eitaa logo
شعر مداحی و مرثیه اهلبیت
3.1هزار دنبال‌کننده
36 عکس
36 ویدیو
32 فایل
فهرست https://eitaa.com/fatemi8/100 محرم https://eitaa.com/fatemi8/484 فهرست روضه ومداحی کانال اصلی https://eitaa.com/fatemi222/6620 اشعارویژه سفر عتبات https://eitaa.com/fatemi414/277
مشاهده در ایتا
دانلود
بیابان با وجود تو برای ما بیابان نیست کسی که با تو می‌آید سفر، دیگر پریشان نیست کنار تو کسی دلواپس خار مغیلان نیست بیابان گردمان کردی، ولی زینب پشیمان نیست اگر دربدر کوه و بیابانم کنی، عشق است اگر زخمیِ صد خار مغیلانم کنی، عشق است پریشانم کنی عشق است، حیرانم کنی عشق است اگر دنبال معشوق است دل، دنبال سامان نیست بپرسی جای جای کربلا را شرح خواهم داد بپرسی مو به موی ماجرا را، شرح خواهم داد مسیر کوفه تا شام بلا را شرح خواهم داد هر آنچه از تو پنهان نیست، از من نیز پنهان نیست برادر جان تو ثارالله و ثارالله دیگر من حسینِ قبل خنجر تو، حسین بعد خنجر من تجلی می‌کنم در تو، تجلی می‌کنی در من شهادت یا اسارت هر دو آغاز است، پایان نیست بنه پا بر زمین این خاک‌ها مشتاق و لبریزند تمام دختران یک یک مژه بر پات می‌ریزند نباید هم به مهمان‌داری‌ات این قوم برخیزند چرا که خلق می‌دانند صاحب خانه مهمان نیست میان کاروان تو ندیدم غیر زیبایی جوانان رشید و نونهالان تماشایی به همره بار گل آورده‌ام آن هم چه گل‌هایی! غلط گفته هر آنکه گفته این صحرا گلستان نیست نقاب افکن مرا با مظهرِ حق رو‌به‌رو گردان طنابی گردن زینب ببند و کو به کو گردان همانگونه که مردی از شهادت نیست روگردان به پای تو زنی هم از اسارت روی گردان نیست محال است از میان خیمه آه سرد برخیزد ز کوه صبر من حتی نشان درد برخیزد اگر زن شیرزن باشد، به جنگ مرد برخیزد بجنگم با سنان؟ هرگز!! سنان که جزو مردان نیست به زیر سایبانِ قد و بالای تو می‌خوابیم من و این کاروان از چشمه‌ی فیض تو سیرابیم نه اینکه دست ما دور است از آب و پی آبیم! فراتِ بی لیاقت لایق لب‌های طفلان نیست چه خوشبخت است طفلی که به حلقومش نگات افتد چه خوشبخت است آن کس که روی نعشش عبات افتد یکی با لب، یکی با دل، یکی با سر به پات افتد دل سلطانِ عالم را به دست آوردن آسان نیست به طفلان تو گریه بر پدر کردن نمی‌آید به زینب معجر پاره به سر کردن نمی‌آید برادر جان به ما اصلاً سفر کردن نمی‌آید کسی در خیمه‌های ما به جز شش‌ماهه خندان نیست ** صدا زد: آی مردم این شهید ما مسلمان است بزرگِ خاندانم را نمی‌بینید عریان است؟! جواب قاریِ قرآنِ زینب، بوسه باران است جواب قاریِ قرآنِ زینب، سنگباران نیست ✍
به سوی یار از ندارها سلام می‌رسد خوشیم این سلام‌ها به آن امام می‌رسد شدیم بی نصیب از نظاره‌ی رخش ولی نگاه لطف او به ما علی الدوام می‌رسد عطای یار و منعِ بخشش‌اش یکی‌ست باطناً صلاح ماست هر دوتاش...، هر کدام می‌رسد بریده می‌شود نخِ توسل اهالی‌اش به پای سفره‌ای که لقمه‌ی حرام می‌رسد از این طرف گناه ما فقط به سوی او رسید از آن طرف همیشه لطف و احترام می‌رسد همین که بر دعا دو دست خود بلند می‌کند به قلب ما همان دقیقه التیام می‌رسد دلِ شکسته! از غریبیِ عقیله صبر کن می‌آید آن امام و وقت انتقام می‌رسد ** فدای دختر علی که با قد خمیده‌اش محله‌ی یهودیانِ شهر شام می‌رسد چقدر کارِ این بزرگ‌زاده سخت می‌شود در آن زمان که کاروان به ازدحام می‌رسد گرسنه‌اند کودکان و رو به کس نمی‌زنند اگرچه بوی نان تازه بر مشام می‌رسد
سوخت مرا آه، خط به خطِ مقاتل چشم تر آورده‌ام، دو شاهدِ عادل! شام اسارت کجا و شمسۀ عصمت شاه عوالم کجا و بند سلاسل روضۀ پوشیده را مخواه کنم باز ناقۀ عریان و منزل از پی منزل پس چه شد آن دست‌ها که طفل سه ساله با مدد او نشسته بود به محمل ناقۀ زینب به دست کیست مهارش؟ لال شوی ای زبان و خون شوی ای دل! پای همان نیزه‌ای که رأس حسین است ذبح کنیدم که خوانَد آیۀ بسمل سرزده‌است از تنور خانۀ خولی «یار من و شمع جمع و شاه قبایل» آه از آن بازه‌ای که زادۀ نیرنگ صفحۀ شطرنج را گذاشت مقابل از چه نمردیم ما که پیش ابالفضل حرف کنیزی زدند، ای دل غافل! سر زند از شامِ تیره، صبح سپیدی منتقمِ قوم بسته است حمایل تا نشده دیرتر بخواه فرج را پیک اجل چون رسد، چه جای وعجّل! ✍
؛ ؛ گفتم به "دل" بمیر!، به "جان" گفته‌ام بسوز! خورشید بر فرازِ نِی و تیره گشته روز عالَم فدایِ آن‌که سرش را بریده‌اند! نفرین به خصم، لعن به اشرارِ کینه‌توز یا زینب الصبور! بخوان از غمِ حسین شامِ سیاه را به یکی آه، برفروز! با چوبِ خیزران به لبش زد یزید و بعد_ دختر که دید، عمه به او گفت: لب بدوز! ** دارد تمام می‌شود این ماهِ عاشقی؛ من سخت، بی‌قرارِ شبِ سومم هنوز! ✍
اینجا همه کورند و از آیات می‌گویند خورشید را حتی چراغی مات می‌گویند این سرزمینِ تیره را شامات می‌گویند پای زمان انگار اینجا لنگ می‌گردد یعنی چهل گامش چهل فرسنگ می‌گردد این باب را دروازه‌ی ساعات می‌گویند این سو زنانی خسته با اطفال می‌آیند پانصد هزار آن سو به استقبال می‌آیند افلاک، از نحسی این اوقات می‌گویند تا رأسِ مولا بین صف‌ها می‌رود بالا آواز می‌خوانند و دف‌ها می‌رود بالا در شعرشان رقاصه‌ها طامات می‌گویند بر نیزه‌ها حتی امیری می‌کند این سر سائل بیاید، دست‌گیری می‌کند این سر او را کماکان قبله‌ی حاجات می‌گویند آل علی را شامیان خونِ جگر دادند از کوچه‌ی تنگ یهودی‌ها گذر دادند اینجا مسلمانانش از تورات می‌گویند پیرزنی که در سرش جز فکر خیبر نیست برداشت سنگی از زمین، پرسید: این زن کیست؟ گفتند: او را عمه‌ی سادات می‌‌گویند اموال را بردید حرفی نیست شامی‌ها اما کجای این جهان آه ای حرامی‌ها_ روبندهای کهنه را سوغات می‌گویند؟!... ✍
خدا بخیر کند باز ازدحام شده زمان روضه‌ی جان‌سوز شهر شام شده تمام شهر برای نظاره جمع شدند عذاب حضرت زینب نگاه عام شده یهودیان به تلافی خیبر آمده‌اند زمان سنگ‌زدن وقت انتقام شده تمام صورت آقا به‌رویِ نی خون است سرش شکسته ز بس هتک احترام شده خدا کند که نباشد درست این روضه که آل فاطمه وارد به بزم شام شده چه شد امام به گریه سه‌بار گفت: الشام؟! تمام روضه خلاصه در این کلام شده ✍
رسیده روضه به بازار شام، واویلا تمام مرثیه در یک کلام، واویلا شدند پرده نشینانِ آیه‌ی تطهیر شکنجه در ملأ بارِ عام، واویلا ز کوچه‌ها همه بوی شراب می‌آید رسیده قافله در ازدحام، واویلا در ازدحام نظرها، سلاله‌های علی اسیر و خسته و بی احترام، واویلا به کوچه های یهودی خبر رسانده کسی رسیده مرحله‌ی انتقام، واویلا به هر اشاره‌ی سنگی سری زمین می‌خورد سری به نیزه ندارد دوام، واویلا مقابل دل زینب چگونه می‌شکنند! به سنگِ کینه جبینِ امام، واویلا ✍
پشت دروازه عجب غوغا شده! کاری بکن ای برادر! خواهرت تنها شده! کاری بکن گفتم از اینجا نبر مارا؛ ولی لج کرد و بُرد روی خیلی‌ها به‌رویم‌ وا شده! کاری بکن دختری را که سر بازار گم کردم حسین در کنار نیزه، ات پیدا شده! کاری بکن سنگ آن بدکاره از ایوان، سرِ من را شکست خون این سَر، غُصه‌ی سقا شده! کاری بکن خیزرانش بیشتر از تازیانه درد داشت_ که رباب از شدت آن پا شده! کاری بکن ✍
هر چند، نامِ نیک، فراوان شنیده‌ایم نامی به باشکوهی زینب، ندیده‌ایم ارث از دلِ شجاع تو برده‌ست، یا علی! نامش گره به نام تو خورده‌ست، یا علی! پیوندِ عقل روشن و بیداریِ دل است شاگردیِ تو کرده، که استادِ کامل است مستی، همان حقیقت مستورِ زینب است آباد، خانه‌‌ای که در آن نور زینب است قانونِ عقل و عشقِ جهان را به هم زند وقتی ﻋﻘﻴﻠة العرب، از عشق، دم زند زینب به بند، بندگی یار می‌کند گیراست زلفِ یار و گرفتار می‌کند از چشمِ یار، قامت دلدار، دیدنی‌ست نام حسین، از لب زینب، شنیدنی‌ست... ✍
شام بر عترت طاها چقدر سخت گذشت وای بر دختر زهرا چقدر سخت گذشت دو سه روزی دمِ دروازه معطل بودند پشت دروازه به آن‌ها چقدر سخت گذشت کاش شب بود و نمی‌دید کسی زینب را بین انظار خدایا چقدر سخت گذشت وسط آن همه نامحرمِ بی شرم و حیا سرِ بازار به زن‌ها چقدر سخت گذشت آن یهودیه نگاهش که به سرها افتاد ناسزا گفت به مولا چقدر سخت گذشت هر کسی بُغض علی داشت به اکبر می‌زد پای آن نیزه به لیلا چقدر سخت گذشت سر بُبریده درآورد سر از طشت طلا خاک غم بر سر دنیا چقدر سخت گذشت چوب می‌خورد حسین و لب زینب می‌سوخت وای بر زینب کبری چقدر سخت گذشت ✍
مناجات با امام زمان https://eitaa.com/fatemi8/555 خواستم نزدیکتر باشم به آقایم نشد https://eitaa.com/fatemi8/348 ای آفتاب زهرا عجل علی ظهورک https://eitaa.com/fatemi8/349 یبن الحسن کجایی https://eitaa.com/fatemi8/350 الا ای یوسف زهرا کجایی https://eitaa.com/fatemi8/351 ای روح دین حقیقت ایمان بیا https://eitaa.com/fatemi8/352 سحرخیز مدینه کی می‌آیی https://eitaa.com/fatemi8/353 چرا ز یوسف زهرا خبر نمی‌آید https://eitaa.com/fatemi8/354 ای داغدار اصلی این روضه‌ها بیا https://eitaa.com/fatemi8/355 بیا تا کی نهادی سر به صحرا یا اباصالح https://eitaa.com/fatemi8/356 ای خوش آن روز که آن دلبر زیبایت https://eitaa.com/fatemi8/357 آفتاب با بس که پیدایی نمی‌دانم کجایی https://eitaa.com/fatemi8/358 یبن الحسن فدای تو و دیده ترت https://eitaa.com/fatemi8/359 بیا تا کی نهادی سر به صحرا یا اباصالح https://eitaa.com/fatemi8/360 کاش مهدی به جهان چهره هویدا می‌کرد https://eitaa.com/fatemi8/361 ای روضه خوان و یوسف زهرا کجایی https://eitaa.com/fatemi8/363 آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است https://eitaa.com/fatemi8/364 حرفی که دارم با شما گفتن ندارد https://eitaa.com/fatemi8/347
🍂 تنهــــــــــــــا امامِ زمین، مــــــــــقتدایِ‌ شــهر! تنها چه ‌میکنی! تو کجایی! کجایِ‌ شهر؟ هر روز دیده‌ میشَوی، اما کسی ‌تو را، نشناخت، ای‌ غریبه‌‌ترین‌ آشنایِ‌ شهر جمعه، دوباره ‌آمد و بغض ‌و فراق ‌و‌ اشک، آقــــا! دلــــم ‌گــــــرفته‌ شبیهِ‌ هــــــوایِ‌ شــــــهر:)! ┄┅‎‌─┅═༅𖣔❀