eitaa logo
منبرک فاطمی
6.7هزار دنبال‌کننده
1.1هزار عکس
986 ویدیو
1.4هزار فایل
✔️ مباحث قرآنی، اخلاقی،داستان ✔️اهلبیت ومناسبتهامذهبی ✔️احکام کاربردی،پاسخگو ✔️مرثیه و مداحی ✔️عفاف وحجاب ✔️جهادتبیین ✔️فرزندآوری ✔️مهدویت ✔️شهدا ✔️نماز ✔️ هدیه به مادرم @a_f_133 🔺فهرست و... https://eitaa.com/fatemi222/6618
مشاهده در ایتا
دانلود
✅6️⃣مردی از جنس دون همتان •🚺 رسول خدا صلی الله علیه و آله پیش از ]ظهور[ اسلام، در بر مردی وارد شد و آن مرد از حضرت با پذیرایی کرد. 🚹پس از آنکه خداوند محمّد صلی الله علیه و آله را به سوی مردم فرستاد، به آن مرد گفته شد: آیا میدانی آن کسی که خداوند عزّوجلّ به سوی مردم فرستاده است، کیست؟ • گفت: نه. • گفتند: او محمّد بن عبداللَّه، یتیم ابو طالب و همان کسی است که در فلان و بهمان روز در طائف میهمان تو شد و تو او را گرامی داشتی. ⬅️پس آن مرد خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و سلام کرد و شد. • آنگاه عرض کرد: ای رسول خدا! آیا مرا میشناسید؟ • ⏪حضرت فرمود: تو کیستی؟ عرض کرد: من صاحب همان هستم که شما در جاهلیت در فلان و بهمان روز وقتی به طائف آمدید وارد آن شدید و من با احترام از شما پذیرایی کردم. • ✖️رسول خدا صلی الله علیه و آله به او فرمود: خوش آمدی. حاجتت را بخواه. • عرض کرد: ➖ دویست گوسفند با چوپانان آنها به من عطا فرمایید. • مَا کَانَ عَلَى هَذَا الرَّجُلِ « : حضرت دستور داد به او دادند. سپس به اصحاب خود فرمود أَنْ یَسْأَلَنِي سُؤَالَ عَجُوزِ بَنِي إِسَْائِیلَ لمِوسَى ع؛ چه میشد اگر این مرد از من همان »!؟ چیزی را بخواهد که پیرزن بنی اسرائیلی از موسی علیه السلام خواست • اصحاب عرض کردند: 👈 مگر پیرزن بنی اسرائیلی ازموسی چه خواست؟ • فرمود: خداوند عزّوجلّ به موسی وحی فرمود که پیش از آنکه مصر را به قصد سرزمین مقدّس در شام ترك گویی، استخوانهای یوسف را با خود ببر. موسی از قبر یوسف جویا شد. 🚼پیرمردی آمد و گفت: اگر کسی جای او را بلد باشد آن کس فلان پیرزن است. • ➖موسی علیه السلام در پی او فرستاد. وقتی پیرزن آمد، موسی به او فرمود: تو جای قبر یوسف را میدانی؟ • ⬅️عرض کرد: آری. موسی فرمود: پس آن را به من نشان بده، هر چه بخواهی به تو میدهم. • ⬅️پیرزن گفت: آن را نشانت نمیدهم، مگر اینکه هر چه من بگویم، همان را به من بدهی. • موسی فرمود: بهشت از آنِ تو باشد. 94 •⬅️ پیرزن گفت: نه من میکنم. • خداوند عزّوجلّ به موسی وحی فرمود که # نگران نباش، بگذار او تعیین کند.• موسی به او فرمود: تعیین با تو. عرض کرد: میخواهم روز در بهشت با تو باشم. • ➕ رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: این مرد همّت آن را نداشت تا از من همان چیزی را بخواهد که آن پیرزن بنی اسرائیلی خواست! • ➕آدم های دون همت، هیچ وقت بهتر و بیشتر نیستند. به او می گویی دنیا کم هست، می گوید من همین دنیای کم را می خواهم. به او می گویی دنیا موقت هست، ❇️❇️می گوید من همین دنیا موقت را می خواهم. اصلا با این جور آدم ها نشست و برخاست نکنید، این را امیرالمومنین فرمود مَن دَ نَت هِمتَّهُ فلا تَصحَبْه؛ با کسی که همّ ت https://eitaa.com/fatemi5/1350
7️⃣ز چر با این تیپ آدم ها نباید نشست و برخاست کرد؟ ♦️چون این ها آدم های هستند که تو را به کم ها دعوت می کنند. •♦️ آدمهای دون همت، آدمهای کوچکی هستند هرچند هیکل و قد قواره داشته باشند. ةَّ لمَِهين « : ❌ بچه را دیدی؟ دنبال شکلات و عروسک و ماشین و اسباب بازی هست؟ ولی آدمهای بزرگ دنبال ماشین واقعی هستند اصلا دغدغه اش شکلات نیست https://eitaa.com/fatemi5/1350
8️⃣همتهای کوچک دنبال اهداف کوچک هستند • ⬅️همتهای کوچک دنبال اهداف کوچک هستند. یکی از اهداف کوچک دنیا هست. ⬅️دنیا میدانی برای آدمهای بزرگ خیلی کوچک هست. بعضیها تمام هم وغمش این که به دنیایش برسد. دنیا آخر آمال و آرزوی او هست. بعد میدانی خدا با او چه میکند؟ امام صادق ع فرمود. ➕مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسي وَ الْآخِرَةُ أَكْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللهُ الْقَناعَةَ فِي قَلْبِهِ وَ جَمَعَ لَهُ أَمْرَهُ وَ لَمْ يَخْرُجْ مِنَ الدُّنْيا حَتّي يَسْتَكْمِلَ رِزْقَهُ وَ مَنْ أَصْبَحَ وَ أَمْسي وَ الدُّنْيا أَكْبَرُ هَمِّهِ جَعَلَ اللهُ الْفَقْرَ بَيْنَ عَيْنَيْهِ وَ شَتَّتَ عَلَيْهِ أَمْرَهُ وَ لَمْ يَنَلْ مِنَ الدُّنْيا إِلاّ ما قُسِّمَ لَهُ. ➕ هر کس در شب و روز، بزرگترین دغدغه اش دنیا باشد، خداوند متعال فقر را پیش چشمان او مینهد ]تا همواره احساس فقر کند[ و امورش را پریشان میسازد و از دنیا جز به آنچه برایش دنیا داشتن بد نیست، برای دنیا هم بد نیست. ➕اصلا ما گفتیم زمین وزندگی به مؤمنین سپردهشده هست؛ اما اینکه آخر تو باشد این بد هست. دنیا میدانی خیلی کوچک هست. تو خیلی بزرگتر از دنیا هستی؟! • « : ✅⬅️ ➕اباعبدالله الحسین در تحلیل کسانی که او ایستادند فرمود إِنَّ النَّاسَ عبیدالدنیا مردم حقیر دنیا شده اند. دیدی یک نفر به دیگری میگوید فلانی کوچکتم! بعضیها به دنیا گفتند کوچکتم. بله ما دنیا را آباد میکنیم تا میتوانیم برای عمران زمین تلاش میکنیم. حضرت هم فرمود در دنیا طوری تلاش کن که گویا میخواهی همیشه در اینجا باشی اعْمَلْ لِدُنْیَاكَ کَأَنَّكَ تَعِیشُ « 👌 آنهایی که همتشان دنیا نیست بهتر از آنان که همتشان دنیا هست، دنیایشان را آباد میکنند. • ✖️ نباید اینها را قاتی کرد. بین اینکه تو سعی و تلاشت را بی حاد و عدد برای آبادی زمین و بهتر شدن زندگیات کن بااینکه دنیا را نباید ته خط اهتمام و دغدغه و آرزویت قرار دهی. https://eitaa.com/fatemi5/1350
9️⃣مرز دنیادوستی با دنیاداری ➕مثلا یک مرز این دو تا موضوع این هست که در آنجا که تلاش بی نهایت مثبت برای آبادانی زندگی و دنیایت میکنی، دل نبدی؛ اما اگر کسی تمام همتش دنیا باشد، ⏪➕دلبسته دنیا هست؛ و هست این ماجرا که آدمها نمیتوانند بین داشتن و دل بستن قائل شوند. ❌معمولا به داراییهای خودشان دل هم میبندند. این دلبستن ماجرای خراب شدن آدمهاست نه دارایی. شما ماشین داشت باش، چه عیبی دارِ ؟ ➕خانه داشته باش، چه عیبی دارِ ؟ ولی به آن دل نبند؟ میتوانی؟ ↩️• ➕اباعبدالله در کربلا مشکل بزرگ مردم را اینگونه مطرح کردند ➕⭕️➕، مردم تمام همتشان شده است دنیا، به قدری که کوچک دنیا شده اند و آنقدر دنیا جلوی را گرفته که خون پا روی خون حسین بن علی ع بگذارند. ⬅️✅مردی از جنس دنیاپرستان و دونهمتان • بن حر جعفی، از اشراف، و معروف کوفه بود. بن حر، در منزل حجاج بن مسروق « بنی مقاتل با کاروان امام حسین )ع( مواجه شد، حضرت نخست را به منظور همراهی و یاری نزد او فرستاد، لیکن عبیدالله بن حر به فرستاده امام جواب به خدا سوگند از بیرون نیامدم جز آن که اکثر مردم خود را برای جنگ مهیا می کردند و برای من کشته شدن حسین )ع( حتمی گردید. « : رد داد و ➕گفت من توانایی یاری او را ندارم و اصلا دوست ندارم که او مرا ببیند و نه من او را • ⬅️پس از بازگشت حاجیان از مکه امام خود به همراه چند تن از یارانش به نزد عبیدالله ابن حر! مردم شهرتان به من نامه « : رفت و پس از سخنان آغازین به وی چنین فرمود نوشته اند که همه آنان به یاری من اتحاد نموده و پیمان بستهاند و از من درخواست کرده اند که به بیایم، ولی واقع امر برخلاف آن چیزی است که ادعا کرده اند، تو در دوران عمرت زیادی مرتکب شدهای، آیا میخواهی توبه کنی تا گناهانت »؟ چگونه « : ابن حر گفت »!؟ پاک گردد • ». فرزند دختر پیامبرت را یاری کن و در رکابش بجنگ « : امام فرمود • ⬅️به خدا قسم کسی که از تو پیروی کند به سعادت ابدی نائل میگردد، « : ابن حر گفت ولی من نمیدهم که یاریام به حال تو داشته باشد، زیرا در کوفه برای شما یاوری نیست. به خدا سوگندت میدهم که از این کار دار، زیرا نفس من به را » ملحقه « مرگ راضی نیست و من از مردن سخت گریزانم. ⬅️ اینک اسب معروف خود به حضورت تقدیم میدارم، اسبی که تاکنون هر دشمنی را که تعقیب کرده ام، به او رسیدهام و هیچ دشمنی نیز نتوانسته است به من دست یابد! شمشیر من را نیز بگیر، »! همانا آن را به کسی نزدم جز آنکه مرگ را بر آن شخص چشانیده ام • ⬅️ حال که درراه ما از نثار جان دریغ میورزی، ما نیز به تو و به شمشیر و « : امام فرمود اسب تو نیاز نداریم، زیرا که من از گمراهان نیرو نمیگیرم. تو را نصیحت میکنم ↩️همانگونه که تو مرا نصیحت نمودی تا میتوانی خود را به جای دوردستی برسان تا فریاد ما را نشنوی و کارزار ما را نبینی، فواللَّه لایسمع واعیتنا احد و لاینصرنا الا اکبه اللَّ فی نار جهنم؛ به خدا سوگند اگر صدای استغاثه ما به گوش کسی برسد و به یاریمان نشتابد خداوند او را در آتش جهنم خواهد افکند28 • 🔷عبیدالله نمیفهمید دنیا چیزی نیست، بابا بیا با اباعبدالله همراهی کن، کارت درست میشود. دنیادوستی او را کر و کور کرده بود. کوتاهی حیات دنیا را نمیدید. بعد تا آخر عمرش میخورد شعر میخواند 29 و افسوس میخورد که چرا امام حسین ع را همراهی نکرده است! ↩️✅عبدالله بن حسن، مرد بزرگ کربلا • اگر همت معیار و کوچکی آدمها هست. آدمهای بهظاهر بزرگ در کربلا کم آوردند. اصلا کربلا اندازه آدمها، همت آدمها را برملا کرد. اینقدر بانام و نشانها در کربلا از سکه افتادند. بعد خدا آدمهای بزرگ را در کربلا نشان دهد. یک مرد بزرگ در کربلا در قامت یک نوجوان، میشود عبدالله بن حسن. 👈وقتی شوق شهادت برادر را دید، وقتی اوج مظلومیت اباعبدالله را دید دیگر بیتاب شد. دست از دست عمه کشید و دواندوان رفت به سمت گودی قتلگاه، امام حسین ع یکوقتی چشمان مبارکش را باز کرد دید عبدالله در گودال قتلگاه هست. عبدالله این نوجوانی که محبت اباعبدالله تمام وجودش را پرکرده دست هایش بهعنوان سپر قرار (» وَاللَّه لا افارِقُ عَمّي؛ به خدا قسم از عمو جدا نمی شوم « : داد گفت به خدا اگر در دل عبدالله شهادت نبود، شهید نمی شد. شهیدی که قتلگاهش آغوش عمو هست. • چه کردند با این نوجوان؟ بمیرم دستانش را مثل عمویش عباس قطع کردند. نه قطع کنند مقاتل میگویند دست از ، آویزان شد. نالهای زد مادرش را صدا زد. امام حسین عزیز برادر را به آغوش کشید. فرمود جانم صبر کن الان میروی پیش پدرت https://eitaa.com/fatemi5/1350
خطرات دلبستگی به دنیا👆
الناس عبیدالدنیا👆
از مردان با همت و پرتلاش حبیب بن مظاهر 👇
🔸حبیب با حضرت علی(ع) به کوفه رفت و در کلیه جنگ‌ها در کنار او و از یاران خاص و از حاملان علم و دانش آن حضرت تلقی می‌شد. 🔸 حضرت علی(ع)، حبیب را به علم منایا و بلایا آگاه ساخته بود. 🔸او عضو گروه ویژه شرطة الخمیس بود که نیروی ضربتی و گوش به فرمان علی(ع) بودند. 🔸گفتگوی او با میثم تمار، سال‌ها پیش از عاشورا، هنگام عبور از مجلس بنی اسد که هر یک نحوه شهادت را پیشگویی می‌کرد، از همان علم مَنایاست که از حضرت علی(ع) آموخته بودند و از جریانات آینده خبر داشتند.
حبیب مردی عابد و با تقوا بود. حافظ کل قرآن کریم بود و هر شب به نیایش و عبادت خدا می‌پرداخت. به فرموده امام حسین(ع) در هر شب یک ختم قرآن می‌کرد. زندگی پاک و ساده‌ای داشت. آن قدر به دنیا بی‌رغبت بود و زهد را سرمشق زندگی خود قرار داده بود که هر چقدر به او پیشنهاد امان و پول فراوان داده شد نپذیرفت و گفت: «ما نزد رسول خدا(ص) عذری نداریم که زنده باشیم و فرزند رسول خدا(ص) را مظلومانه به قتل برسانند».
در کوفه پس از مرگ معاویه در سال ۶۰ قمری، حبیب و جمعی از بزرگان شیعیان کوفه، همچون سلیمان بن صُرَد، مسیب بن نَجَبَه و رفاعة بن شداد بَجَلی، از بیعت با یزید خودداری کردند و برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و آن حضرت را برای قیام بر ضد امویان به کوفه دعوت کردند(ببینید: نامه‌های کوفیان به امام حسین(ع) نخست) و زمانی که مسلم بن عقیل به کوفه آمد، به یاری او شتافتند. حبیب به همراه مسلم بن عوسجه به طور در کوفه برای مسلم بن عقیل از مردم بیعت می‌گرفتند و در این راه از هیچ اقدامی دریغ نمی‌کردند. هنگامی که ابن زیاد به کوفه آمد و بر مردم سخت گرفت و مردم مسلم را تنها گذاشتند، قبیله بنی اسد، حبیب و مسلم بن عوسجه را پنهان کردند تا به آنها آسیبی نرسد. آنها از کوفه به سوی امام حسین(ع) رهسپار شدند و روزها از چشم و مأموران ابن زیاد پنهان می‌شدند و شبها حرکت می‌کردند تا به اردوی امام ملحق شدند. سرانجام روز هفتم محرم، در کربلا، به کاروان امام پیوستند.
حبیب با رسیدن به کربلا همین که مشاهده نمود یاوران امام اندک و دشمنان او بسیارند، به امام حسین(ع) عرض کرد: «در این نزدیکی، قبیله‌ای از «بنی اسد» هستند، اگر اجازه دهید پیش آن‌ها رفته، آنان را به یاری شما دعوت کنم، شاید خداوند هدایتشان کند.» بعد از اینکه حضرت اجازه داد، با عجله خود را به آنان رسانید و شروع به نصیحت و موعظه کرد. اما عمرسعد با فرستادن سپاهی، مانع از پیوستن آنان به امام شد.
حبیب بن مظاهر، با آن سن زیاد همچون یک قهرمان شمشیر می‌زد، و ۶۲ نفر از افراد دشمن را کشت. در این هنگام بدیل بن صریم عقفانی به او حمله کرد و با شمشیری بر فرق او زد، دیگری با نیزه به او حمله کرد، تا اینکه حبیب از اسب بر زمین افتاد، محاسن او با خون سرش خضاب شد. سپس بدیل بن صریم سرش را از تن جدا کرد. امام حسین(ع) خود را به بالین او رساند و فرمود: «اَحْتَسِبُ نَفْسی و حماة اَصحابی» پاداش خود و یاران حامی خود را، از خدای تعالی انتظار می‌برم. در بعضی مقاتل است که حضرت فرمود: ای حبیب، مردی با فضیلت بودی که در یک شب قرآن را ختم می‌کردی.[ حبیب بن مظاهر فرزندی به نام قاسم داشت. قاسم وقتی به بلوغ رسید بدیل بن صریم را کشت. مدفن قبیله بنی اسد هنگام دفن شهدای کربلا حبیب را، که از بزرگان و مورد احترام آنان بود، در ده متری قبر امام حسین(ع) به طور مستقل و جداگانه به خاک سپردند. بعدها این مرقد در داخل حرم امام حسین(ع) و در رواق جنوبی قرار گرفت
نام حبیب در زیارت معروف‌ به زیارت ناحیه و نیز زیارت امام حسین (علیه‌السلام) در ماه رجب آمده است
امام حسین(ع) در سخنرانی خود، حسب، نسب، فضایل خویش و حدیث "هذانِ سَیّدا شَبابِ اَهلِ الْجَنَّةِ" را یادآور شد و فرمود در میان شما افرادی هستند که این حدیث را از پیامبر(ص) شنیده‌اند. در این هنگام شمر گفت: من خدا را با شک و تردید عبادت کرده باشم اگر بدانم تو چه می‌گویی. حبیب بن مظاهر در پاسخ او گفت: به خدا من چنان می‌بینم که تو با هفتاد شک و تردید خدا را عبادت می‌کنی، شهادت می‌دهم که راست می‌گویی و نمی‌فهمی چه می‌گوید، چراکه قلب تو سیاه و مهر شده است. در ابتدای درگیری که لشکریان عمر سعد مبارزه می‌طلبیدند حبیب و بریر به سوی میدان شتافتند اما امام حسین آنها را منع کرد. زمانی که ابوثمامه وقت نماز را به امام یادآوری کرد امام فرمود: از آنان بخواهید دست از جنگ بردارند تا نماز بخوانیم. حصین بن نمیر (حصین بن تمیم) گفت: نمازتان قبول نیست. حبیب بن مظاهر گفت: خیال می‌کنی نماز خاندان رسول قبول نیست و نماز تو قبول است ‌ای شرابخوار. و حبیب بر او حمله کرد و با شمشیر به صورت اسب حصین زد، او بر زمین افتاد و یارانش حمله کرده، او را از چنگ حبیب نجات دادند. مسلم بن عوسجه پس از جنگ، در حالی که به خون آغشته بود و لحظات آخر عمرش را سپری می‌کرد، و برزمین افتاده بود، امام حسین(ع) با حبیب نزد او آمدند. امام فرمود: ای مسلم خدا تو را بیامرزد، سپس آیه « فَمِنْهُمْ مَنْ قَضی نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ یَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلوا تَبْدیلاً» را قرائت کرد. حبیب نزد او آمد و گفت: «کشته شدن تو بر من بسی مشکل است ولی تو را به بهشت مژده می‌دهم» مسلم بن عوسجه با صدای ضعیف گفت: خداوند تو را به خیر بشارت دهد. آنگاه حبیب به او گفت: اگر شهادتم نزدیک نبود، دوست داشتم آنچه برایت مهم است به من وصیت کنی تاحق دینی و خویشاوندی خود را ادا کرده باشم. مسلم بن عوسجه به امام اشاره کرد و به حبیب گفت: «تو را وصیت می‌کنم به امام حسین(ع)، خدای رحمتت کند تا جان در بدن داری از اودفاع کن و از یاری‌اش دست مکش تا کشته شوی.» حبیب بن مظاهر گفت: به وصیت تو عمل می‌کنم و چشم تو را روشن می‌گردانم.
در عصر تاسوعا حبیب بن مظاهر قبل از روز عاشورا، کسی را که از طرف عمر بن سعد برای امام حسین(ع) نامه آورده بود، موعظه کرد که به طرف ستم‌پیشگان نرو. در عصر تاسوعا، حبیب به قصد موعظه سپاه دشمن که می‌خواستند به خیمه‌های امام حمله کنند، به ذکر اوصاف امام و یارانش پرداخت و ایشان را از جنگ برحذر داشت در شب عاشورا در شب عاشورا، نافع بن هلال، حبیب را از نگرانی زینب دختر امام علی(ع)، درباره وفاداری یاران امام آگاه ساخت. نافع و حبیب، اصحاب امام حسین را گرد آوردند و همگی نزد امام رفتند و اعلان کردند که تا آخرین قطره خون خود از خاندان پیامبر(ص) حمایت خواهند کرد. در روز عاشورا صبح عاشورا، امام حسین(ع) حبیب بن مظاهر را فرمانده جناح چپ نیروهای خویش ساخت، زهیر بن قین را در جناح راست و حضرت ابوالفضل(ع) را با پرچم در قلب لشکر قرارداد.
سؤال: آیا چت کردن با نامحرم اگر در مورد مسائل سیاسی و دینی باشد حرام است؟ جواب: اگر بدون قصد لذت و کلمات مهیج شهوت باشد و نسبت به عدم وقوع در حرام و مفسده مطمئن باشند، فی نفسه اشکال ندارد.
سؤال: آیا خوردن خون باقی مانده در گوشت حیوان ذبح شده، حلال است؟ جواب: اگر پس از ذبح، به صورت طبیعی از حیوان خون خارج شود، خونی که داخل بدن باقی می‌ماند گرچه نجس نیست، ولی خوردن آن حرام است، مگر آنکه هنگام پخت در غذا مستهلک شود یا به صورتی در گوشت باشد، که جزء آن محسوب شود.
سؤال: آیا استفاده از عطر برای بانوان هنگام بیرون رفتن از خانه، حرام است؟ جواب: اگر به گونه ای باشد که موجب جلب توجه نامحرم می شود، باید از آن اجتناب شود.
سؤال: ارتباط تلفنی و صحبت کردن دختر و پسری که در دوران نامزدی هستند، به منظور آشنایی بیشتر برای تصمیم گیری ازدواج، با اطلاع خانواده چه حکمی دارد؟ جواب: تا زمانی که عقد به صورت صحیح شرعی خوانده نشده است، نامحرم هستند، بنابر این در صورتی که بدون قصد لذت و با اطمینان به عدم وقوع در مفسده باشد، اشکال ندارد و الا جایز نیست.
کشته‌ی دوست شدن در نظر مردان است پس بلا بیشترش دور و بر مردان است یازده ساله ولی شوق بزرگان دارد در دل کودک این‌ها جگر مردان است همه اصحابِ حرم طفل غرورش هستند این پسربچّه‌ی خیمه پدر مردان است بست عمّامه همه یاد جمل افتادند این پسر هرچه که باشد پسر مردان است نیزه بر دست گرفتن که چنان چیزی نیست دست بر دست گرفتن هنر مردان است بگذارید «حسن» بودن او جلوه کند حبس در خیمه شدن بر ضرر مردان است گرچه «ابنُ‌الحسنم»؛ پُر شدم از ثارالله بنویسید مرا «یابنَ‌اباعبدالله»
قرآن چرا به روی زمین اوفتاده است شمر لعین به صفحه او پا نهاده است دیدم به چشم فاطمی خود عمو حسین زهرا کنار مقتل تو ایستاده است بعد از علی اصغر تو نوبت من است این جرعه ها آخر و دردی باده است دستم شکست ناله زدم فاطمه مدد عباس مرتضی به من این یاد داده است زهرا اگر که سینه شکسته به راه عشق عبداللهت به راه تو سینه گشاده است بر روی دامن تو عمو دست و پا زدم این سرنوشت عاشقی عشق زاده است باید تو را به خیمه زینب برم عمو بنگر که لرزه بر تن عمه فتاده است ای دشمن سواره به نامردی آمدی از روی اسب نیزه مزن او پیاد ه است بوی حسن گرفته تمامی قتلگاه گویا دگر زمان گذشتن ز جاده است
خدایا، چرا هلهله ای ز دشت برخاست؟ خدایا، چرا دور و بر عموم غوغاست یکی تیغ و یکی تیر و یکی خنجر کشیده به گِـرد یک گُـل سرخ این همه گلچین که دیده؟ دگر هنگامه ی رزم من رسیده سوی تو می آیم، مولای تنهایم رسیدم، بگردم ای عمو دور سر تو چه زیباست، سر و جان دادن من در بر تو نمیخواهم عمو پیش پدر شرمنده باشم اگرچه نوجوانم میشود رزمنده باشم نمی خواهم دمی بی تو زنده باشم در گودال، جان دادم، ای نامت، فریادم (حسین حسین حسین جان)