#امیرالمومنین_ع_مدح
علما موقع تدریس علی میگویند
زحل و زهره و بِرجیس علی میگویند
صالح و یوشع و جرجیس علی میگویند
تا نخ و سوزن ادریس علی میگویند
دائم از هر طرفِ عرش خبر میشنوم
«ها علیٌ بشرٌ کیف بشر» میشنوم
یوسف از دست زلیخا به علی برد پناه
نوح با دیدن دریا به علی برد پناه
هر نفس حضرت عیسی به علی برد پناه
دلِ دَر سوخت و زهرا به علی برد پناه
هیچ کس در طلب میکده سر در گُم نیست
به خدا میکدهای غیر علی در خُم نیست
«عینِ»تو هست به معنای عُلوّ درجات
«لامِ»تو هست همان لام سلام و صلوات
«یاءِ» تو یاءِ حسین است که بین دو صلات
میکشاند دلِ غمگینِ مرا سمت فرات
سند غربت تو خون حسین است علی
راز حقانیتت در ثقلین است علی
زخم شمشیر غمت بر سر عالم خورده
وای بر آنکه دلش را به علی نسپرده
متواری شده از وحشت و در دم مرده
هر که از تیغ دو دم، جان به سلامت برده
هر که از شیوهی جنگاوریات شد آگاه
گفت: «لاحول ولا قوة الا بالله»
در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
نجف اینجاست! فقط چند قدم...نزدیک است
کفر و ایمانِ من امروز بههم نزدیک است
در مقامت دهنم بسته بماند بهتر
عشق آهسته و پیوسته بماند بهتر
نخلها اشک تو را زیر نظر داشتهاند
رودها از جریان تو خبر داشتهاند
بادها پرده ز اسرار تو برداشتهاند
خاکها چشم به دستان پدر داشتهاند
ابرها با کرمت مایهی رحمت شدهاند
فقرا در حرمت صاحب مُکنت شدهاند
شمّهای هست ز اوصاف تو حیدر بودن
لافتایی شدن و ساقی کوثر بودن
فاتح یه تنهی قلعهی خیبر بودن
با پیمبر همهی عمر برادر بودن
نَفَست عطر نَفَسهای محمد دارد
بُردن نام تو شیرینیِ بی حد دارد
گذر ماه به تاریکی چاه افتاده
باز از اشکِ غمت چشمه به راه افتاده
منکر تو که به این روز سیاه افتاده
در نماز شب خود هم به گناه افتاده
زندگی بی علی اصلاً چه صفایی دارد؟
«مُطرب عشق عجب ساز ونوایی دارد»
نیست بودیم ولی در حرمت هست شدیم
متفرق شده بودیم که یکدست شدیم
عاشق هر که به یاران تو پیوست شدیم
تا زپیمانهی «اکملت لکم» مست شدیم
عطر «اتممت علیکم» همه جا را پُر کرد
نان بَدگوی بد اندیشِ تو را آجر کرد
اولین مرحلهی عشق، پریشان شدن است
اجر همراهی تو بوذر و سلمان شدن است
صاحب دائمی مُلک سلیمان شدن است
زاهد شهر که در فکر مسلمان شدن است
در شب قدر به آوای جلی میگوید
بعلیٍ بعلیٍ بعلی میگوید
خواب دیدم که کسی گفت چنین شعر بخوان
بادل سوخته آرام و حزین شعر بخوان
به نمایندگی از اهل زمین شعر بخوان
بر همین پلهی اول بنشین شعر بخوان
چه قشنگ است شبی غرق تماشا بودن!
«شهریار» غزل حضرت مولا بودن
✍ #احمد_علوی
https://eitaa.com/fatemi8
#حضرت_عباس_ع_شهادت
طفلان حرم بعد تو ماتمزده بودند
خواب همه را بعد تو بر هم زده بودند
با حال پریشان و دل شعلهور از آه
آتش به دل عالم و آدم زده بودند
در خیمه فقط حرف عمو بود و عمو بود
آه از تو فقط از تو فقط دم زده بودند
بعد از تو چه سخت است بخواهم بنویسم
بر صورتشان سیلی محکم زده بودند
آن روز غمانگیزترین روز جهان شد
آن روز ملائک همگی غمزده بودند
نام تو پس از نام حسین بن علی بود
بر سر در هر خیمه دو پرچم زده بودند
انگار علی بود، نه انگار تو بودی
سقای حرم میر و علمدار تو بودی
✍ #احمد_علوی
#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_شام
#خطبه_حضرت_زینب_س_در_شام
کاش در دروازهی ساعت زمان میایستاد
نیزهها میرفت؛ اما کاروان میایستاد
کاش وقتی قلب زینب روی نیزه میتپید
قلب دنیا میگرفت و ناگهان میایستاد
کوفیان دیدند، وقتی لب به گفتن میگشود
ناگهان زنگ شترها از تکان میایستاد
کائنات انگار تحت امر زینب میشدند
آن چنان که گفتهاند: «آبِ روان میایستاد»
او که با صبر و غرور و همت زهراییاش
باحجابش روبروی دشمنان میایستاد
زینبی که خطبهها را حیدری میخواند و بعد
روی حرفش چون علی تا پای جان میایستاد
با وجودی که غمی سنگین به روی شانه داشت
هم چنان میایستاد و هم چنان میایستاد
روضهی گودال را اصلاً نخوانم بهتر است
شمر در خون مینشست اما سنان میایستاد
**
آفتابِ داغ میتابید بر تنها، ولی
قاتل خورشید زیر سایبان میایستاد
بیت آخر سهم خولی میشد و با خواندش
بر زمین میخورد وقتی روضهخوان میایستاد
✍ #احمد_علوی
#حضرت_زهرا_س_شهادت
جهان افتاده از پا و علی از پا نیفتاده
شکسته قامت هفت آسمان، اما نیفتاده
شکسته ساقهی یاس کبود، اما بگو «اسما»
نگاه باغبان بر صورتش آیا نیفتاده؟!
علی آیینهی خاک است و زهرا مادر آب است
پس این آتش به جان حضرت دریا نیفتاده
لگد، تهدید، سیلی، تازیانه، هیزم و آتش
در این فهرستِ خونین، هیچ ظلمی جا نیفتاده
چگونه آب را با آب میشویند؟! نه! جز اشک،
از اوجِ آبشاران بر تن دریا نیفتاده
من از تفسیرهای سورهی «زلزال» میترسم
بگیرد «فضه» ایکاش آسمان را، تا نیفتاده!
همین که ماهِ کامل پشت در روی زمین افتاد
نمیدانم چرا خورشید ازآن بالا نیفتاده
چهل جنگاور وحشیتر از کفتار در آن سو
در این سو بر زمین جز مادری تنها نیفتاده
تفاوت دارد اینجا با زمینِ کربلا، یعنی
کسی اینجا نیفتاده؛ کسی آنجا نیفتاده
در این بیت از گریزی کربلایی ناگزیرم، آه...
که هرگز اتفاقی مثل عاشورا نیفتاده
نباید بی طهارت از حدود کربلا رد شد
مگر اکبر تنش بر کل این صحرا نیفتاده؟!
عمو جان هست! پس لشکر هنوز از هم نپاشیده
علم از دستهای خستهی سقا نیفتاده
بنازم چشم زیبابینِ زینب را که میفرمود:
به عالم اتفاقی این چنین زیبا نیفتاده...
✍ #احمد_علوی
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
#امیرالمومنین_ع_مدح
روز و شب بر لب خود آیهی لبخندی داشت
در فراوانی غمها دل خرسندی داشت
عرش از روز ازل خانهی او بود ولی
در شگفتیم که با خاک چه پیوندی داشت
از دَرِ قلعه بپرسید، خودش خواهد گفت
فاتح قلعه چه بازوی تنومندی داشت
شرط توحیدِ حقیقیست ارادت به علی
هر که شد بندهی مولا چه خداوندی داشت
مادرم در شُرُف مرگ فقط گفت: علی
پدرم موقع مُردن به لبش پندی داشت،
که به این طایفه در هر دو جهان راغب باش
پسرم! طالبِ فرزند ابوطالب باش
✍ #احمد_علوی
#امیرالمومنین_ع_مدح
روز و شب بر لب خود آیهی لبخندی داشت
در فراوانی غمها دل خرسندی داشت
عرش از روز ازل خانهی او بود ولی
در شگفتیم که با خاک چه پیوندی داشت
از دَرِ قلعه بپرسید، خودش خواهد گفت
فاتح قلعه چه بازوی تنومندی داشت
شرط توحیدِ حقیقیست ارادت به علی
هر که شد بندهی مولا چه خداوندی داشت
مادرم در شُرُف مرگ فقط گفت: علی
پدرم موقع مُردن به لبش پندی داشت،
که به این طایفه در هر دو جهان راغب باش
پسرم! طالبِ فرزند ابوطالب باش
✍ #احمد_علوی
#امیرالمومنین_ع_مدح
هستی ما کیست در دنیا، امیر المؤمنین
شافع ما کیست درعقبی، امیرالمؤمنین
بوده قبل از آدم وحوا، امیرالمؤمنین
صالح و نوح نبی، موسی امیر المؤمنین
هم سلیمان است وهم عیسی، امیرالمؤمنین
قدر او از آسمانها هم فراتر بود و هست
اختیار کهکشان در دست حیدر بود و هست
نور پاکش از ازل تا روز محشر بود و هست
هم علی آیینه و جان پیمبر بود و هست،
هم پیمبر بوده سرتا پا امیرالمؤمنین
یاد او پاییز جانها را بهاری میکند
چشمهها را در کویر خشک جاری میکند
چشمها را غرق در چشم انتظاری میکند
نیمهشب وقتی یتیم کوفه زاری میکند
میرسد با نان و با خرما امیرالمؤمنین
تا نجف شد قبلهگاه مردم یکتاپرست
دست ابراهیمیاش بتخانه را در هم شکست
ما از این میخانه برگشتیم هرشب مست مست
طبق قول اهل سنت، شرح سیصد آیه است
در فضیلتهای مولانا امیرالمؤمنین
بای بسم الله راز اوست در ام الکتاب
هر لنایی لاست بی نون جناب بوتراب
تحت فرمان علی هستند خاک و باد و آب
ذرهها را با نگاهش مینماید آفتاب
قطرهها را میکند دریا امیرالمؤمنین
دست ما را مثل دستان سحرخیز نسیم
در پناه خود بگیرد مثل طفلان یتیم
بعد از آن در سایهی لطف کریم ابن الکریم
روزی ما میشود بی شک صراط المستقیم
نیست راه راستی، الا امیرالمؤمنین
باید اوصاف علی را با دلی آگاه گفت
آنچنان که حضرت حق در اطیعوا الله گفت
راز رد الشمس را شق القمر با ماه گفت
گر چه عمری دردهایش را فقط با چاه گفت
هست راز عَلَّم الاسما امیرالمؤمنین
تا به جا آورده باشد رسم استقبال را
زیر پای زائرش میگستراند بال را
بشنو از جبریل شرح آیهی اکمال را
یا بخوان شأن نزول سورهی زلزال را
کوهها را میکَند از جا، امیرالمؤمنین
ما کجا و درک فیض پهنهی دریا کجا
دم زدن از خاندان حضرت زهرا کجا
این تن خاکی کجا و ساحت مولا کجا
او کجا و او کجا و او کجا و ما کجا
راه بسیار است از ما تا امیرالمؤمنین
✍ #احمد_علوی
📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi222/6620
#امام_حسین_ع_مدح_و_ولادت
آغاز روضه بود که شاعر وضو گرفت
بعد از وضو برای نوشتن اجازه خواست
با اشکوآه رو به ضریحت نشست و بعد
در باب شعر از تو مضامین تازه خواست
شعرش، هوای پرزدنش،گریه کردنش
حال و هوای سوم شعبان گرفته بود
با دست رو به سوی مدینه اشاره کرد
شهری که بعد از آمدنت جان گرفته بود
کوتاه بود دستش از آن سرو سربلند
در خطی از مدینه که تا کربلا کشید
شاید هزار بار فقط مرد و زنده شد
در ذهن نیمهجان خودش تا تو را کشید
آن گاه دل شکسته و آرام و سر به زیر
آمد کنار خانهتان، خانهی علی
با احترام روی دو زانو نشست و دید
طفلی که سر گذاشته بر شانهی علی
دارد به روی فاطمه لبخند میزند
دارد تمام هستی این خانه میشود
با او فضای خانه پر از عطر زندگیست
با او هوای شهر صمیمانه میشود
شاعر غزل نوشت ولی چارپاره شد
با لرزشی مداوم و رنگی پریدهتر
لکنت گرفت با ضربانی که تند شد
نام حسین بر لبش آمد بریدهتر
بارانِ السلام علیکْ ایّها الشهید
نَم نَم تمام خانهی او را فرا گرفت
یک یا علی نوشت و خودش را به او سپرد
در لرزشی که شانهی او را فرا گرفت
بی شک حسن تمام وجودش حسینی است
وقتی حسین محو تماشای زینب است
این روزها به شادی او شاد میشود
اما همیشه در غم فردای زینب است
من فکر میکنم که خداوند ذوالجلال
او را عصای پیری حیدر گذاشته
عرش خداست دوش پیمبر وَ این پسر
پا روی شانههای پیمبر گذاشته
خورشید و ماه دور سرش چرخ میزنند
یعنی که کهکشان شده آوارهی حسین
جایی که جبرئیل پرش را گشوده است
فطرس دخیل بسته به گهوارهی حسین
::
بادی وزید و پنجرهها بازتر شدند
پایان روضه وقت اجابت رسیده بود
یعنی غروب روز دهم بر فراز نی
پیغمبری به مزد رسالت رسیده بود
✍️ #احمد_علوی
📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi222/6620