✋شهيد مهدي زين الدين
همسر شهيد زين الدين درباره اهتمام اين شهيد به ياري دادن همسر در امور منزل ميگويد: ظرفهاي شام معمولاً دو تا بشقاب و يك ليوان بود و يك قابلمه. وقتي ميرفتم آنها را بشويم، ميديدم همانجا در آشپزخانه ايستاده، به من ميگفت: «انتخاب كن، يا بشور يا آب بكش». به او ميگفتم: مگر چقدر ظرف است؟ در جواب ميگفت: هر چه هست، با هم ميشوييم. يك روز خانواده مهدي همه منزل ما مهمان بودند. با پدر، مادر، خواهر و برادر مهدي همه با هم سر سفره نشسته بوديم. من بلند شدم و رفتم از آشپزخانه چيزي بياورم. وقتي آمدم، ديدم همه تقريباً نصف غذايشان را خوردهاند، ولي مهدي دست به غذايش نزده تا من برگردم.[يادگاران، كتاب زين الدين، ص 19.]
خاطرات شهدا
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/280
✋شهيد حجت الاسلام نواب صفوى
همسر شهيد نواب صفوى درباره هنرمندي در جدا ساختن روحيات خارج از محيط خانه از رفتار خانوادگياش ميگويد: شهيد نواب صفوى از نظر اخلاق اصلاً خشن نبود.
گاهي در اوج هيجان كه با دوستانش در مورد مسائل مملكتي و جنايتهاي شاه گرم صحبت بود، ايشان را صدا ميزدم و از او درخواستي ميكردم. ميديدم آن آدم پرشور و جدي و هيجانى، به يكباره با من و در جواب من آرام و ملايم ميشد. ايشان آن قدر به من محبت داشت كه اين محبت را گاهي با جملاتي مثل «كوچكت هستم» يا «نوكرت هستم» به من ابراز ميكرد.
فلاكيان زمين، ش 13، ص 11.
خاطرات شهدا
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/280
✋شهيد صياد شيرازى
دختر شهيد صياد شيرازى ميگويد: رفتار پدرم با مادرم بسيار محبت آميز و همراه با احترام بود. مادرم تعريف ميكرد كه در سال اول ازدواجشان يك روز در حال اتوزدن لباس پدر بودند كه ناگهان پدر سررسيد و از مادرم گله كرد و به او گفت: شما خانم خانه هستيد و وظيفهاي در قبال انجام دادن كارهاي شخصي من نداريد. شما همين قدر كه به بچهها برسيد كافي است. من تا آنجا كه به ياد دارم، پدرم خودش لباسهايش را ميشست و پهن و جمع ميكرد.و اتو ميزد، و به طور كلي انجام دادن كارهاي شخصياش با خودش بود. بارها شده بود كه به محض اينكه به خانه ميرسيدند، تا پاسي از شب در امور منزل به مادرم كمك ميكردند و به طور قطع ميتوانم بگويم برنامه هر هفته پدرم در روزهاي جمعه، نظافت آشپزخانه بود؛ به طوري كه اجازه نميداد مادرم و حتي ما در اين كار او را كمك كنيم. به جرئت ميتوانم بگويم كه در طول سال، مثلاً صد بار آشپزخانه منزل شسته ميشد، نود و پنج بارش را پدرم ميشست.[افلاكيان زمين، ش 10، صص 15 و 16.]
خاطرات شهدا
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/280
✋شهيد چمران
غاده، همسر لبناني شهيد مصطفي چمران ميگويد: «مادرم با اين شهيد بزرگوار شرط كرده بود كه اين دختر كه از خواب بلند ميشود، بايد كسي ليوان شير و قهوه جلويش بگذارد و خلاصه زندگي با چنين دختري برايتان سخت است.
اما خدا ميداند تا وقتي شهيد شد، با اينكه خودش قهوه نميخورد، ولي هميشه براي من قهوه درست ميكرد. به او ميگفتم: براي چه اين كار را ميكنى، راضي به زحمت تو نيستم؟! ميگفت: من به مادرت قول دادم كه اين كارها را براي شما انجام دهم».[[افلاكيان زمين، ش 10، ص7]
خاطرات شهدا
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/280
✋جبران محبت
وقتی به خانه می آمد، من دیگر حق نداشتم كار كنم!بچه راعوض می كرد،شیر برایش درست می كرد، سفره را می انداخت و جمع می كرد، پا به پای من می نشست لبا سها را می شست، پهن می كرد، خشك می كرد و جمع می كرد!
آن قدر محبت به پای زندگی می ریخت كه همیشه به او م یگفتم:درسته كه كم می آیی خانه، ولی من تا محبت های تو را جمع كنم، برای یك ماه دیگروقت دارم!نگاهم می كرد و می گفت: تو بیش تر از این ها به گردن من حق داری!
برشی از زندگی شهیدحاج محمدابراهیم همت
راوی همسرشهید
#خاطرات_شهدا
#سبک-زندگی
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/386
✋امورات خانواده
یک روزِ جمعه خدمت آقای بهشتی رسیدیم و گفتیم: یکی از مقامات سیاسی خارجی به تهران آمده، از شما تقاضای ملاقات کرده است.ایشان نپذیرفت وگفت:من این ملاقات را نمی پذیرم ،مگراینکه امام)ره(به من تکلیف بفرمایند،ولی اگر ایشان این تکلیف را نم یکنند،
نمی پذیرم؛ چون برای خودم برنامه دارم و امروز که جمعه است، متعلق به خانواده من است. در این ساعات باید به فرزندانم دیکته بگویم و در در سها به آنها کمک کنم و به کارهای خانه برسم؛ چون روز جمعه من، مخصوص خانواده است.
سیره شهید دکتر بهشتی، نشر شاهد، ص ۷۰
#خاطرات_شهدا
#سبک_زندگی
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/386
✋دوری ازاختلافات خانوادگی
معمولا صورت بشاشی داشت.یک بار سر مسئله ای با هم به توافق نرسیدیم.
هر کدام روی حرف خودمان ایستاده بودیم که او عصبانی شد، اخم روی صورتش افتاده بود و لحن مختصر تندی به خود گرفت، بعد از خانه زد بیرون...وقتی برگشت دوباره همان طور با روحیه باز و لبخند آمد.بهم گفت: بابت امروز ظهر معذرت می خواهم.می گفت نباید
گذاشت اختلافات خانوادگی بیش از یک روز ادامه پیدا کند...
برشی از زندگی سردار شهید اسماعیل دقایقی
#خاطرات_شهدا
#سبک_زندگی
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/386
✋همسرداری
بارها شده بود که به محض اینکه به خانه م یرسیدند،وضو می گرفت و تاپاسی از شب درامور منزل به مادرم کمک می کردند و به طور قطع م یتوانم بگویم برنامه هر هفته پدرم در روزهای جمعه، نظافت آشپزخانه بود؛ ب هطوری که اجازه نم یداد مادرم و حتی
ما دراین کار او را کمک کنیم.
هرچی از پشت در آشپزخونه مادرم خواهش می کرد فایده نداشت.در رو بسته بود و م یگفت:چیزی نیست الان تموم میشه.
وقتی اومد بیرون دی آشپزخونه رو مرتب کرده. کف آشپزخونه رو شسته، ظرف ها رو چیده سر جاشون، روی
اجاق گاز رو تمیز کرده و خلاصه آشپزخونه شده مثل یه دسته گل!برای روز زن،روزهای عید اگر یادش هم نبود،اولین عیدی که پیش می آمد،هدیه می خرید.
برشی از زندگی شهید صیادشیرازی- کتاب:افلاکیان زمین، ش 10 ،ص 15 و 16
#خاطرات_شهدا
#سبک_زندگی
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/386
✋همسرمن کلفت نیست
امین روزها وقتی از ادارہ به من زنگ م یزد و می پرسید چه می کنی؟اگر م یگفتم کاری را دارم انجام می دهم می گفت: نمی خواهد!بگذار کنار، وقتی آمدم با هم انجام می دهیم.
می گفتم:چیزی نیست، مث اً فقط چند تکه ظرف کوچک است. می گفت: خب همان را بگذار وقتی آمدم با هم می شوریم، مادرم همیشه بهش می گفت: بااین بساطی که شما پیش می روید همسر شما حسابی تنبل می شود!امین جواب میداد:نه حاج خانم! مگر
زهرا کلفت من است؟زهرا رئیس من است.به خانه که میآمد دستهایش را به علامت احترام نظامی کنار سرش می گرفت و میگفت:سلام رئیس
روایت همسرشهید امین کریمی
#خاطرات_شهدا
#سبک_زندگی
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/386
نه مرد سالاری و نه زن سالاری
این طور هم نیست كه بگوییم همه جا خانم باید از آقا تبعیت كند؛ نخیر. چنین چیزی نه در اسام داریم و
نه در شرع.
الرّجالُ قَوّامونَ علی النّساءِ
معنایش این نیست كه زن بایستی در هم هی امور تابع شوهر باشد.
نه!یا مثل برخی از این اروپا ندیده های بدتر از اروپا و مقلّد اروپا، بگوییم كه زن بایستی همه كاره باشد و مرد باید تابع باشد.نه این هم غلط است.بالاخره دو تا شریك و دو تا رفیق هستید. یك جا مرد كوتاه بیاید، یك جا زن كوتاه بیاید.یكی این جا از سلیقه و
خواست خود بگذرد، دیگری در جای دیگر، تا بتوانید با یكدیگر زندگی كنید.
خطبه ی عقد مورخ هی 19 / 1/ 1377
#خاطرات_شهدا
#سبک_زندگی
#خانواده
https://eitaa.com/fatemi48/386
اثر لقمه حلال و توسل به حضرت زهرا سلاماللهعلیها
🔸پس از شهادت سردار سلیمانی، یک روز دیداری با آیتالله مصباح یزدی داشتم. وقتی از زندگی حاجقاسم برایشان تعریف کردم، ایشان گفتند: «هشت سال، دفاع مقدس داشتیم؛ اینهمه قبل از انقلاب، بعد از انقلاب، مدافعین حرم، رزمندگان گوناگون، سنین مختلف، هیچیکشان قابل مقایسه با حاجقاسم نیستند. خیال میکنم رموزی در کارش بوده است. یکی از اسرار موفقیت سردار سلیمانی، همین خدمت به پدر و مادرش بوده. حتماً لقمه حلال در پیدایش این شخص و ظرفیتش برای این تربیت، مؤثر بوده است.»
1
🔸حاجقاسم، علاوه بر روستای زادگاهش، به #مردم_کرمان هم عشق میورزید. دهه محرم، در حسینیه عاشقان ثارالله کرمان، مجلس عزاداری برپا میشود. این حسینیه، مربوط به هیئتی است که مسئولش حاجقاسم بود. محرم سال 1398، ایشان به من گفت پنج روز در آنجا منبر بروم. قبول کردم. بعد، کاری پیش آمد؛ گفتم نمیروم. آقای حاجیصادقی هم به من گفت نرو. سردار سلیمانی گفت: کرمان را باید بروی! اگر جای دیگر بود، میگفتم نرو؛ ولی کرمان را برو!
🔸حساسیتش به کرمان، به علت کرمانی بودنش نبود. از زمان جنگ، خودش را #مدیون مردم کرمان میدانست. به من میگفت «شیرازی، این مردم کرمان بودند که بچههایشان را در اختیار من گذاشتند؛ بچههایشان در لشکر ثارالله شهید و جانباز و اسیر شدند. مردم کرمان به من اعتماد کردند. من هم باید هر طور میتوانم، به مردم کرمان خدمت کنم.»
🔸حاجقاسم با این حرفش میخواست بگوید آن روزی که توانی نداشتم، فقط فرمانده گردان بودم، آنها مرا فرمانده تیپ و لشکر کردند، به من عزت دادند، مرا به جایی رساندند که مقام معظم رهبری به من اعتماد کنند، بشوم فرمانده نیروی قدس. برای همین است که چادر مادر علی شفیعی را میبوسد؛ میگوید «من جنگ علی #شفیعی را دیدهام؛ شهادتش را دیدهام. شفیعی بود که مرا به اینجا رساند!» با این نگاه، به خانه مادر علی شفیعی میرود. درست است که فرماندهی سردار سلیمانی، مهم بود و اگر او نبود لشکر ثارالله هم به این قدرت نمیرسید؛ اما او میگوید این قدرت، بیش از هر چیز، مدیون شهدا و جانبازها و رزمندههای کرمان است.
🔸حاجقاسم، هیچوقت بچههای لشکر ثارالله را فراموش نکرد. با فرماندهان لشکر انس داشت. زمان جنگ، وقتی عملیات تمام میشد، همه فرماندهان را با زن و بچه دعوت میکرد و مهمانی میداد. برای همان کسانی که موقع عملیات با آنها جدی و بیتعارف بود، آشپزی میکرد. یک بار همه را با خانوادهشان به سد دز برد. نزدیک سد، غاری بود که در هوای گرم خوزستان خنک بود. آنجا خودش آستینها را بالا زد؛ گوسفند کشت؛ خودش گوشت گوسفند را قورمه کرد و توی یک دیگ بزرگ غذا درست کرد؛ در #آشپزی تخصص داشت. حتی اگر جمعه خانه بود، برای خانم و بچههایش صبحانه درست میکرد. میگفت «صبحهای جمعه به بچهها میگویم شما استراحت کنید؛ صبحانه با من.» میگفت «بچهها، غذای مرا دوست دارند.» صبحانه مخصوصش، تخممرغ و خرما با نان محلی بود. اهل مهمانداری بود. توی نیروی قدس هم هر سال یک بار، بچههای نیرو را با خانواده جمع میکرد و افطاری میداد. سر میز تکتک خانوادهها میرفت و احوالپرسی میکرد. همه با او عکس میگرفتند. با نیروها #اُخت بود. این هنر او، از دوران جنگ بود. نهفقط با فرماندهان، با همه نیروها، با سربازش همینطور بود. گاهی یک سرباز یا یک نیروی جزء، او را میدید و درخواستی داشت؛ درخواستش را جواب میداد. دست رد به سینه کسی نمیزد.
🔸با سردار سلیمانی و سردار قاآنی، جلساتی با آیتالله موحدی کرمانی داشتیم. ایشان، مباحث اخلاقی میگفت، و معمولاً مسائل منطقه و اخبار هم طرح میشد. یک روز که جلسه در خانه ما بود، برادرم محمدآقا را دعوت کرده بودم؛ با این توجیه که ایشان، هم سردار، هم رئیسدفتر نظامی فرمانده کل قواست، و اگر برخی مطالب را بشنود، اشکال ندارد. برادر دیگرم حسینآقا را دعوت نکردم. حاجقاسم، بعد از جلسه به من گفت «چرا اخوی حسین را نگفتی بیاید؟» به #همه افراد توجه داشت. توی خانهاش، توی روستا، با اقوامشان و رزمندهها هم همینطور بود؛ همه را میدید. کسی از قلمش نمیافتاد.
🔸حاجقاسم، توی زندگی، به همه جوانب توجه داشت؛ از جمله به حفظ آبروی خانواده افراد اهمیت میداد. همیشه میگفت «اگر کسی اشتباهی کرده و میخواهیم با او برخورد کنیم، باید نگاه کنیم که فقط خود او نیست؛ #خانواده دارد؛ هم خانواده خودش و هم خانواده همسرش. باید مواظب باشیم حیثیت او پیش خانوادهها نرود. فرد اشتباه کرده؛ زن و بچه که مقصر نیستند! وقتی میخواهیم در مورد کسی تصمیم بگیریم، حواسمان باشد خسارتی به زن و بچه او وارد نکنیم.»
📚مباحث بیشتر👇
https://eitaa.com/fatemi222/7283
✋تواضع و فروتنی شهید سلیمانی
🔸#خانواده دومین فرد نظامی کشور سه ساعت در بیمارستان مثل #بقیه مردم منتظر ماندند تا اتاق ایزوله خالی شود و این درس بزرگی بود.
سلام و احوالپرسی ساده و صیمی حاج قاسم یخ #پرستاران را آب کرد و در چشم بر هم زدنی همه پرستاران بخش دور ایشان حلقه زدند. قرار شد #عکس یادگاری بگیریم. دقت نظر سردار برای من خیلی جالب بود. همه پرستاران بخش اطراف ایشان جمع شدند و آماده برای گرفتن عکس، هنوز عکس یادگاری ثبت نشده بود که سردار به انتهای سالن اشاره کردند. یکی از نیروهای #خدماتی در حال تِی کشیدن سالن بود، سردار ایشان را صدا کردند و گفتند شما هم درعکس یادگاری ما باشید.
🔸«دو سال قبل سردار سلیمانی صاحب نوه های دو قلو شدند. نوزادان در بیمارستانی که من یکی از پزشکان اطفالش بودم، زودتر از موعد به دنیا آمدند. #نارس بودند و وزن بسیار کمی داشتند. باید مدتی بستری می شدند. این افتخار نصیب من شد که پزشک نوزادان شوم. این چند روز کافی بود برای گذراندن یک ترم فشرده اخلاق در کلاس درس سردار حاج قاسم سلیمانی.
راستش تا آن زمان فقط از رشادت سردار و دلاوری های او در جنگ با #داعش شنیده بودم، نامش برایم تداعی کننده حس خوب امنیت بود اما دومین چهره نظامی ایران با انسان دوستی و معرفت و #تواضعش چهره ای ماندگار را در ذهن من و پرستاران بیمارستان تصویر کرد؛ نمادی از یک انسان واقعی.» خاطرات دکتر«محمد ترکمن» از سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی شنیدنی است.
🔸انتظار چند ساعته برای بستری
«غم سردار، سخت، تلخ و فراموش نشدنی است و همه ایران عزادار است اما همه عزاداری، گریه و شیون نیست. باید زوایای پنهان و فصل های ورق نخورده زندگی بزرگانی چون ایشان را ورق بزنیم.»دکتر ترکمن با این جملات برگ هایی از فصل تواضع زندگی سردار را مرور می کند: «نوه های حاج قاسم سلیمانی به دلیل شرایط خاص باید مدت کوتاهی در بخش ایزوله بیمارستان بستری می شدند اما اتاق ایزوله خالی نداشتیم.
با مادر یکی از نوزادانی که شرایط فرزندش بحرانی نبود، صحبت کردم و گفتم تا سه ساعت دیگر یکی از اتاق ها خالی می شود. با صدای آرام گفتم نوه های سردار سلیمانی در بیمارستان ما هستند و اتاق #ایزوله خالی برای بستری کردنشان نداریم، وضعیت فرزند شما هم که رو به بهبود است. اگر موافق باشید بچه ها را در این اتاق ایزوله بستری کنیم. مادر کودک تا اسم سردار سلیمانی را شنید از جا پرید و گفت چرا که نه!
🔸 سراسیمه خودش را به راهروی اصلی بیمارستان رساند که سردار را ببیند و در حال حرکت گفت: عمری که حاج قاسم سلیمانی #وقف آرامش و امنیت ما کرده با چی جبران می شود. این کمترین و بی مقدار ترین کار است.»اتاق را خالی کردیم و به سردار گفتم همین حالا نوزادان را بستری می کنیم. ایشان تا ماجرا را شنید گفت: دست نگه دارید. چرا این کار را کردید؟ یک نوزاد بیمار را از اتاق ایزوله بیرون آوردید تا نوه های من را بستری کنید؟ هیچ #تفاوتی بین بچه های من و دیگران نیست. لطفا آن نوزاد را به اتاق ایزوله برگردانید. ما هم صبر می کنیم تا اتاق خالی شود، مثل بقیه بیماران!
🔸گفتم: سردار! مادرآن بچه تا شنید می خواهیم نوه های شما را بستری کنند، خودش اصرار به خالی کردن اتاق ایزوله داشت. اما ایشان گفتند نه آقای دکتر! کاری که گفتم را انجام دهید. بچه را به اتاق برگردانید. کاری که سردار گفت را انجام دادم. خانواده دومین فرد نظامی کشور سه ساعت در بیمارستان مثل بقیه مردم منتظر ماندند تا اتاق ایزوله خالی شود و این درس بزرگی بود برای من. البته تماشای این حجم از تواضع و فروتنی به ماجرای بستری ختم نشد. در این چند روزی که نوه های تازه به دنیا آمده سردار در بیمارستان بودند، کلاس درس مرام و معرفت حاج قاسم سلیمانی برقرار بود؛ برای همه ما از پرستاران و پزشکان گرفته تا بهیاران و کمک بهیاران. از لطف خدا ایشان در این چند روز تهران بودند و به بیمارستان رفت و آمد داشتند.»
📚مباحث بیشتر👇
https://eitaa.com/fatemi222/7283