#ورود_کاروان_اهل_بیت_ع_به_کوفه
#حضرت_زینب_س_کوفه
گفت راوی که در سپاه یزید
دل بدتر ز خاره* هم دیدم
غارت مال دیده بودم من
غارت گاهواره هم دیدم
از غم و اضطراب، در طفلان
گفت و گو با اشاره هم دیدم
در پی کودکی به حال فرار
ظلم چندین سواره هم دیدم
آن چه دیدم به کربلا ز ستم
من به کوفه دوباره هم دیدم
بر در شهر کوفه با خورشید
ماه دیدم، ستاره هم دیدم
بر سر نی کنار چندین سر
سر یک شیرخواره هم دیدم
نه همین گوشهای خونآلود
مُشتِ پُر گوشواره هم دیدم
پای سرهای روی نیزه به شام
دف و چنگ و نقاره هم دیدم
سختتر ز آنچه شد به کرببلا
من به دارالاماره هم دیدم
✍مرحوم استاد #سیدرضا_مؤید
* سنگ خاره یا سنگ خارا
فهرست روضه ومداحی
https://eitaa.com/fatemi8/100
#امام_زمان_عج_مناجات
الا قرار دل و جانِ بیقرار ظهورت!
کدام جمعه بُوَد روز و روزگار ظهورت؟
کدام روز به شب میرسد که آمده باشی؟
کدام جمعه شود شنبه بر مدارِ ظهورت؟
خوش آن سپیده! که نور از خیام سبز تو گیرد
خوش آن سحر! که برآید به افتخار ظهورت
دعای عهد بخوانم در آرزوی قیامت
سرشک شوق فشانم به رهگذار ظهورت
بهار مبعث پیغمبری گرفت جهان را
شکوه دیگر بعثت بُوَد بهار ظهورت
گرهگشای دو عالم، دعای من همه این است
که دست حق بگشاید گره ز کار ظهورت
ز قطرهقطرۀ آن چشمهچشمه نور بجوشد
ز کوثری که برآید ز آبشار ظهورت
ز بس شکوفۀ رحمت بریزد از همه جانب
شکوفهزار شود خاک رهگذار ظهورت
خوش آن سحر! که نصارا گشوده چشم ببینند
بُوَد مسیح مقدّس، طلایهدار ظهورت
شرایطیست در این انتظار و من که ندارم
دلم خوش است که هستم در انتظار ظهورت
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
#امام_باقر_ع_مدح_و_شهادت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
بزرگ آینۀ قدرت خدایِ بزرگ
که شاهد است جهان بر بزرگواری او
امام پنجم و معصوم هفتم آن مولا
که چرخ یافته رفعت، ز خاکساری او
بر او سلام که باشد سلام پیغمبر
گواه روشن فضل و طلایهداری او
جهان علم بُوَد یادگار او، صد حیف،
به درد و داغ نوشتند یادگاری او
ز کربلا سند زندهای به کف دارد
گواه من دل خونین و اشک جاری او
هزار خاطره دارد ز راه کوفه و شام
ز مهربانی زینب، ز غمگساری او
پیاده رفتن او پای نیزۀ سرها
مصیبتیست که پیداست ز آه و زاری او
به دل ز داغِ بسی کشته، زخم کاری داشت
عدو ز زهر، نمک زد به زخم کاری او
هشام دست به آزار حضرتش بگشود
چو دید در ره اسلام، پایداری او
ره شکنجه و تبعید او گرفت چو دید
قرار دولت خود را به بیقراری او
مهی که بوسه زند بر رکاب او خورشید
فتاده در کف دشمن، رکابداری او..
شرار زهر ستم همچو شمع آبش کرد
که یافت رنگ خزان، چهرۀ بهاری او
دلا بسوز ز داغش که خویش فرمودهست
به حاجیان که بگیرند سوگواری او..
خدا کند که بیفتد قبول درگاهش
غم «مؤید» و اخلاص و جاننثاری او
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
شعر امام باقر علیه السلام
https://eitaa.com/fatemi8/334
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
روح والای عبادت به ظهور آمده بود
یا که عبداللَه در جبههٔ نور آمده بود؟
کربلا بود تماشاگر ماهی کز مهر
یازده لیلهٔ قدرش به حضور آمده بود
یازده برگ، گل یاسِ حسن بیش نداشت
که به گلزار شهادت به ظهور آمده بود
یوسف دیگری از آل علی، کز رخ او
چشم یعقوب زمان باز به نور آمده بود
باغبان در ورق چهرهٔ گرمازدهاش
گلشن حُسن حَسن را به مرور آمده بود
صورتش صفحهٔ برجستهٔ قرآن کریم
صحبتش ناسخ تورات و زبور آمده بود
بیکلاه و کمر از خیمه چو قاسم بشتافت
بسکه از تاب تجلّی به سرور آمده بود
قتلگه طور و حسین بن علی، چون موسی
به تماشای کلیم اللَه و طور آمده بود
به طواف حرم عشق ز آغوش حرم
دل ز جان شُسته به شیدایی و شور آمده بود
عجب از این همه مستی چو برادر را دید
که چهها بر سرش از سمِّ ستور آمده بود
طفل نوخاسته برخاسته از جان و جهان
آسمان زین همه غیرت به غرور آمده بود
بر دل و پهلوی این عاشق و معشوق، دریغ
نیزه و تیر ز نزدیک و ز دور آمده بود
دست شد قطع ولی دل ز عمو، قطع نکرد
طفل این طایفه یا رب چه صبور آمده بود
گرچه لبتشنه به دامان "امامت"، جان داد
بر سرش فاطمه با ماء طهور آمده بود...
✍️مرحوم #سیدرضا_مؤید
https://eitaa.com/fatemi8/100
#تنور_خولی
یا رب! چه روشنى است که در خانهی من است؟
گویا دمیده ماه به کاشانهی من است
من در تنور خانه چراغى نداشتم
پس این فروغ کیست که در خانهی من است؟
این سِر چو دید همسر خولى که از سَر است
سَر را گرفت و گفت که جانانهی من است
از بخت خویش این همه باور نداشتم
کامشب عزیز فاطمه در خانهی من است
آوخ! سر حسین در این جا چه میکند؟
این ظلم، کار همسر دیوانهی من است
ماتم که کنز مخفى و دردانهی رسول
مخفى چرا به گوشهی ویرانهی من است؟
آنجاست هودجى و در آن بانگ گریهها
جانسوزتر ز گریهی مستانهی من است
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi222/6620
#تنور_خولی
ای سر که سر گذاشتهای بر سر تنور!
آتش گرفته از غم تو مجمر تنور
خورشید پاره پارهی زهرا! چه شد که حال
تو ماهِ روی نیزهای و اختر تنور؟
جسم تو آرمیده به دامان دشت خون
امّا سرت درآمده در بستر تنور
من میهمان داغ تو گشتم به قتلگاه
تو میهمان اشک منی در بر تنور
سخت است باورش که ببینم عجین شده است
خونهای گردن تو و خاکستر تنور
حوران برای دیدنت از جنّت آمدند
ای یاس سربریده! گل احمر تنور!
مادر بمیرد از غم جانسوزت! ای حسین!
نعشت عقیق دشت و سرت گوهر تنور
با چشم خون گرفته ببین با من و علی
این جدّ توست گریهکنان در بر تنور
بر سوز مادرانهی من پی برد کمی
بگشاید ار که همسر خولی درِ تنور
✍مرحوم #سیدرضا_مؤید
📍اشعارمداحی و مرثیه اهلبیت
https://eitaa.com/fatemi222/6620