❌ شجاعت و شهامت در افشای چهرۀ منافقانۀ یزید
الف ـ طراحان سیاسی بنی امیه پس از مرگ معاویه میخواستند با #تهاجمتبلیغاتی چهره مطلوبی از یزید نشان دهند.
👈از این رو یزید را واداشتند تا اشعاری در مدحو ستایش بنی هاشم و ارزش صلح و سازش بسراید و در شهر مدینه در میان قریش وبنیهاشم #پخش کند. وقتی اشعار به دست امام رسید.
ب ـ پس از مرگ معاویه، فشار سیاسی ـ نظامی یزید بر مخالفان به خصوصحضرت اباعبدالله زیاد شد.
امامحسین (ع) هم در یک آمادگی رزمیِ مسلحانه، برادران و برادرزادگان را بسیج کرد، ودر اطراف خانه فرماندار مدینه آماده نگاه داشت
➕. وارد مجلس فرماندار شد، پس از تعارفمعمولی پرسید: خدا فرماندار را اصلاح کند، آیا #خبری از معاویه به شما رسیده است که منرا احضار کردید؟
ولید گفت: آری، معاویه مُرد و یزید بر جای او نشست و این نامه را فرستادکه شما باید بیعت کنید. امام حسین(ع) فرمودند: «شخصی همانند من که نباید #پنهانی بایزید بیعت کند. دوست دارم بیعت #آشکارا و در اجتماع مردم باشد. وقتی فردا آمد و مردم رابرای بیعت فراخواندید، مرا هم با مردم بخوانید تا همه با هم بیعت کنیم».
❌⬅️ولید بن عُتبه، نظر امام را #پذیرفت و عذر خواهی کرد و گفت میتوانید بروید. #مروانبن حکم در آن مجلس حضور داشت. او به فرماندار گفت:
اگر حسین از این مجلس برود،دیگر او را نخواهی یافت، او را #زندانی کن یا بیعت کند و یا #گردن او را بزن. امام حسین (ع)به خشم آمد و به مروان گفت:
« وای بر تو پسر زرقاء ، تو میخواهی دستور #قتل مرا صادرکنی؟ به خدا سوگند! دروغ گفته و کور خواندهای، اگر کسی چنین ارادهای کند، زمین را با #خونش سیراب خواهم کرد. اگر دوست داری چنین شود پس برخیز و گردن مرا بزن اگرراست میگویی.»