با رسیدن خبر نزدیک شدن اسرای اهل بیت علیهم السلام به دمشق، یزید دستوراتی صادر کرد :
1. تاجی جواهر نشان و تختی مرصَّع به سنگهای قیمتی آماده کنند.
2. بزرگان هر صنف با کمک یکدیگر شهر را در کمال زیبایی زینت نمایند.
3. تمام اهل شهر لباس های زینتی بپوشند و خود را بیارایند.
4. همگی در معابر رفت و آمد نموده، به یکدیگر تبریک بگویند.
5. پس از آمادگی کامل با طبل و شیپور به استقبال اسرا بروند.
6. جارچیان در شهر جار بزنند : سرهای بریده و زنان و اطفالِ کسانی بر شهر وارد می شوند که به قصد بر اندازی حکومت عازم عراق بوده اند، ولی عامل خلیفه یعنی ابن زیاد آنها را کشته است.
هر کس خلیفه را دوست دارد امروز شادی نماید.
♦️شامیانِ پست نیز کوتاهی نکرده بر فراز بام ها بیرق های رنگارنگ بر افراشتند و در هر گذری بساط شراب پهن کردند.
♦️نغمه آوازه خوانان بلند بود، و مردم دسته دسته به سوی دروازه ی کوفه در دمشق می رفتند و عدّه ای از شهر خارج شده بودند.
♦️این در حالی بود که اهل بیت مصیبت زده و داغدار پیامبر صلّی الله علیه و آله را ـ که جبرئیل امین پاسبان حریم محترمشان بود ـ همراه با نیزه داران تازیانه به دست و بی رحم وارد دروازه ساعات کردند.
آن نابخردانِ پست همینکه جمع نورانی اُسرا را دیدند زبان به جسارت گشودند.
در آن شهر چه گذشت و با آن بزرگواران چه کردند قلم را یارای نوشتنش نیست. (3)
📚 منابع : 2. معالی السبطین : ج 2، ص 140. و ... .
3. الوقایع و الحوادث : ج 5، ص 30 ـ 6. و ... .
🍃🌹🍃
@fatemi222
🌹رسیدن کاروان اسرا به شام در اول ماه صفر
♦️در این روز اسرای اهل بیت علیهم السلام به حوالی شام رسیدند. (۱)
♦️ابراهیم بن طلحة بن عبدالله جلو آمد و به امام زین العابدین علیه السلام نزدیک شد، و کینه هایی که از جراحت شمشیرهای جنگ جمل در سینه ذخیره کرده بود ظاهر ساخت و به حضرت گفت : دیدی غلبه با کیست ؟ حضرت فرمودند : اگر می خواهی بدانی غالب کیست صبر کن تا هنگام نماز اذان و اقامه بگو، آن وقت می دانی آوازه چه کسی تا قیامت باقی است. (۲)
📚 منابع :
۱. قلائد النحور : ج محرم و صفر، ص ۳۳۶.
۲. بحار الانوار : ج ۴۵، ص ۱۷۷. و ...
🍃🌹🍃
@fatemi222
منبرک فاطمی
🌸🍃﷽🍃🌸 ✋تکبر سه تخلف شیطان https://eitaa.com/fatemi222/7903 سه عامل هلاکت https://eitaa.com/fatemi2
سلام.
🔸در ادامه بحث دشمن شناسی و مبحث شیطان نکاتی در باره تکبر عامل سقوط وی مطرح شد.
🔸داستانهایی جالب در رابطه با غرور و تکبر امروز بعد از ظهر منتشر میشود.
همراه باشید 👇
✋خدا متکبران را دوست ندارد
عده ای از فقیران و درویشان گوشهای نشسته بودند و چند تکه نان خشک در پیش رو داشتند و میخوردند. در همین احوال امام حسن بن علی (علیهما السلام) از آنجا عبور میکرد. درویشان که او را میشناختند به امام گفتند: ای پسر رسول خدا موافقت کن و لقمهای نان با ما بخور.
امام حسن (علیه السلام) به خواهش آنان عمل نمود و از اسب خویش پایین آمد و فرمود: خدای تعالی متکبران را دوست ندارد.
پس از اینکه با آن فقیران غذا خورد، به آنان گفت: اکنون نوبت شما هست که فردا دعوت مرا اجابت کنید.
فردای آن روز، امام حسن (علیه السلام) درویشان را به خانه خود آورد و غذایی خوب آماده کرد و خود نیز نشست و با آنان به غذا خوردن پرداخت
📚داستانهای از #تکبر (ریشه و نحوه درمان)
https://eitaa.com/fatemi222/14803
✋منم منم، ممنوع!
مرحوم سید نعمت الله جزایری - صاحب کتاب زهر الربیع - میگوید که در حدیث چنین آمده است که شخصی از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) اجازه شرفیابی به محضر ایشان را در خواست نمود. رسول گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: تو کیستی ای مرد؟
آن مرد گفت: منم ای رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)! حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) ناراحت و عصبانی شده و چند بار فرمودند: من! من! من!... آیا برای مخلوق شایسته و سزاوار است که بگوید من؟!
وقتی که آن مرد به حضور مبارک حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) رسید و نشانههای غضب را بر صورت مبارک ایشان دید گفت: به خدا پناه میبرم از خشم خداوند و خشم رسولش. یا رسول الله! چرا غضبناک شده اید؟
حضرت فرمودند: آیا نمیدانی که گفتن این لفظ ( من) برای مخلوقین و آفریدگان شایسته و سزاوار نیست. آیا نمیدانی که ابلیس چون گفت: انا خیر منه؛
من [ابلیس] از او [آدم ]بهترم. ملعون و مطرود شد؟ آن مرد عرض کرد: یا رسول الله من از خدای خویش به خاطر آنچه که گفتم مغفرت میطلبم و دیگر هرگز آن را تکرار نمیکنم.
📚داستانهای از #تکبر (ریشه و نحوه درمان)
https://eitaa.com/fatemi222/14803
تکبر طاغوت
یک روز که در دفتر نشسته بودم، دیدم منشی آقای رجایی (رحمه الله) یک پرتقال برای ایشان پوست کند و به داخل اطاق برد. وقتی برگشت، دیدم حالت خاصی پیدا کرده است.
پرسیدم: چه اتفاقی افتاد؟ گفت: آقای رجایی خیلی کار میکند و اصلا حواسش به خودش نیست. من از این رو پرتقال را پوست کندم که میل کند اما تا چشمش به بشقاب افتاد، گفتن اگر این میوه برای همه است، من هم میخورم وگرنه نمیخورم، چون شاه و بنی صدر هم از اول روحیه شاهی و بنی صدری نداشتند، بلکه با بر خورد اطرافیان خود که اول یک گلابی، بعد دو پرتقال، برای آنها پوست کندند، دچار این غرور و نفسانیات شدند و این حالت فرعونی در آنها ایجاد شد. پس شما کاری نکنید که من نیز به سرنوشت آنها دچار شوم
📚داستانهای از #تکبر (ریشه و نحوه درمان)
https://eitaa.com/fatemi222/14803
ایران هنوز یه موشکم شلیک نکرده اما ۶٫۴ تریلیون دلار از سهام جهان دود شد رفت!
ابرقدرت، قبل از تو سوء تفاهم بود (:
#لبيك_يا_خامنه_ای
🍃🌹🍃
@fatemi222
🌹آخرین پیام شهید صارمی از مزارشریف
♦️ اینجا محل کنسولگری ایران در مزار شریف است، من محمود صارمی خبرنگار خبرگزاری جمهوری اسلامی ایران هستم، گروه طالبان چند ساعت پیش وارد مزار شریف شدند.
♦️خبر فوری: مزار شریف به دست طالبان سقوط کرد، عدهای از افراد طالبان در محوطه کنسولگری دیده میشوند به من بگویید که چه وظیفهای... و ناگهان ارتباط تلفنی قطع میشود.
🌹۱۷ مردادماه سال۱۳۷۷
#روز_خبرنگار
✅داستانهای شهدا
https://eitaa.com/fatemi48/280
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹فیلم دیده نشده
از بازی شهید حججی با فرزندش💔
♦️انتشار به مناسبت سالگرد اسارت شهید
✅داستانهای شهدا
https://eitaa.com/fatemi48/280
✋ ابوجهل
(عبدالله بن مسعود) از یاران پیامبر صلی الله علیه و آله اول کسی بود که در مکه قرآن را آشکارا در میان جمعیت قرائت کرد.
او در تمام جنگهای پیامبر صلی الله علیه و آله حضور داشت؛ مردی بسیار کوتاه قد بود که هرگاه در میان جمعیت نشسته میایستاد از آنها بلندتر نبود!
به همین جهت، در جنگ بدر خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله عرضه داشت من قدرت جنگیدن ندارم ممکن است دستوری بفرمائید که در ثواب جنگجویان شریک باشم؟
پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: برو در میان کشتگان کفار اگر کسی را (مانند ابوجهل) یافتی که زنده است او را به قتل برسان.
عبدالله گوید: میان کشتگان به ابوجهل دشمن سرسخت پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدم که هنوز رمقی داشت.
روی سینهاش نشستم و گفتم: خدا را سپاسگزارم که ترا خوار ساخت. ابوجهل چشم گشود و گفت: وای بر تو پیروزی با کیست؟ گفتم: با خدا و پیامبرش، به همین دلیل ترا میکشم؛ پا روی گردنش نهادم متکبرانه گفت:
ای چوپان کوچولو، قدم در جای بلندی نهادی، آنقدر بدان که هیچ دردی بر من سخت تر از این نیست که تو قد کوتاه مرا بکشی؛ چرا یکی از فرزندان عبدالمطلب مرا به قتل نرساند؟! سرش را از بدنش جدا کردم و خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمدم و گفتم: یا رسول الله مژده که این سر ابوجهل است.
بعد از مردن ابوجهل پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ابوجهل از فرعون زمان موسی علیه السلام بدتر و عاصی تر بوده است، چون فرعون وقتی هلاکت خود را یقین کرد خدا را قبول کرد، ولی ابوجهل وقتی یقین به مرگ کرد به بت لات و عزی قسم یاد میکرد که او را نجات دهند.
📚داستانهای از #تکبر (ریشه و نحوه درمان)
https://eitaa.com/fatemi222/14803
✋ولید بن مغیره
بعد از آنکه پیامبر صلی الله علیه و آله مبعوث به رسالت شد تا سه سال عده قلیلی ایمان آوردند بعد وحی رسید که رسالت خود را ظاهر و عمومی کن و از استهزاء و اذیت مشرکان پروا مکن که ما شر آنها را از تو دفع کنیم.
یکی از آنها (ولید بن مغیره) بود. جبرئیل ملک مقرب الهی نزد پیامبر صلی الله علیه و آله آمد، در آن هنگام ولید از آنجا گذشت. جبرئیل گفت: این ولید پسر مغیره از استهزاء کنندگان است؟
فرمود: بلی، پس جبرئیل اشاره به پای ولید کرد. ولید کمی که رفت به مردی از خزاعه گذشت که تیر میتراشید، پا بر روی تراشه و ریزههای تیر گذاشت و ریزه آن در پاشنه پای او رفت و پایش خونین شد.
تکبرش نگذاشت که خم شود و آن را بیرون آورد. چون به خانه رفت و روی کرسی خوابید و دخترش در پائین کرسی خوابید. آنقدر خون از پاشنهاش روان شد که به تشک دختر رسید و دخترش بیدار شد و به کنیز خود گفت: چرا دهان مشک را نبسته ای؟ ولید گفت: این خون پدر تست، آب مشک نیست، بعد وصیت کرده و به جهنم پیوست.
📚داستانهای از #تکبر (ریشه و نحوه درمان)
https://eitaa.com/fatemi222/14803
✋ ثروتمند کنار فقیر
مرد ثروتمندی با لباسهای پاکیزه و تمیز خدمت پیامبر صلی الله علیه و آله آمد و نشست. بعد از او مرد فقیری با لباسهای کهنه و مندرس وارد شد و پهلوی همان ثروتمند نشست.
ثروتمند لباس آراسته خود را از کنار مستمند تازه وارد جمع کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ترسیدی لباست را کثیف نماید؟ عرض کرد: خیر، پرسید: پس برای چه چیزی این عمل را انجام دادی؟
عرض کرد: مرا همنشینی (نفسی) است که هر کار خوب را در نظرم بد و هر کار بد را در نظرم خوب جلوه میدهد.
یا رسول الله نصف مال خود را برای کیفر عملم به او بخشیدم. پیامبر صلی الله علیه و آله به فقیر فرمودند: آیا میپذیری؟ عرض کرد: نه یا رسول الله صلی الله علیه و آله. ثروتمند گفت: چرا؟ گفت: میترسم آنچه را از تکبر و خود پسندی تو را فرا گرفته، مرا هم فرا گیرد.
📚داستانهای از #تکبر (ریشه و نحوه درمان)
https://eitaa.com/fatemi222/14803
✋سگ و غذای سلطان
هنگامی که امیر احمد بن اسماعیل سامانی بر سر عمرو لیث رفت و با یکدیگر رو به رو شدند، آن روز در سپاه عمرو هفتاد هزار سرباز مجهز و آماده وجود داشت؛ اما امیر احمد بیش از دوازده هزار مرد جنگجو نداشت و با اندیشه و تزلزل در مقابل عمرو فرود آمد.
عمرو چنان #فریفته سپاه آراسته ی خود بود که متصدی آشپزخانه (خوانسالار) نزد او آمد و گفت: غذا حاضر است اگر اجازه می فرمایید بعد از صرف آن به جنگ مشغول شوید. عمرو در پاسخ گفت: اکنون این سپاه اندک را در هم میشکنیم پس از آن غذا می خوریم، سپس از جا حرکت کرد و به میدان رفت. اتفاقا اسبش او را میان سپاه امیر احمد برد و سربازان عمرو را گرفتند و بستند و سپاهش را در هم شکستند. امیر احمد دستور داد عمرو را در طویله ای زندانی کردند و تا سه روز برای او غذا نیاوردند، روز سوم یکی از نوکران خود را دید و گفت: سه روز است من غذا نخورده ام، دیگر از گرسنگی نزدیک است بمیرم.در سطلی مقداری غذا آوردند که نخواست
نوکر عمرو رفت تا ظرف دیگری بیاورد؛ در این هنگام که او در پی ظرف رفته بود سگی آمد و سر داخل سطل کرد و به خوردن مشغول شد، آن مرد برگشت، سگ را نهیبی زد و حیوان از وحشت خواست سرش را از سطل خارج کند که دسته ی آن در گردنش آویخت و سطل را با غذا کشید و گریخت. عمرو شروع کرد به خندیدن.
امیر اصطبل پرسید: چرا میخندی؟ گفت: از بی اعتباری دنیا خنده ام گرفت. سه روز قبل به من گفتند که سیصد شتر وسائل آشپزخانه ات را حمل می کند، اکنون می بینم سگی آن را برداشته و می برد.
عیب است بزرگ، برکشیدن خود را
وز جملهی خلق، برگزیدن خود را
از مردمک دیده بباید آموخت
دیدن همه کس را و ندیدن خود را
منبع هزار و یک حکایت اخلاقی جلد اول /حکایت ۲۰۹/صفحه ۱۶۰/
📚داستانهای از #تکبر (ریشه و نحوه درمان)
https://eitaa.com/fatemi222/14803
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽؛
🎥 گسترش روز افزون #اسلام در انگلیس صدای کارشناس تلویزیون وزارت خارجه آمریکا را درآورد.
🔺پنجاه سال پیش که به این مملکت آمدم یک آدم روسری به سر به این شکل نبود، امّا حالا هرجا قدم میزنی یک در میان محجّبه است.
🍃🌹🍃
@fatemi222