🔸بعضی از مادرا میگن: ما با آزادی بچهها مشکلی نداریم ولی پدرا با آزادی بچهها مخالفت میکنن. ما هم که اجازه نداریم کاری خلاف میل صاحبخونه یعنی پدر انجام بدیم. گاهی هم پدرا این گِله رو از مادرا دارن.😔
📌در این موارد به چند نکته باید توجه کرد👇
1⃣ نباید به خاطر اختلاف تو سیاست تربیتی، توی محیط خونواده تنش ایجاد کرد.
2⃣ برا همسو کردن سیاستهای تربیتی تلاش کنید. مثلاً با محبت و مهربونی همسر رو به خوندن کتاب و یا گوش دادن مباحث تربیتی درباره آزادی کودک دعوت کنید.
3⃣ با ایثار و فداکاری همهی تلاشتون رو بکنید که تبعات آزادی بچهها برا همسرتون به حداقل برسه. مثلاً فضای آزادیشون رو بیرون از خونه فراهم کنید.
#من_دیگر_ما #تربیت_فرزند
#محسن_عباسی_ولدی
🌐@fatemi24
۴ انتظار اشتباه از رواندرمانی:
1.من انتظار دارم در مسیر درمان همیشه حالم خوب باشه:یک جلسه خوبِ رواندرمانی قرار نیست همیشه حال خوبی به ما بده،دربعضی جلسات لازمه با احساسات سختمون مواجه بشیم و این میتونه برای ما موضوع پرفشاری باشه
2.من انتظار دارم در مسیر درمان شدن،روابط عمیق تری با همه اطرافیانم تجربه کنم:همه ی روابطی که ما درحال تجربشون هستیم روابط سالمی نیستند.برای همین هم گاهی اوقات در پروسه درمان متوجه میشیم لازمه با بعضی افراد رابطه کمتری داشته باشیم
3.من انتظار دارم در طی چند جلسه کاملا درمان بشم:روان درمانی یک فرآیند زمان بر هست.بعضی از مسائل روانی نیاز درمان های بلند مدت دارند، که پروسه ی مورد نیاز بستگی به شرایط شما،ارزیابی درمانگر و رویکردی که کار میکنه داره
4.من انتظار دارم درمسیر درمان، درمانگرم همیشه در دسترسم باشه:در دسترس بودن همیشگی درمانگر باعث میشه قدرت انتخاب و تصمیم گیری ما دربسیاری مواقع مختل بشه، ضمن اینکه درمانگر هم برای زندگی سالم نیاز به زمان هایی دور از مراجعین خودش داره
💞🍃ᶫᵒᵛᵉᵧₒᵤഽ💞
قشنگ ترین قستمش اینجاست زمانی پیدات کردم که اصلا دنبال کسی نمیگشتم!
از همه خسته بودم حال و حوصله ی هیچکیو نداشتم ولی خدا تورو توی بهترین زمان آورد تو زندگیم!
و چقدر خوبه که وسط شلوغی های این زندگی پیدات کردم تا دوست داشته باشم؛
و این می ارزه به گم کردنِ همه؛✨
💜
🌸💜
💜🌸💜
آلبر کامو تو کتاب "مرگ خوش" نوشته:
بیماریش اینقدر طولانی شد که اطرافیانش به مریضیش عادت کردند و از یاد بردند که اون داره عذاب میکشه و یه روزی میمیره.
+حقیقت اینه گاهی هرچیزی که مربوط به ماست برای اطرافیانمون تبدیل به عادت میشه. درد و رنجهامون، بیماریهامون، حتی عشق و محبتمون نسبت به آدمها، براشون تبدیل به عادت میشه و دیگه به چشم نمیاد. گاهی حضور دائمی ما، عشقِ بیقید و شرط ما باعث میشه حتی دیده نشیم...
مامانم و بابام باهم قهر کردن بعد وضعیت اینجوریه که مثلا سه تایی نشستیم پیش هم مامانم میگه به بابات بگو بره نون بگیره، بابام منو نگاه میکنه میگه چندتا میخواد؟
😂😂
📝
بالاخره در زندگی هر آدمی؛
یک نفر پیدا میشود که بی مقدمه آمده ، مدتی مانده، قدمی زده و بعد اما بیهوا غیبش زده و رفته...
آمدن و ماندن و رفتن آدمها مهم نیست...
اینکه بعد از روزی روزگاری، در جمعی حرفی از تو به میان بیاید، آن شخص چگونه توصیفت میکند مهم است...
اینکه بعد از گذشت چند سال، چه ذهنیتی از هم دارید مهم است...
اینکه آن ذهنیت مثبت است یا منفی...
اینکه تو را چطور آدمی شناخته، مهم است!
منطقی هستی و میشود روی دوستیات حساب کرد؟
میگوید دوست خوبی بودی برایش یا مهمترین اشتباه زندگیاش شدی...؟
اینکه خاطرات خوبی از تو دارد یا نه برعکس
اینکه رویایی شدی برای زندگیاش یا نه درسی شدی برای زندگی...؟
به گمانم ذهنیتی که آدمها از خود برای هم به یادگار میگذارند، از همه چیز بیشتر اهمیت دارد...
وگرنه همه آمدهاند که یک روز بروند!
#صمد_بهرنگی
اتل متل یه مورچه🐜
قدم میزد تو کوچه🐜
اومد یه کفش ولگرد🐜
پای اونو لگد کرد🐜
مورچه یه پاش شکسته🐜
راه نمیره نشسته🐜
بابرگی پاشو بسته🐜
نمیتونه کار کنه🐜
دونه هارو بار کنه🐜
تو لونه انبار کنه🐜
مورچه جونم تو ماهی🐜
عیب نداره سیاهی🐜
خوب بشه پات الهی🐜
داری شعرو میخونی؟!
یه نگاه به قدو قوارت بنداز!
سنی ازت گذشته;خجالت داره چه با ریتمم میخونه!😐😂
بیرون غذا خوردن ما به این صورته که
همیشه میریم رستوران قیمتا رو نگا می کنیم بعد میریم فلافلی !😂😂😂
🌸🍃🌸🍃
#طنز
کرمعلی سی سال قبل ازدواج کرده بود و از زندگیش خیلی خوشحال و از همسرش خیلی خیلی راضی بود
روزی از روزها سگی زنشو گاز گرفت و بر اثر گاز گرفتگی زنش مریض شد و بعداز مدتی فوت کرد
کرمعلی خیلی مغموم و دلشکسته شد و هیچوقت از منزلش خارج نمیشد و کلا در انزوا فرو رفت
بچه های کرمعلی به پدر پیرشان پیشنهاد ازدواج مجدد دادند
اما پیرمرد قبول نکرد و به عشق اولش پایبند بود
از طرف بچه ها اصرار و از طرف کرمعلی انکار
بعد از مدتی اصرار فرزندان نتیجه دادو پیرمرد قبول کرد که ازدواج کند.
بچه ها هم گشتند و یه دختر بیست ساله و خوشگل برای پدرشان انتخاب کردند
جشن مفصلی هم گرفتند و عروس خانوم رو به خونه پیرمرد قصه ما بردند
عروس خانوم از، همه لحاظ خیلی به کرمعلی میرسید و تلاش میکرد پیرمرد را خوشحال کند
چند روز که گذشت پیرمرد خوشحال و سرمست از ازدواجش بچه هاشو صدا زد و گفت به شکرانه ازدواجش پنج گوسفند را قربانی کنند و دو گوسفند را بین فقرا... یک گوسفند را بین خواهر و برادراش و یک گوسفند را برای شام خودش و همسرجوانش بیاورند
بچه ها گفتند پدرجان گوسفند پنجم را چیکار کنیم
کرمعلی گفت گوسفند پنجم را برای سگی که مادرتان را گاز گرفته ببرید
خدا خیرش بدهد انگار اون مصلحت منو بهتر از خودم میدونست......
😂😂😂😂😂درد بگیری کرمعلی
رفتم درمونگاه، منشیه میگه : مریض شمایید؟
میگم : نه! من میکروبم، اومدم خودمو معرفی کنم به جرمم تخفیف داده بشه😂
🇯
چوپانی عادت داشت تا در یک مکان معین زیر یک درخت بنشیند و گله گوسفندان را براي چرا در حوالی آن جا نگه دارد. زیر درخت سه تکه سنگ بود که چوپان همیشه از آن ها براي آتش درست کردن استفاده میکرد و براي خود چای آماده میکرد . هر بار که وی آتشی بین سنگها می افروخت متوجه ميشد که یکی از سنگها مادامی که آتش روشن است سرد است ولی علت آن را نمی دانست.
چند بار تلاش کرد با تغییر دادنجای سنگها چیزی دست گیرش شود ولی هم چنان در هر جایی که سنگ را قرار می داد سرد بود تا این که یک روز تحریک شد تا از راز این سنگ آگاه شود. تیشه ای با خود برد و سنگ را به دو نیم کرد. آه از نهادش بر آمد. بین سنگ موجودی بسیار ریز مثل کرم زندگی میکرد.
رو به اسمان کرد و خداوند را در حالی که اشک صورتش را پوشانده بود شکر کرد و گفت:« خدایا، ای مهربان، تو که براي کرمی اینگونه می اندیشی و به فکر ارامش وی هستی پس ببین براي من چه کرده ای و من اصلاً سنگ وجودم را نشکستم تا مهر تو را بخود ببینم.»
🟣#یک_داستان_یک_پند
دختر بچه کوچکی سوپر مارکت پدربزرگ خود رفت. خیلی ناز و شیرین بود و پدربزرگ عاشق نوه خود بود.
روزی پدربزرگ به نوهاش گفت: برو یک مشت شکلات بردار. دختر بچه خیلی زرنگ و باهوش بود، دستی از شرم بر صورت خود نهاد و گفت: بابابزرگ اگر اجازه بدهید دوست دارم خودتان برای من بردارید و بدهید. میخواهم از دستان شما بگیرم.
پدر بزرگ تبسمی کرد و از پشت قفسههای مغازه بیرون آمد و مشت خود را پر کرد و در جیب نوه نازنین خود خالی کرد.دختر کوچولو خندهای کرد و گفت: پدر بزرگ عزیزم، دستان تو بزرگ است و مشت تو زیاد شکلات برمیدارد، و من اگر طالب شکلات زیادی بودم باید دستهای خودم را کنار میکشیدم و از دستهای تو استفاده میکردم.
گاهی باید آنچه نیاز داریم خودمان برنداریم و به خدا بسپاریم که دستهای او بزرگ است و بخشش زیاد. اگر باز شدن مشکلات را به دست خود ببینیم کارمان سخت و با تردید است اگر به او بسپاریم کارمان آسان و قطعی. حتی زمانی که می خواهیم کسی را به خاطر ظلم بزرگی که در حق ما کرده، مجازات کنیم بدانیم دستان ما برای مجازات و زدن او کوچک است، به دستان بزرگ و توانای منتقم واقعی بسپاریم و سکوت کنیم. که او می بیند و می داند و می تواند.
💔یکی از ناعادلانه ترین رفتارها در یک رابطه عاشقانه؛ ❌حرف زدن با " #کنایه " است...
✍صحبت کردن از روی #دلخوری!
این که در حرفهایت نشان دهی ناراحتی اما دلیلش را نگویی…
⁉️این که با رفتارت طرف مقابلت را وادار کنی بارها و بارها از خودش بپرسد مرتکب چه گناهی شده و دلیل این همه دلسردی چیست ؟
و جوابی نداشته باشد ...
❓یعنی او را به تنهایی متهم کنی، برایش حکم صادر کنی و فرصت دفاع کردن را از او بگیری
یادمان نرود ...
♨️نه زندگی صحنه نمایش است …
♨️و نه ما بازیگران پانتومیم هستیم!
در یک رابطه باید همه چیز را واضح فهمید و درست فهماند
دوست داشتن را …
#محبت را …
#شادی و #غم را
و #قهر و #دلخوری را …
🟣پس روراست باشیم و از عکس العمل ها نترسیم
اگر قرارمان به "ماندن" است.
✅برای #ماندن هم باید روش خوب #صحبت_کردن و #حل_مسئله را یاد بگیریم....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به آدمهای مهربان زخم نزنید
چون گوشه قلب خدا زخمی میشود...
آدمهای مهربان در مقابل خوبی هایِ یکطرفه
هرگز احساس حماقت نمیکنند
چون خوب بودن برای آنها عادت شده
آدم های مهربان از سر احتیاجشان مهربان نیستند
آنها دنیا را کوچکتر از آن میبینند که بدی کنند...
آدمهای مهربان خود انتخاب کرده اند
که نبینند نشنوند و به روی خود نیاورند نه اینکه نفهمند...
هزاران فریاد پشت سکوت آدمهای مهربان هست
سکوتشان را به پای بی عیب بودن خود نگذارید...
مهربان باشید با مهربانان.🌸
❤️#هر_دو_بخوانیم
💔#خیانت
✍بعد از #ازدواج با یک فرد، باید همیشه یادتان باشد که ممکن است در زندگی با اشخاصی زیباتر از او رو به رو شوید. اما #تعهد و مسئولیت پذیری یعنی چشم بستن بر هوا و هوس های بعدی و #احترام گذاشتن به انتخابی که قبلا داشته اید.
بعد از ازدواج، ما دیگر حق داشتن رابطه های #موازی نداریم و این بهایی است برای داشتن یک فرد دائم که به ما #آرامش و #امنیت می دهد و با او می توانیم یک زندگی را بسازیم و فرزند داشته باشیم، می پردازیم.
بعد از ازدواج تمام زن های دنیا برای مردها میشوند انسان و نه زن، و برای خانم ها تمام مردهای دنیا میشوند انسان و نه مرد، تمام شد و رفت.
امروز خوب دقت کنروی چه مداری هستی، از خودت عشق می فرستی یا نفرت،راجع چیزهایی که دوست داری صحبت می کنی یا چیزهای که نمیخوای،به سلامتی ت توجه می کنی یا درد هایی که داری...کل روز بیشتر مثبت هستی یا منفی...
همه این توجه ها ارتعاش کل روزت رو می فرسته و رویدادهایی رو جذب می کنه...
پس این خودت هستی که حوادث رو خلق میکنی...
اگه ازم بپرسن مهم ترین چیزی که زندگی بهت یاد
داده چیه
میگم هرجای زندگی حالت با کسی و چیزی خوب نبود ترکش کن.
مهم نیس تا کجا پیش رفتی.
مهم نیس چقد زمان گذشته.
میگم هیچ وقت برای ترک مسیر و آدم اشتباه دیر نیست.
میگم هیچی توی زندگی مهم تر از این نیست که حالت خوب باشه.
هیچ چیزی و هیچ کسی ارزش آزار دیدن رو نداره...
میگم اولویت زندگیت حال خوبت باشه.
چون یه جایی وقتی به گذشته نگاه می کنی
میبینی سر آدما و اتفاقاتی اذیت شدی که حالا هیچ جایی تو زندگیت ندارن..
مهربان باش که این عمر گران میگذرد
قدر این لحظه بدان چرخ زمان میگذرد
بر لبی گل بنشان دست فقیری تو بگیر
هرچه با هر که کنی، بر تو همان میگذرد
آسمان را به زمین با قلم عشق بدوز
زندگی از برت این گونه روان میگذرد
خنده کن غنچهی احساس برویان که بهار
به همین سرعت بسیار جهان میگذرد
پاسح لطف نگاهی به محبت تو بده
در عوض از دلت آن آه و فغان میگذرد
اگر از عشق به هر سینه گلی هدیه کنی
غم پریشان شده افسوس کنان میگذرد
به تمنای دو چشمان بهارانهی تو
روز و شب سخت بر این سوخته جان میگذرد