#امام_صادق #مرثیه_امام_صادق
همان دستی که آتش زد گل و گلزار حیدر را
دوباره شعلهاش سوزاند، باغ یاس دیگر را
اگر چه روبروی چشمهاشان پیرمردی بود
ولی آغاز میکردند، جنگی نابرابر را
هوای شهر، دودآلود شد یکبار دیگر هم
و این دود از نفس انداخت، در جنت پیمبر را
خلیل الله، بین آتش نمرودها میسوخت
نباید اینچنین میشد؛ عوض کردند، باور را
تنش مانند اسپند از شرار شعلهها میسوخت
چه اسپندی، که از داغِ غمش سوزاند مجمر را
صدایش را کسی نشنید، حتی آن همه شاگرد
چه باید گفت، این شاگردهای ظاهراً کَر را ؟!
همینهایی که میبستند، دست پیرمردی را
میان کوچهها بستند، دست شیر خیبر را
و این آتش بیاران جهنم از همانهایند
که بین شعلههای جهل، سوزاندند مادر را
همین دستی که اینجا میکشید از خشم، شمشیری
کشید از بغض روی حنجری خشکیده، خنجر را
ولی اینجا غلافش کرد و جسمی هم نشد زخمی
بُرید اما میان قتلگاه کربلا سر را ...
🔸شاعر:
#رضا_قاسمی
____________
@shere_aeini
#حضرت_زهرا_س_بعد_از_شهادت
بسترت جمع شد اما اثرت هست هنوز
بالشی خیس ، ز چشمان ترت هست هنوز
رنگ این پارچه ی بستر تو گلگون ماند
اثری از بدن مختصرت هست هنوز
ای پرستوی مهاجر سفرت کشت مرا
کوچ کردی و در این لانه پرت هست هنوز
رسمش این بود که تنها بروی بی حیدر ؟
شوق رفتن به دل همسفرت هست هنوز
راستی حال تو خوب است ، خوشی بانویم ؟!
اثر زخمِ همان میخ درت هست هنور ؟
خوب شد پهلوی تو ، درد نداری دیگر ؟
با تو آن دردِ شدید کمرت هست هنوز ؟
ناله های حسنت از همه جانسوزتر است
نیمه های دل شب نوحه گرت هست هنوز
زینبت زنده کند یاد تو را در خانه
اصلا انگار ، که چادر به سرت هست هنوز
جای من هم به روی محسن مان بوسه بزن
پشت این در ، اثری از پسرت هست هنوز
شاعر: #رضا_قاسمی
@fatemi222
#امام_حسین_ع_مناجات
خویش را از آسمانِ ادّعا انداختم
تا دلم را روی خاکِ روضهها انداختم
آتشِ داغت غرورِ کوهِ یخ را آب کرد
تا به دریای غمت این قطره را انداختم
ریسمانِ فرشهای روضه دستم را گرفت
بوریای مَنمَنم را زیر پا انداختم
روزهای روضهدار و ماههای آهدار
روی دوشِ خانهام شالِ عزا انداختم
غصه خوردم اشک نوشیدم کنار سفرهات
خویش را با روضه از آب و غذا انداختم
تو دلم را از زمین برداشتی بردی حرم
آنچه من یادم نمیآمد کجا انداختم
هر تپش را با دخیلِ «یاحسینم» زندهام
قلبِ خود را در ضریحِ کربلا انداختم
✍ #رضا_قاسمی
🆔 @fatemi222