هدایت شده از جملات آموزشی امر بمعروف
#بخش_اول
(۱۹ آبان ۱۴۰۲)
#خاطرات_جذاب_امر_به_معروف
از خونه زدم بیرون برای رفتن به یک جلسه مهم و دوست داشتنی،
سوار ون شدم
و رسیدم نزدیکای مقصد اما کمی باید پیادهروی میکردم.
طبق معمول توی راه بعضی از بد حجابها رو(نه کشف حجاب) تذکر میدادم
به یک جایی رسیدم و یک خانم کشف حجاب دیدم که یک آقاهم همراهشون بود،
اول با ملایمت و آروم بهشون تذکر دادم که حجاب رو رعایت کنن اما گوش ندادن و دختره گفت بتوچه و... قدمهاشونو تندتر کردن (منم چون نزدیک حرم بودبیشتر پیگیر شدم آقا رو صدا زدم و گفتم پس صبر کنین تا پلیس بیاد
اما صبر نکردن
و بازم جالب انگیزناک فرار کردن😂
اما در همین حین بود که سه تا خانم محجبه که بیتفاوت از کنارشون رد شده بود برگشتن و به من گفتن بهشون چیکار داری
چرا دخالت میکنی!
من متعجب شدم اصلا😳
توقع داشتم از من حمایت کنن اما😅😂
منم همونجا برگشتم و گفتم شما از سر فهم محجبه نیستید و...(با صدای بلند،مثل خودشون)
خلاصه
این دختر و پسر که واقعا دویدن و فرارکردن
اما اتفاقی دیدم این سه تا خانم محجبه که مانع امر به معروف من شدن سر راهم هستند...
امان از مذهبی های بی تفاوت 😔
ادامه دارد...
پست بعدی👇
✍ #میرمهدی
https://eitaa.com/httpsamrbmarofnahyazmonkar